الکسیس
پائولین گامبس، «بایگانی اِم:
پس از پایان جهان»،
انتشارات دانشگاه دوک، 2018
آنا
تسینگ، هدر سوانسون، الین گان و نیلز
بوبانت (ویراستاران)، «هنرزیستن در سیاره خسارت دیده: اشباح و هیولاهای
آنتروپوسن»، انتشارات دانشگاه مینه سوتا، 2017
کاترین
یوسف، «یک میلیارد آنتروپوسن سیاه یا هیچ کدام»، انتشارات دانشگاه
مینه سوتا، 2019
اثرات
منفی پروژه استعماری و مدرن هر روز، بطور فزاینده ای آشکار می گردد. در مقیاس جهانی،
"انقراض ششم" از طریق خسارت های،ناپدیدشدن ها و تغییر شکل های منتج از
سلطه استعمار و آلودگی صنعتی قابل مشاهده است که در سرتاسر کره زمین بطور نامتوازن
توزیع شده است. شکوفایی های جلبکی، یا "جزر و مد قرمز"، و
گرداب زباله های پلاستیکی در حال گسترش که
منجر به گرمایش تصاعدی اقیانوس ها شده اند، در حال حاضر در بالاترین حد تخمین قرار دارند. چنین تأثیرات گسترده ای
بیشتر در اثرات تجمعی شان در سطح محلی مشهود اند. به عنوان مثال، مناطق بومی در پی
فراکینگ، خطوط لوله انتقال نفت، سد سازی، استخراج معادن و سایر اشکال استخراج
منابع، نابود شده اند. در اکولوژی های اجتماعی آلوده و نابرابر، اجتماعات شهری و روستایی رنگی به طور نامتناسبی
در معرض سمی شدن و زباله قرار می گیرند. در این انبوهه تحولات انسانی، توجه به
مقیاس، نگاشت های استعماری، بدنمندی و تجربیات آنچه راب نیکسون برای نخستین بار «خشونت آهسته - slow
violence» نامید، در راستای چگونگی تصور ما
فراتر از آنتروپوسن استعماری اهمیت دارد. [1]
در
مطالعاتمان پیرامون تأثیرات زیست محیطی، الگوی جنگ تمدن غربی را که همچنان بر علیه
نژادی دیگر خشمگین است؛ نباید نادیده انگاشت. بطور کلی بشریت در نابودی منابع
تجدید ناپذیر سیاره مان، کاهش تنوع زیستی آن، یا تاریخ نابودی وابستگی متقابل جمعی توسط سرمایه داری نقشی ندارد. همانطور که سیلویا وینتر و آنیبال کوئیجانو
هر دو به طور گسترده تحلیل کرده اند، از قرن پانزدهم، نظام استعماری اروپا دنیای
زندگان را به طبقه بندی نژادپرستانه ای از مرگ و امر مصرفی بدل ساخت.[2] در حقیقت،
منطقی که برای غیرانسانی کردن دیگری به کار رفته، همان ایدئولوژی است که بطور
مداوم انسان را از غیرانسان جدا می کند. "انسان" با ایجاد تمایز نسبت به محیط زیست خود، جدا از جهان
طبیعی به خود پرداخت –دیدن خود را آغاز نمود، بنوعی تسهیل سازی یک حالت استخراجی از امر دیدن،
انجام و بودن در یک سیستم جهانی نژاد.[3] سرمایه داری نژادی و استخراجی، هزینه
بالایی با تمرکز بر تک فرهنگی شدن ایجاد می کند که جوامع انسانی و غیرانسانی را در
پی آن دچار منبع زدایی می نماید. بر این اساس، نامگذاری آنتروپوسن نابسنده است و این
مسئله هم با جهانی سازی اثرات آن و هم با پنهان کردن تاریخچه و پیامدهای مداوم
استعمار، مشکلی را که از آن نام می برد؛ بازتولید می نماید.
