بگذار هزار پارک شکوفا شود
مهمترین میراث
مدرنیسم هیپی, تمرکز آن بر ابژه معماری نبود، بلکه؛ بر طیفی از مسائل زیستمحیطی،
از انرژیهای تجدیدپذیر تا حفاظت از منابع تمرکز داشت، که اکنون؛ آنها را، تحت عنوان
پایداری زیستمحیطی دستهبندی میکنیم. در اینجا نیز، این جنبش نوظهور یک فضای محلی عمیقاً پذیرا را بنا نهاد. کالیفرنیای شمالی حداقل از اواخر قرن نوزدهم، زمانی که؛ جان
مویر، کلوپ سیرا را در سانفرانسیسکو تأسیس کرد، در کانون توجه محیط زیست آمریکا
قرار داشت، و در دهه 1960؛ این منطقه طبق گفته نویسنده حوزه محیط زیست، کنت براور،
«کانون رادیکالیسم محیط زیست آمریکا» بوده است.1 در آن سالها؛ هیپیهای
مدرن، برکلی -دانشگاه و شهر- را به آزمایشگاهی برای آزمایشات طراحی با هدف بازتدقیق
محیطهای شهری روزمره در خدمت رفاه اکولوژیکی؛ بدل ساختند.
تلاش برای مطالبه
-یا «آزادسازی»- قطعه زمین خالی متعلق به
دانشگاه در نزدیکی خیابان تلگراف را در نظر بگیرید. پارک معروف - یا بدنام – ملت، زمانی متولد شد که یک دعوت نامه بحث برانگیز در
روزنامه زیرزمینی «برکلی باب» روز جمعه 18 آوریل 1969 چاپ شد:
این یکشنبه؛ یک پارک
ساخته خواهد شد... ما؛ می خواهیم این پارک یک مرکز فرهنگی، سیاسی و رپ برای جهان
غرب باشد. همه هنرمندان باید حضور یابند و پارک را تحت تسلط جادویی خود در آورند. کسی نظارت نمی کند
و تجربه ورزی؛ به رویاپردازان تعلق دارد.2
حدود دویست رویاپرداز به این دعوت توجه نموده و در آخر آن هفته؛ نورد زدن چمن، کاشت درختان و
بوته ها و نصب میزهای پیک نیک و تاب های کودکان را شروع کردند. سه هفته بعد، هزاران نفر دیگر
آمدند تا به این نمایش فرهنگی و سیاسی بپیوندند –یا؛ آنگونه که اتفاق افتاد: بیلچه
را بردارید، به یک کنسرت راک بداهه گوش دهید، یا فقط زیر آفتاب بنشینید. زمین های
گلکاری شده، دسته های نهال و «باغ ذرت انقلابی ملت» پدیدار شدند. یک آمفی تئاتر و استیج
نیز احداث شدند. دانشجویان و استادان CED برکلی ناظران-شرکت کننده بودند. ون در راین، رئیس کمیته مشورتی دانشگاه در زمینه
مسکن و محیطزیست، ملزم به ارائه توضیحاتی به مدیران در مورد اشغال عوامگرایانه
املاک دانشگاه شد. او که توسط شاگردانش به این سایت برده شده بود، به سرعت به نوکیشی
در بداههپردازی هایی بدل شد که آن را «فرهنگ جدید» مینامید. ون در راین که از
ظهور یک دیدگاه جمعی از طریق اجماع گروهی شگفت زده شده بود، به فعالان شهروندی گوش می سپرد که از «روح و هدف پارکی که درآنجا؛ هر فرد میتواند
خلاق باشد» دفاع میکردند، و بنابراین؛ استفاده از استانداردهای یکسان منظر را نمی
پذیرفتند.3 همانطور که نظریه پردازان سیاسی؛ شلدون وولین و جان شاار، در همان بهار،
در مجله نیویورک ریویو آو بوکز نوشتند: «حدود 200 نفر در ابتدا درگیر بودند، اما؛ خیلی زود، پارک مورد استفاده گسترده و مشتاقانه کودکان، جوانان، دانش آموزان و دانشجویان،
مردم خیابان و سالمندان قرار گرفت... ساکنان پارک قصد داشتند از زمین برای پروژههای
مختلف، عجیب، اما؛ عمیقاً مردمی استفاده کنند، که اشکال و انتظارات مرسوم را به
چالش میکشد.»4
اربانیسم -شهری سازی- قانونشکنانه پارک ملت بسیار عجیب بوده
است. ون در راین؛ از دانشگاه خواست که طرح مورد بحث را به شهر واگذار نماید، راه
حلی با حمایت گسترده شهر و دانشگاهیان. اما؛ مجریان طرح، پیشنهادات او را نادیده
گرفتند و چکامه کوتاه پارک ملت به پایان رسید، و بطور ناگهانی؛ به خشن ترین
رویارویی در تاریخ دانشگاه بدل شد. در 15 مه 1969، مدیران اجرایی، پلیس
را برای پاکسازی سایت و کارگران را برای نصب حصارهای محیطی و علائم عدم اشغال اعزام
کردند. فرماندار، رونالد ریگان به نیروهای دولتی با تجهیزات ضد شورش مجوز شلیک به حامیان پارک را صادرکرد. زمانی که؛ «پنجشنبه
خونین» به پایان رسید، تعداد زیادی زخمی شدند. یکی از رهگذران بیست و پنج ساله، بعدها، بر اثر شلیک گلوله جان خود را از دست
داد.
