. . . یک آپاراتوس را دقیقا هر آن چیزی می دانم که به
نحوی واجد قابلیت ضبط کردن، جهت دهی، تعین بخشیدن، متوقف ساختن، شکل دادن، کنترل
کردن و یا امنیت بخشیدن به ژست ها، رفتارها، عقاید و یا گفتارهای موجودات زنده
است.
بدین سان نه تنها
زندان ها، دیوانه خانه ها، سراسربین، مدارس، اعتراف، کارخانه ها، انضباط ها،
معیارها و تدابیر حقوقی و غیره و غیره ( که نسبت شان با قدرت به لحاظی خاص مشخص و
بدیهی است)، بلکه همچنین قلم، نوشتار، ادبیات، فلسفه، کشاورزی، سیگار، ناوبری، کامپیوترها، تلفن های همراه و ـ چرا که نه ـ خود زبان را نیز در بر می گیرد، که شاید باستانی
ترین آپاراتوس باشد.
… در این معنا، یک فرد
یا جوهر واحد می تواند مکان فرایندهای سوژه سازی/شدن کثیری باشد؛ مثلا به عنوان
تلفن همراه، وب گرد، داستان نویس، هوادار تانگو، فعال ضد-جهانی سازی و غیره و
غیره. در زمانه ی ما رشد بی حد و مرز آپاراتوس ها مرتبط با ازدیاد بیش از حد
فرایندهای سوژه سازی/شدن است.
… می توان ادعا کرد در
روزگار ما حتی یک لحظه هم وجود ندارد که در آن حیات افراد به واسطه ی آپاراتوسی شکل دهی، کنترل و ملوث نگردد. پس به چه شیوه ای می توانیم با این وضعیت رو
به رو شویم، و چه استراتژی ای را باید در کشمکش پنجه در پنجه ی هر روزه ی مان با
آپاراتوس ها دنبال کنیم؟ آن چه که باید در پی آن باشیم نه به سادگی نابود کردن
آپاراتوس هاست، و نه، آنطور که به نحوی ساده لوحانه پیشنهاد می گردد، استفاده از
آن ها به شیوه ای صحیح است.
برای مثال،
ایتالیایی که من در آن زندگی می کنم، کشوری است که تلفن همراه به رفتارهای افراد از سر تا پا شکل تازه ای بخشیده است ( و این امر
ایتالیایی ها را مفتخر به لقب telefonino ساخته است). من به نفرتی ریشه دار نسبت به این
آپاراتوس دچار شده ام. یعنی آن آپاراتوسی که روابط میان انسان ها را بیش از پیش انتزاعی ساخته است . . .