با توجه به نامتوازن
بودن پیامدها، نوشتن از مفهوم استعمار که به چرخه مدیدی از جنگ علیه زمین بر می
گردد، در راستای دانش پژوهی و فعالیت های ما ضروری است. من در کار خود، به دنبال
واژگان و روشهای جدیدی برای ردیابی سرمایه داری نژادی و استخراجی در قاره آمریکا
بوده ام و به ضرورت استعمارزدایی از آنتروپوسن اشاره کرده ام.[4]
حتی همانطور که واژگان کاپیتالوسن -(عصر سرمایه داری زمین)، پلانتاتیوسن و کتولهوسن به این مورد اشاره دارند[5] (Cthulhu/کتولهو
یا کطولحو یک موجود کیهانی خیالی است که توسط اچ.پی لاوکرفت –پدر
وحشت مدرن- خلق شده
است. لاوکرفت آنرا به مثابه موجودی عظیم الجثه و مورد پرستش فرقه گرایان، به شکل هشت پا، اژدها و کاریکاتور
از شکل انسانی به تصویر می کشد. در سال
2014، دانا هاراوی، در سخنرانی خود تحت عنوان "آنتروپوسن،
کاپیتالوسن، کتولهوسن"، اصطلاح "کتولهوسن" را به مثابه جایگزینی
برای مفهوم دوران آنتروپوسن پیشنهاد کرد. مترجم)
این اصطلاحات؛ برای معرفی تاثیرات همه
جانبه استعمار به مثابه منطق بنیادی ویرانگر مداوم اکولوژی های اجتماعی بومی سازی
شده، بسنده نیسند. با استفاده از اصطلاح "آنتروپوسن استعماری"، من به
تغییرات آب و هوایی سیاره ای و تخریب محیط زیست به مثابه یک ساختار فضایی و زمانی
با عواقبی در حال شتاب دست می یابم، ساختاری که بیش از پنج قرن سلطه استعمار را در
بر می گیرد. اگر تأثیر تجزیه ناپذیر پسماند های آن را در نظر بگیریم، ردیابی
استعمار بما این امکان را خواهد داد که نه تنها در بایگانی تخریب زمین نفوذ کنیم،
بلکه چگونگی شکل گیری سیاره و جوامع انسانی و غیرانسانی توسط آن را در آینده ای قابل
پیش بینی نشان دهیم. در عصر علوم اقلیمی و نابودی گونه ها، باید به طور مداوم
آشکار سازیم که چگونه آسیب های زیست محیطی صنعتی برای اولین بار توسط استعمار،
پروژه استخراجی آن، و تمایل آن به سلطه و تسخیر مناطق و مردمان خاصی که بدلیل تفاوت
ها تشکیل شده اند، سازمان یافته است.
دغدغه من در این مقاله آن است تا
بطور خلاصه کتابهایی را مرور کنم که وضعیت بحرانی سیاره ما را با روشهای جدیدی
بیان می کنند و تأثیر تاریخی، تجربی و محلی استعمار را در دوران تحولات زمین
شناختی و جوی ناشی از انسان آشکار می سازند. موضوع مشترک در کار این نویسندگان
تلاش آنها برای مطرح کردن شاخه ای از آنچه است که من به مثابه شکل گیری دانش غالب
تغییرات اقلیمی تجزیه و تحلیل می کنم، و در رسانه های جمعی و همچنین بخشهای خاصی
از آکادمی دیسیپلینی رایج است. چنین آثاری
ما را به وظیفه مبرم و ضروری مشخص کردن حیات پس از آنتروپوسن استعماری و ارائه
شالوده ای از تأثیر گذشته-حال-آینده استعمار گرایی دعوت می کنند. این کتاب ها بما نشان می دهند که
چرا ایجاد
تغییر در نحوه
تصور ریشه اصلی تغییرات اقلیمی برای چگونگی روایت بحران سیاره ای قریب الوقوع
اهمیت دارد، حتی وقتی که آنها در روش ها، قالب ها و تبارشناسی تحقیقات متفاوت
هستند.