پوشش رسانهای از آن زمان و پس از آن به شدت بر خشونت
متمرکز بود، که منجر به دو هفته اشغال دانشگاه به صورت نظامی شد و توسط گارد ملی
با قمه و گاز اشک آور اعمال گردید. آنچه که؛ از پرونده ها و سوابق پارک درک نشده، فهم غنی تر از پارک ملت به مثابه
یک آزمایش فضایی پادفرهنگی در محیط زیست گرایی شهری است.5 در پایان ماه مه؛
فعالان برای بحث در مورد مراحل بعدی، یک جلسه آموزشی در پردیس با موضوع «اکولوژی و
سیاست در آمریکا» تشکیل دادند. سخنرانان؛ پارک ملت را با جنبش ملی حفاظت و «مسائل گستردهتر بقای سیارهها»
یکی دانستند. در یک بروشور مربوط
به این رویداد؛ نوشته شده بود که «پارک ملت به مثابه آینه ای است که محتملاً جامعه
ما خود را در آن می بیند.»
نبرد برای پارک ملت
در برکلی سوالاتی را مطرح ساخت که بسیار فراتر از موضوعات آنی مورد توجه عمومی
اند. ... سوالات مطرح شده توسط این موضوع به طور همزمان به دو جهان
می رسند: جهان قدرت، سیاست و شکل نهادی جامعه آمریکا از یک سو، و جهان اکولوژی،
حفاظت و شکل بیولوژیکی محیط زیست ما از سوی دیگر.
اکولوژی و سیاست دیگر موضوعاتی جدا یا تفکیک پذیر نیستند.6
فهرست سخنرانان
برجسته که در جمع 2000 نفری سخنرانی کردند، حاکی از گسترش روزافزون انرژی پادفرهنگ
است.
پل گودمن، منتقد اجتماعی، تلگرافی ارسال کرد و خشم خود را از «وندالیسمی
که توسط مقامات انجام شد»ابراز نمود.
جین جیکوبز؛ شخصی را فرستاد تا از سازندگان قانون شکن پارک تمجید کند، و
همچنین؛ به آنها هشدار دهد که «شجاع باشند، در عین حال؛ مراقب هم باشند: در برابر
زره و سادیسم، سلاح شما؛ باید نبوغ باشد.»
لارنس
هالپرین، معمار منظر، که اخیراً به دلیل دخالت در ارتش مهندسین ارتش ایالات متحده
در طرح کنترل سیل در مارین کانتی دستگیر شد، تخریب محیط های ساحلی را با پارک ملت
مقایسه کرد. ون در راین؛ در مورد بحران آلودگی آب و هوا در داخل و خارج از کشور توضیحاتی
را به حضار ارائه داد.
