والتر بنیامین در مقاله ی بازتولید مکانیکی اش می
نویسد که انسان به درجه ای از ازخودبیگانگی رسیده است "که حالا می تواند
نابودی خود را به صورت یک لذت زیبایی شناختیِ تراز اول تجربه کند. این همان
موفعیتی در سیاست است که فاشیسم بدان وجهی زیبایی شناسانه می دهد و کمونیسم با
سیاسی کردن هنر بدان واکنش نشان می دهد."
بدون شک منظور این عبارت پایانیِ مشهور، ان گونه که گرایش نظری خاصی از چپ افراطی
گاه تفسیر کرده است، نشاندن سیاست به جای هنر نیست. به عکس، سیاست انقلابی خود
والتر بنیامین است که از جهاتی مختلف سرشتی زیبایی شناسانه دارد ـ از نظر جزئیت
انضمامی مقوله منظومه، از نظر ماهیت "هاله مندِ" خاطرات غیرارادی
[پروستی] که الگویی برای سنت انقلابی به دست می دهد، از نظر چرخش از گفتار به
تصاویر حسانی، بازگشت به زبان بدن و بزرگداشتِ محاکات در مقام رابطه ی غیرسلطه
گرانه میان انسان و جهان او.
والتر بنیامین در جست و جوی تاریخ و سیاستی سورئالیستی است، تاریخ و سیاستی که
سرسختانه به قطعه، به مدل های مینیاتوری و به نقل قول های بی صاحب می چسبد، اما
این قطعات را با یکدیگر اصطکاک می دهد تا به تاثیر سیاسی ای انفجاری برسد، مانند
مسیحایی که با ایجاد تغییر و تبدیل هایی کوچک در جهان، به کل ان سیمایی دیگرگونه
می بخشد. والتر بنیامینی که زمانی رویای ان را در سر می پروراند که اثری بنویسد که
تماما از نقل قول ها تشکیل شده باشد، سودای ان دارد تا کل مارکس را به صورت
مونتاژی از تصویرپردازی های نفسگیر بازنویسی کند، کاری که در ان تک تک عبارت ها
دقیقا همان طور که بودند حفظ می شوند و با این حال چنان استحاله می یابند که
بازشناسی ان ها ممکن نیست.
اما اگر سیاست والتر بنیامین به این معنا ماهیتی زیبایی شناسانه دارد، تنها و تنها
به این علت است که تقریبا تمامی مقولات زیبایی شناسی سنتی را واژگون کرده است
(زیبایی، هماهنگی، تمامیت، نمود)، و به جای ان ـ به قول برشت ـ از "چیزهای بد
تازه" آغاز کرده است به جای "چیزهای خوب قدیمی" و در ساختار کالا،
در مرگ داستان گویی، در خلا زمان و در خود تکنولوژیِ سرمایه داری، تکانه های
مسیحاباورانه می بیند که هنوز در جای خود به شکل خفیفی در جنب و جوش اند.
والتر بنیامین نیز مانند شارل بودلر، امر بسیار جدید را با امر بسیار قدیمی در
پیوندی شوک آور قرار می دهد، توام با خاطرات نیاگونه ی جامعه ای که هنوز به نشانِ
تقسیم طبقاتی ممهور نشده بود، به نحوی که می توان به همراه "فرشته ی
نو"ی پل کله به پشت به سوی آینده هل بخورد، در حالی که چشمانش سوگوارانه
برگذشته خیره مانده اند.