الکسیس پائولین گامبس در «بایگانی اِم: پس از
پایان جهان»، قبل از ارائه فهرست، از عبارت "پس
از و با" ی «پداگوژی های عبور: مراقبه
هایی در مورد فمینیسم، سیاست جنسی، حافظه و تقدس» ام جاکی الکساندر می نویسد.[6] گامبس باتوجه به یک اپیستِمِه که درگیر خاطره برده داری فرا آتلانتیکی و چگونگی
ادامه شکل گیری تجربه زیسته در دیاسپورای آفریقایی است، نحوه بیان تغییرات اقلیمی را باز تعریف می نماید. او یک دوره بندی گسسته را برای
استعمار تعیین نمی کند، بلکه دائماً اثرات آن را با عبارت "پس از و با"
ارجاع می دهد. گامبس
در قطعه قدرتمند ابتدایی که به حوزه های عمیق ارتباطات درونی ساختاری مربوط می
شود، اینگونه شرح می دهد:
تو فراتر از خودت هستی. پس از و با عواقب فرکینگ پیش از نقطه
اوج نفت. پس از و با انحلال علوم
انسانی. پس از و
با حذف افراد رنگین پوست از شهرهایی که ساخته اند . پس از و با آدری لرد، پس از و با تونی کید بامبارا،
پس از و با باربارا کریستین، پس از و
با نلی مک کی، پس از و
با ژوئن اردن، پس از و با چریل گرین، پس از و با گلوریا نایلور،
پس از و با جین کورتز، پس از و با لوسیل
کلیفتون، پس از و با میز آشپزخانه: مطبوعات زنان رنگین پوست، پس از و
با سازمان«گروه رودخانه کومباهی»، پس از و
با آب سالم، پس از و
با دست خط، پس از و
با انبوهی از آخرالزمانهای (آپوکالیپس) خرد وکلان مقیاس حال حاضر، پایان جهان
همانطور که می دانیم، پس از
راههایی که ما جهان را از آن طرق شناختیم. [7]
"این تو؛ فراتر از خودت
هستی" به یک تخیل اکولوژیکی اجتماعی اشاره دارد که شخص
را به استعماریت مربوط می کند، جاییکه شبکه وابستگی و وابستگی متقابل بطور صریح آشکار
می گردد. "این تو فراتر از خودت هستی" به سوژه فردگرایانه سرمایه داری
اشاره نمی کند، بلکه؛ در عوض، به اثر مخرب نامتوزان گذشته-حال-آینده در راستای
تلاش برای دستیابی به منابع و سلطه جهانی اشاره دارد. " فراتر از
خودتان" ما را درگیر "نقطه اوج نفت" می کند ، بازه زمانی تئوریزه
شده که نشان دهنده استخراج حداکثری نفت است. با این حال، "تو فراتر از خودت"
هم یک قاعده علّی است و هم یک جعل تاریخی، گویا می گوید:"این تو فراتر از خودت
می توانستی متفاوت باشی". "تو فراتر از خودت" همچنین در تاریخ
مقاومت ها مستتر است. گامبس پسا حیات را شامل جنگ علیه علوم انسانی، جمعیت شهری و
بدن زنان روشنفکر رنگی، دانشگاهی، نویسنده و فعالانی که دچار سرطان و سایر بیماری
های تهدید کننده حیات شده اند می داند که توسط آنتروپوسن استعماری، سرمایه داری
نژادی با پیامد های نامتوازن تولید شده و می شوند. حوزه فرا، میان و درون بخشی
انجام کار بر علیه جنگ، فراگیر و طاقت فرسا است. این بی حس شدن ذهن است. تخلیه و
تهی شدن بدن و زمین است. با این حال؛ در دیدگاه گامبس، او ساختارهای تخریب را در جهت
عدم پذیرش توسط افرادیکه در یک پروژه جمعی آزادی محور با آنتروپوسن استعماری و
فرار از آن روبرو هستند؛ ارائه
می دهد.
به دنبال اثر بنیادی ام جاکی الکساندر، در کتاب الکسیس
پائولین گامبس، " امM
" مخفف یک بایگانی رادیکال فمینیستی سیاه پوستی است،
جاییکه در آن اثرات الگوی استعمار با تاریخچه ها و
ارگان های فعال فکری سیاه پوستان و همچنین مناظر خاص بردگی و استخراج
مرتبط است. گامبس با گنجاندن تخریب در مقیاس وسیع مانند نقطه اوج نفت، حذف
علوم انسانی و حذف افراد رنگین پوست (که همچنین می توان به حذف بومیان اشاره کرد)
، مسئولیت تاریخی را در پروژه ای تحت نام پسا حیات، پروژه ای که نحوه درک اثر خشونت آمیز استعمار را تغییر می دهد، می
نویسد. گامبس پیامد های آنتروپوسن استعماری که کسانی را هدف قرار می دهد که علیه برتری سفید، دگر-مرد
سالاری و تاریخ عدم پذیرش فمینیست سیاه پوستان می جنگند، مشاهده پذیر می سازد. تکه
های شاعرانه نشانگر جستجوی مداوم برای بازگرداندن حیات اجتماعی در برابر جبر
اقتصادی و در پی مرگ سبعانه است. همزبانی جمعی این تن ها و تاریخچه ها و عدم پذیرش
های موجود در اصطلاحات "پس از و با" است که اجازه می دهد نوع دیگری از
تخیل، مملو از امکان پذیری ظهور یابد.