گری اسنایدر، جمعیت را تشویق کرد تا «دانش خود از رابطه ما با طبیعت را مورد
تجدید نظر قرار دهند» و خواستار تکرار شعر «اولین قطعه کوچک از قلمرو آزاد شده در
آمریکا» از طریق ایجاد «پارک ملت زمین» شد.7
روز بعد؛ یک هواپیمای کوچک که توسط یک گروه محلی کوئیکری
اجاره شده بود، با یک بنر بر فراز برکلی پرواز کرد: «اجازه دهید هزار پارک شکوفا
شود.» این مطالبه در سراسر جهان گسترش پیدا نکرد، اما باعث شد نسل دوم پارک ملت
تنها چند مایل از پارک اصلی احداث گردد. بعداً؛ در همان سال، در شمال برکلی،
فعالان و فرزندانشان چندین بلوک را اشغال کردند، که در حین ساخت یک تونل برای
سیستم حمل و نقل سریع منطقه خلیج؛ پاکسازی شده بود. بخش خالی که در ابتدا برای
ساختمان های آپارتمانی در نظر گرفته شده بود، به زمین الحاقی پارک ملت بدل شد. در
مقابل قرارگاه، یک گرافیتی بر روی حصار تختهای نوشته شده بود: «به شهر شورش خوش
آمدید.»8 همانطور که در پارک اصلی ملت، کار داوطلبانه و محوطه سازی بریکولاژ، قطعه
زمین آزاد شده را متحول ساخت، اینجا نیز چنین بود، اما؛ با نتیجه ای کاملاً
متفاوت. مدیران BART به جای مقابله خشونت امیز با بسیج همگانی، حقوق ارضی را به شهرداری برکلی
واگذار کردند. در عرض یک دهه؛ این گستره پنج بلوکی که به یاد ساکنان بومی منطقه به
پارک اوهلون تغییر نام داد، دارای بوستان عمومی، مناطق پیک نیک، تجهیزات زمین بازی
کودکان، زمینهای ورزشی، توالتها و نخستین پارک سگ در جهان شد: مورد دیگری از
ابتکارات طراحی رویکرد «خودت انجام بده». پارک ملت؛ «دیگر» نمونهء کمتر شناخته شده از استقرار موفق تاکتیکهای
طراحی هیپی در مقیاس شهری را نشان میدهد.
در تابستان 1969؛ ابی هافمن، فعال حوزه هیپی، در راهنمای
برنامه جشنواره راک تابستانی، که روستای وودستاک، در نیویورک را در نقشه فرهنگی آمریکا قرار داد،
نوشت: «جامعه مان را؛ با فروشگاههای رایگان، ساختمانهای آزاد شده، کمونها، پارکهای
ملت، ماری جوانا، بدنهای آزاد و موسیقیمان، در فضاهای خالی قدیمی خواهیم ساخت.»9
چند ماه بعد، یک فضای خالی دیگر از بخش قدیمی توسط شهرنشینان هیپی تغییر کاربری
داده شد. در آوریل 1970 -به مناسبت اولین روز زمین، کمونی در برکلی، یک «مرکز
تحویل زباله های بازیافتی» در نزدیکی محوطه دانشگاه ساخت. بدین ترتیب؛ اولین اداره
بازیافت محله ای کشور متولد شد. در آنجا؛ هفتهای یکبار، مردم محلی می توانستند
روزنامههای قدیمی، ظروف شیشهای، قوطیهای خالی و انواع زبالههای خانگی را تحویل
دهند. برنامه مردمی که توسط داوطلبان اجرا می شد، فوراً به موفقیت دست یافت. بزودی؛
صنعت بازیافت محلی، مدل کسب و کار خود را با ضایعات خانگی تطبیق داد و در عرض یک
سال، منطقه خلیج بیش از هفتاد برنامه مشابه را به اجرا رساند.10
یکی از دهها کمونی که در دهههای 60 و 70 در منطقه خلیج تأسیس شد، کمون «اکولوژی اکشن» در سال 1968 بود تا به مثابه آزمایشگاهی در راستای شیوهها
و فلسفه بازیافت خانگی عمل نماید. بنیانگذار
آن؛ کلیف همفری، دانشجوی برکلی بود که مدتی را در ارتش گذرانده و پیش از بازگشت به
کالج به عنوان مسئول
فنی ساخت آزادراه کار می کرد. همفری در رشته انسان شناسی تحصیل
می کرد و این دوره آموزشی در مورد بومیان آمریکا بود که علاقه او را به بوم شناسی
برانگیخت، و الهام بخش او برای راه اندازی کمون به همراه همسرش مری و دوستش چاک
هریک، دانشجوی دانشکده طراحی محیطی شد.11 اعضاء کمون که به بازنگری اساسی در حوزه
مجاورت زباله در فضای خانگی و فرهنگ اختصاص داشتند، از تاثیر اقدامات خود بر
مدرنیته مصرف کننده راضی بودند. در ماه مارس 1970 ، در مقاله ای در مجله نیویورک