این کتاب به بخش های خاک، آسمان،
آتش و اقیانوس تقسیم شده است. شروع با
عناصر بی ثبات ساز غایت شناسی گذشته-حال-آینده است. تمرکز
عناصر؛ پشتیبانی از روشهای دیگر شناخت خارج از چشم انداز استخراجی است. گامبس از طریق بازی با دوگانگی
استعمارگرایی که بردگان را دارای قدرت جادویی و شیطانی می داند، می نویسد:
...و به همین ترتیب به نوعی حق با
آنها بود. ما خدا
را در اقیانوس یافتیم، در آنچه برای سازگاری با اقیانوس لازم بود. در آنچه از عشقهای متزلزل ما لازم
بود. ما خدا را در اقیانوس
یافتیم یا خدای اقیانوس ما را پیدا کرد. یا در
واقع خود را چنان در آنچه بدل شده بودیم ذوب شده و غوطه ور دیدیم که ناگزیر می بایست عمیق می
شدیم.[8]
گامبس با اشاره به عبور از گذرگاه
میانی و نیروی معنوی اقیانوسی در رابطه با خشونت برده داری ، نام مستعار اصلی
آنتروپوسن یا کوه یخ در حال ذوب شدن را به
حیات و پسا حیات بردگان آفریقایی منتقل می کند. "ما خودمان را چنان ذوب شده و
غوطه ور دیدیم ..." دیدگاه غوطه ور شدن در اینجا چیزی است که در زیر قله های
یخ یافت می شود. مشاهده کوه یخ از این طریق، فکر کردن از یک اپیستِمِه
است که استعمار را از بین نمی برد، اما بنیان مستغرق آن را نشان می دهد. استعمار و عواقب برده داری فرا آتلانتیک
اندیشه پسینی از آنتروپوسن نیستند: آنها شاکله واقعی آن هستند.
...
«هنر زیستن در سیاره خسارت دیده»،
ویرایش شده توسط آنا تسینگ، هدر سوانسون ، الین گان و نیلز بوبانت، بیش از استعمار
فی نفسه بر مدرنیته متمرکز است، اما انتقادی مستمر و روش
هایی نوین برای مقابله با مقیاس های تخریب انسانی ارائه می دهد.[9] این کتاب با
تقسیم به دو بخش، "اشباح بر روی یک سیاره خسارت دیده" و "هیولاها و
هنرهای زیستن" خوانش را به مثابه یک عمل خطی درگیر می کند. این بخش بسته به
اینکه در ابتدا کدام سمت از کتاب را باز می کنید، کتاب را با دو آغاز سازماندهی
کرده است. بگذارید بیشتر توضیح دهم، به مثابه روشی برای نشان دادن غامض بودن مسئله
ای که نوشته در مورد تخریب سریع سیاره زمین ارائه می دهد، از خواننده خواسته می
شود تا میان آغاز با اشباح، یا حضور اول
دربرابر هیولاها، یک انتخاب خولیو کورتاسار وارانه انجام دهد. در کارهای
خودم، من همیشه با اشباح آغاز می کنم. اگر شرح و توصیف اوری گوردون در مورد
جادوگری یک چارچوب مهم برای عدم توانایی مدرنیته در مقابله با موارد غیرقابل توصیف
ارایه داده است، [10] ردیابی اشباح آنتروپوسن راهی برای تخمین فروپاشی محیط زیستی آن می
شود. به همین ترتیب، اشباح راهی برای فهرست بندی ناپدید شدن های غیر انسانی ارائه
می دهند که بیانگر تلفات ششمین انقراض است. نویسندگان بحث می کنند که هیولاها
معنای دوگانه دارند. و اشباح "به ما کمک می کنند تا به درهم تنیدگی های نوترکیب باستانی
توجه کنیم" و " ما را به سمت هیولاهای بشری مدرن سوق می دهند. هیولاها
از ما می خواهند که شگفتی ها و وحشت های درهم تنیدگی همزیستی در آنتروپوسن را در
نظر بگیریم. [11] چه با اشباح و چه با هیولاها، اصطلاح یونانی آنتروپوس بشری حل و
فصل نمی شود و در عوض "شبکه های تاریخ و بدن هایی که کل حیات، از جمله حیات
انسان از آنها پدیدار می گردند" برجسته می شوند.[12]
در مقدمه بخش "اشباح"،
نویسندگان از آرای چندگانه ای استفاده می کنند که با عبارات متفاوت پررنگ و مورب
مشخص شده اند. آنها می گویند، "ما باید به گشت زنی در چشم اندازها بپردازیم،
جاییکه جمع مردگان همراه با زندگان گردهم می آیند. از مجاورت آنها، دوباره زیست
پذیری را مشاهده می کنیم."[13] این مجاورت ها شامل توجه به حیوانات و گیاهان
از دست رفته و همچنین توجه به ناپدیدی مردمان ساکن در این مناطق است. مقاله آغازین
این بخش توسط لسلی استرن "یک باغ یا یک قبر؟" چشم انداز دره ای منطقه
تیجوآنا - سن دیگو» نوشته شده است. اگرچه استرن بطرز عمیقی به تاریخ استعمار منطقه مرزی نمی
پردازد، اما مقاله از توصیف پر وپیمان و مطالعه موردی محلی منطقه مرزی استفاده می
کند تا نشان دهد چگونه ویژگی های طبیعی از مرزها عبور می کنند آنچنان که توسط دولت
ملی قابل کنترل نیستند.[14] به عبارت دیگر، رودخانه و مدخل آن بیش از حد توسط حصار
ها و دیوارهای مرزی مهار می شود، یک اکولوژی که در
عوض از طریق حساسیتهای مختلف پایدار می ماند، حتی اگر در اثر مقررات زدایی
فرامرزی تخریب گردد. مدیریت سرزمین راهی متفاوت برای تنظیم فضای مرزی است تا منطق
تقلیلی مصون سازی.
آنچه در این مقاله بدیع است نوع نگاه تحلیلی آن می
باشد که هیچ تظاهری به عینیت یا زبان دیسیپلینی دانشگاهی نمی کند. در عوض، ما
نویسنده را از طریق مدخل های ناپدید شده رودخانه ها در مرز ایالات متحده/مکزیک در
کنار تیجوآنا و در یک منطقه کوچک از تالاب های باقیمانده جنوب کالیفرنیا دنبال می
کنیم، که برای مهاجرت پرندگان در ساحل اقیانوس آرام واجد اهمیت است. استرن استفاده از
آب در هر سوی مرز را چنین توصیف می کند: «کشاورزان مکزیکی هنگام جریان یافتن آب،
از آب استفاده می کنند -سیستمی که بهره وری کمتری داشته و اما از نظر مصرف آب در عین حال اقتصادی تر است.
در سمت آمریكا، آب مهندسی شده و به داخل كانال آمریكایی هدایت می شود. هر شخص در
ایالات متحده روزانه 225 گالن آب استفاده می کند؛ در مکزیک، 25 گالن." [15]
استرن این مطالعه را با توصیف دره هایی که از مرز عبور می کنند، انجام می دهد،
فضاهای اکولوژیکی که با وجود سرمایه گذاری های عظیم سرمایه های دولت نژادی ایالات
متحده، با هیچ دیواری جدا نمی گردند. این مرز نفوذپذیر از سیمای طبیعی در بازدید
از تیجوآنا، جایی که حصار مرزی به معنای واقعی کلمه در اقیانوس آرام محو گشته،
برای من روشن شد. تمرکز استرن بر ویژگی های جغرافیایی مشترک و توانایی گردش زباله
ها به راهی مهم برای نشان دادن شیوه های زیست بدل می شود که فراتر از رتوریک های
بیگانه ستیزی استحکامات و فراتر از تقسیمات جهان اول/سوم است.
آنچه «هنرهای زیستن در سیاره خسارتت
دیده» قادر به انجام آن است، از میان برداشتن مرز بین عمل خلاق، نظریه پردازی و آینده
پژوهی است. و این
نشان می دهد که چگونه این سیاره خسارت دیده دیگر برای تولید سایر اشکال حیاتی و
نوین به آنتروپوس نیازی
ندارد. در
آخرین مقاله بخش "هیولا" ، [16] استاد محیط زیست و زیست شناسی تکاملی
اینگرید م. پارکر در مورد فوریت استدلال می کند و اینکه ما باید بطور واضح و صریح
با شبکه حیات و مرگ و فراموشی جمعی و اراده خود برای
نادیده انگاشتن میزان آسیب های موجود مقابله
نماییم. البته اشباح و هیولاها، عناصر مهم
ادبیات قرن نوزدهم به مثابه تهدیدی برای طبیعت و "ماوراالطبیعه" بودند. با این وجود در جهان انسان پدید ما،
این تهدیدات در قلب وضعیت خطرناک مصنوع و شتابنده
ما هستند. پس از آن چه باید کرد؟
...
کاترین یوسف در كتاب اخیر خود، «یک میلیارد آنتروپوسن سیاه یا هیچ کدام»، به طور
مستقیم نقاط تلاقی مطالعات انتقادی نژادی، پروژه استعمار و تغییرات زمین شناسی
انسان پدید را به
چالش می کشد.[17] وی همچنین استدلال می کند
كه "ژئوفیزیكِ هستی در خشونت استعماری نادیده انگاشته شده است".[18] یوسف اشاره
دارد که چگونه زمین شناسی و گفتمان زمین شناسی یک رژیم دانشی ضد سیاه است و
خواننده را به سمت اپیستِمِه جهانی کردن خود سوق می دهد که
پویایی استعماری اختلاف نژادی را پوشش خواهد داد. اگرچه او اولین کسی نیست که به
این موضوع توجه می کند، اما اظهار نظر او مبنی بر اینکه «قرار گرفتن در "ما" ی
آنتروپوسنی، با ادعای جهان گرایی که قادر به مشاهده انقیاد آن نیست، خفه خواهد شد»
همچنان مهم است.[19]
یوسف، سیلویا وینتر
را دنبال می کند تا تحلیل نماید که چگونه انسانگرایی علمی اصطلاحات تعریف «دیگری» را
شرطی کرده است. همانطور که وی می گوید، «[شاید] ساده تر بتوان ادعا كرد كه
نژاد یك مسئله زمین شناسی نیست، بلكه مسئله انسان گرایی و استثنائات
آن است. ریشه مشکل را مقصر می دانیم، نه ابزارها را. اما زمین شناسی چیزی فراتر از
یک ابزار است. این یک فناوری ماهیتی است ... ».[20] واژگان «یک
میلیارد آنتروپوسن سیاه» انفجاری از یک امر
تکین است و به منطق نژادی اشاره می کند که
زیربنای بحران های سیاره ای است. با استفاده از اصطلاح آنتروپوسن استعماری چیزی
مشابه بدست می آید، برای نمونه؛ بی ثبات سازی اینکه چگونه دانش در مورد بحران
زیست محیطی؛ زمانی و فضایی شده و پیش از آن در رژیمی از آنچه آنیبال کوئیجانو که
استعمار قدرت نامیده، حبس شده است. همچنین می توانیم بیاموزیم که چگونه پروژه آغازین بردگی و انباشت،
آنچه سعیدیا هارتمن به مثابه بیگانگی زایشی از آن یاد می کند را، برای توصیف محروم
سازی خشونت آمیز از سرزمین های مبدأ و ارزیابی سرمایه دارانه از بدن های سیاه پوست
که از "سرزمین مادری" جدا شده اند؛ تولید کرده است. پیش آوردن گسست قاره
ای/اقلیمی از این طریق، درک تاریخی و متمادی تحولات زمین شناسی را امکان پذیر می
سازد.
یوسف در یک پیشنهاد مستقیم برای چگونگی
مقابله با استعمار آنتروپوسن، ما را به کتیبه جهانی زمین شناسی به مثابه یک گفتمان
نژادی ارجاع می دهد. "اقتصاد بدن" تابعی از
تغییرات ایجاد شده توسط برده داری فرا آتلانتیک نیست، بلکه "ژئوفیزیک بدن
سیاه و قهوه ای" را توصیف می کند.[22] استدلال یوسف در اینجا مستدل
است و از روشی استنادی استفاده می کند که به جای اینکه نامشهود باشد، قاطعانه
درگیر می شود، و مرکزیت سنت رادیکال سیاه را در معرض افکار اندیشه نژادی قرار می
دهد. با این حال، من درگیر این نبودم که چه چیزهایی از داستان باقی مانده است،
زیرا با دیدگاه های مطالعاتی و نظریه انتقادی بومی مواجه نیستم.[23] به عنوان مثال، سازماندهی ماهیتی که
یوسف توصیف می کند نیز از طریق یک سری گره های فضایی و زمانی مانند سیستم کارگری
میتا و سازمان جهانی مالی اروپایی متعاقب آن بر اساس انباشت بدوی انجام شده است.[24] مطالعه تاریخ علوم زمین، به
ویژه با تمرکز بر پنداشت استخراجی آن از بدن ها و سرزمین های بومی، نشان می دهد که
چگونه دانش علمی، آنتروپوسن استعماری را ممکن می سازد.
من به اندازه کافی در همایش های
مربوط به تغییرات اقلیمی شرکت کرده ام تا بدانم که متخصصان زمین شناسی از تحقیقات
خود و از خود به مثابه قهرمانان جدید "سیاره در حال مرگ ما" پشتیبانی می
کنند، و اغلب ساختارهای استعماری عمیق خشونت مداوم را نادیده می انگارند. تحقیق در
مورد تغییرات اقلیمی به تغییر شرایط جهانی ساز آن بستگی دارد. دیپش چاکرابارتی به
طرز قانع کننده ای نوشته است که "تغییرات اقلیمی نتیجه ناخواسته اعمال انسان است"، و نتیجه
ای که "تأثیرات اعمال ما را به مثابه یک گونه نشان می دهد". [25] برای
آن دسته از ما که در زمینه تاریخ نژادی، استعمار، و سلب مالکیت و در رابطه با علوم
انسانی محیط زیستی کار می کنیم، ممکن است این پرسش مطرح گردد که چگونه قرار دادن
بومیت و سیاهی در مرکز تجزیه و تحلیل ها که توامان عواقب آن را تغییرداده و هم
اصلاح می کند؛ بر نحوه درک ما از گذشته، حال و فاجعه قریب الوقوع تاثیر می گذارد؟
چگونه می توان با نوشتن در شرایط استعماری، تأثیر انسان را مطالعه کرد و ردپای
خشونت آمیز آن را بازسازی نمود؟ چه نوع نگاشت های مفهومی از تصورات مخرب سیاره ما
که فراتر از آنچه اکنون وجود دارد را تصور می کنند؛ پشتیبانی می کنند؟ در واقع،
بسیاری از هنرمندان، دانشمندان، اجتماعات، فعالان و سازندگان گزینه های متفاوتی
برای انسان گرایی علمی گسترش می دهند. استراتژیهای مختلفی از جمله ژئوپوئِتیک
(بوطیقای جغرافیا)، ژئوکرئوگرافی (رقص
جغرافیایی)، تجسم وارونه ، اقدام مستقیم ، نمایش زمین و ایجاد ساختارهایی برای
قرابت سیاسی، کنشگری و هنری وجود دارد، همانطور که در مورد آن نوشتم و کلیت سرمایه داری نژادی و استخراجی را رد می
کنند.
کتابهای مورد اشاره بر مسئله "آنتروپوسن
استعماری" تمرکز دارند و از ما می خواهند بیش از پیش با اثرات طولانی مدت
استعمار به مثابه اصلی در نوشتن، تعهدات نظری و تعامل با ساختار اجتماعی، مقابله نماییم. چنین پروژه های آینده پژوهی
به سمت بازسازی زمین و حتی به سمت ایده منابع احیاگر پیش می روند که از محیط بومی
شروع شده و همگرایانه تخریب را به احیاء متصل می سازند. وظیفه ضروری ما این است که نامگذاری
جهانی آنتروپوسن را به مختصات فضای زمانی خاص سرمایه داری استخراجی و نژادی مربوط
سازیم. می بایست
به مستندسازی و کار بر ضد ویرانه های استعماری و صنعتی ادامه دهیم. پرسش حیاتی این
است: در غیر اینصورت چگونه می توانیم زندگی کنیم؟ چگونه
می توانیم به سراغ پراکسیس حیات اجتماعی برویم که پیش تر در آنتروپوسن استعماری نبوده
است؟
کار جدید در مطالعات زیست محیطی که
بر مطالعات سیاهی و بومیت متمرکز است می تواند شرایط تعامل را به سمت اثرات خشونت
بار محلی و عمیق آنتروپوسن استعماری تغییر دهد. بیشتر کارهای ما نیاز به ردیابی
دقیق ترحوزه های قدرت و همچنین محو چشم اندازهای غرقه سازی دارد، که این امر به
احتمال وجود منابع احیاگر اشاره دارد. به عنوان مثال، در پارک ملی یاسونی در
اکوادور، سرزمینهای بکر مشتمل بر تنوع زیستی در واقع توسط مردم بومی در برابر دست
اندازی های پذیرفته شده منطق دولت و شرکتها به دقت کشت و مدیریت شده اند. به همین
ترتیب، در جوامع خودمختار زاپاتیستا، مکزیک، مدیریت جنگل و کشاورزی مقیاس خرد انواع غلات بومی، روایت شرکت های فراملیتی و
شیوه های سبعانه استخراج آنها از سرمایه و انباشت منابع را تغییر می دهد. به جای
اینکه صرفا به سمت مرگ و ارزش کالایی استخراجی سوق پیدا کنیم، محتمل است دریابیم
که چگونه منابع احیاگر به حیات زیست محیطی اجتماعی، یک استراتژی برای توسعه کیفی و
نه بازتولید حیات، با حساسیت نسبت به احیاء سیاره، اولویت می بخشند.
منبع: آنتی پد لاین
Notes
[1] Rob Nixon’s now classic work Slow Violence and the
Environmentalism of the Poor (Harvard University Press, 2011)
describes the legacy of industrial pollution and spillage within low income
communities in the Global North and Global South.
[2] See Sylvia Wynter’s “Unsettling the Coloniality of
Being/Power/Truth/Freedom: Towards the Human, after Man, Its
Overrepresentation-An Argument” (CR: The New Centennial Review
3[3]:257-337, 2003) and Anibal Quijano’s “Coloniality of Power, Eurocentrism,
and Latin America” (Nepantla: View from South
1[3]:533-580, 2000). For a critical genealogy of Wynter’s work, see Katherine
McKintrick’s Sylvia Wynter: On Being Human as Praxis
(Duke University Press, 2015).
[3] See Denise Ferreira da Silva’s Towards a Global Idea
of Race (University of Minnesota Press, 2007).
[4] See The Extractive Zone: Social Ecologies and
Decolonial Perspectives (Duke University Press, 2017).
[5] See Donna Haraway’s “Anthropocene, Capitalocene,
Plantationocene, Chthulucene: Making Kin” (Environmental
Humanities 6[1]:159-165, 2015).
[6] M Archive: After the End of the World
(Duke University Press, 2018); Pedagogies of Crossing: Meditations on
Feminism, Sexual Politics, Memory, and the Sacred (Duke University
Press, 2006).
[7] M Archive (p.xi).
[8] M Archive (p.117).
[9] Arts of Living on a Damaged Planet:
Ghosts and Monsters of the Anthropocene (University of Minnesota
Press, 2017).
[10] See Ghostly Matters: Haunting and the
Sociological Imagination (University of Minnesota Press, 2008).
[11] Heather Swanson, Anna Tsing, Nils Bubandt and Elaine Gan,
“Bodies Tumbled into Bodies” in Arts of Living on a Damaged Planet
(p. M2).
[12] “Bodies Tumbled into Bodies” (p.M3).
[13] Elaine Gan, Anna Tsing, Heather Swanson and Nils Bubandt,
“Haunted Landscapes of the Anthropocene” in Arts of Living on a
Damaged Planet (p.G5).
[14] On the issue of frontier colonialism, see Gloria Anzuldua’s
classic book, Borderlands/La Frontera: The New Mestiza
(Spinsters/Aunt Lute, 1987) and Sayek Valencia’s Gore Capitalism
(Semiotext[e], 2018). For a long discussion of border coloniality, also see
Chapter 4 of my book Beyond the Pink Tide: Art and Political
Undercurrents in the Americas (University of California Press,
2018).
[15] Leslie Stern, “A Garden or a Grave? The Canyonic Landscape of
the Tijuana-San Diego Region” in Arts of Living on a Damaged Planet
(p.G19).
[16] Ingrid M. Parker, “Remembering in Our Amnesia, Seeing in Our
Blindness” in Arts of Living on a Damaged Planet
(p.M155-M167).
[17] A Billion Black Anthropocenes or None
(University of Minnesota Press, 2019).
[18] A Billion Black Anthropocenes or None
(p.11).
[19] A Billion Black Anthropocenes or None
(p.12).
[20] A Billion Black Anthropocenes or None
(p.14).
[21] See Lose Your Mother: A Journey Along the
Atlantic Slave Route (Farrar, Straus and Giroux, 2008).
[22] A Billion Black Anthropocenes or None
(p.62).
[23] The list of works that could be cited here is long, but Jodi A.
Byrd, Alyosha Goldstein, Jodi Melamed and Chandan Reddy’s “Predatory Value:
Economies of Dispossession and Disturbed Relationalities” (Social
Text 36[2]:1-18, 2018) is an important essay that brings forward
the potential of Indigenous relationality. On emotional and intellectual labor
in relation to Indigenous critique, see Joanne Barker’s “Decolonizing the Mind”
(Rethinking Marxism 30[2]:208-231, 2018). On
Indigenous resurgence, see Leanne Betasamosake Simpson’s As
We Have Always Done: Indigenous Freedom through Radical Resistance
(University of Minnesota Press, 2017). On Indigenous lands, see J. Kēhaulani
Kauanui’s Paradoxes of Hawaiian Sovereignty: Land,
Sex, and the Colonial Politics of State Nationalism (Duke
University Press, 2018).
[24] For a longer discussion of this, see Chapter 5 of The
Extractive Zone that addresses how mining and its labor system of
production in Potosí, Bolivia contributed to the organization of racial
capitalism.
[25] Dipesh Chakrabarty, “The Climate of History: Four Theses” (Critical
Inquiry 35[2]:197-222, 2009, p.221).