تایمز، گزارشگر، استیون رابرتز، «اکولوژی اکشن» را واجد سبکی قابل توجه دانست که «بیپروا، عمل گرا، رادیکال» بود، و به مستند سازی روالهای روزانه آن پرداخت. رابرتز مشاهده کرد که «لباس های این
افراد جان می دهند برای کیف پارچه ای. وصله پینه شده و رنگارنگ» و به جای گرم کردن
اتاق ها در داخل خانه ژاکت می پوشیدند. به جای ریختن کلیه زباله ها در یک
سطل، اقلام را دسته بندی و برای بازیافت
صنعتی جدا می کردند. به جای دور ریختن زباله های آلی، آنها را در حیاط خلوت می ریختند تا کمپوست درست کنند. نان خود را می
پختند، نوشتجات سیاسی خود را بر روی «کاغذ کامپیوتری قدیمی» چاپ می کردند و آجرها
را در مخازن توالت می گذاشتند تا حجم آب سیفون توالت را کاهش دهند. رابرتز مینویسد:
«آنچه [همفری] و بسیاری از اکولوژیست ها معتقدند، این است که؛ جامعه، می بایست
دستخوش یک «تحول فرهنگی» گردد، به معنای، دور شدن از ایدهآلهای رشد، مصرف و
پیشرفت. وی در تشریح اقامتگاه مشترک در خیابان بنونو 3029 با حدود ده نفر ساکن،
ادامه داد:
برای همفری ها؛
سلامت محیط زیستی از خانه شروع می شود. ...خانواده؛ درحال حاضر، به دو اتومبیل
بنزینی، یک کامیون - که با گاز پروپان کار می کند - و هشت دوچرخه رسیده است. ... ساکنان خانه برای صرفه جویی
در هزینه و اجتناب از ظروفی که غذاهای از پیش بسته بندی شده را در خود جای می دهد،
در صورت امکان غذا را به صورت عمده خریداری می کند - برنج، شکر و آرد در دسترس است. به ویژه؛ از بکارگیری پلاستیک ها
اجتناب می کنند؛ چراکه؛ تجزیه ناپذیر اند. ساکنان خانه؛ برای حمل کالاهای خود؛ از
کیف خرید یا کوله پشتی خود استفاده می کنند.
هنگامی که؛ مجبور به استفاده از کیسه های کاغذی هستند، معمولا آنها
را به فروشگاه برمی گردانند. چند نفر از فعالان محیط زیست، روز گذشته، هنگامیکه؛ مقداری چیپس سیبزمینی برای
پیکنیک خریدند، خواربارفروش را مبهوت کردند، چون بلافاصله، محتویات آنرا در کیسههای
همراه شان خالی کردند و لفاف بستهبندیها را برگرداندند.12
برای همفری و همفکرانش، این اعمال روزمره اهمیت بیشتری داشت. آنها به
دنبال پیوند ارزش های بوم شناسی با موضوعات مورد نظر گسترده تر تحول اجتماعی بودند
و در سال 1969 موسسه آموزشی «اکولوژی اکشن» را با هدف دسترسی به شبکه های سیاسی و
سازمانی تأسیس کردند. آنها نفوذ محلی و منطقه ای قابل توجهی را اعمال و به شهرداری های مختلف
کالیفرنیا کمک کردند، تا اطلاعات عمومی در مورد مزایای بازیافت، خطرات آفت کش
ها و غیره را ارتقا بخشند. 13
دیگر فعالان منطقه
خلیج درگیر چالش های جنبش از اعتراض خیابانی و تحریک به سمت تعامل ثمربخش با سیاست
گذاران؛ بودند. در سال متلاطم 1968، سیم ون در راین با یک فارغ التحصیل جدید از دارتموث،
رابرت رایش، در نوشتن مقاله ای همکاری کرد. در «یادداشتهایی درباره نهادسازی»، دشواری غلبه بر «وضعیت
دفاعی صاحبان قدرت و ناتوانی نهادها در پاسخگویی کافی به تغییر» را مورد بررسی و
تعمق قرار دادند. آنها؛ عامل اصلاحاتی جدیدی را پیشنهاد دادند، "برنامه ریز رادیکال"،
که به "نظام" نفوذ می کند تا مدافع گروه های مردمی و اهداف مرتبط با
ساکنان حاشیه ای باشد. در اصل؛ برنامه ریز رادیکال، بر خلاف بوروکراتهای متخصص، طراح سیستمهاست، که وظیفه اش؛ اعمال تغییرات کلنگر
است. 14
ائتلاف برکلی /
مزرعه مورچه ها / ائتلاف محیط بانان دیوانه
ون در راین و رایش هرگز مقاله خود را منتشر نکردند، اما؛ تا
سال 1970، جنبشهای اعتراضی گستردهتر دهه 60 در حال نفوذ به سیستم بودند. در آن سال؛
قانون سیاست ملی محیط زیست فدرال تصویب شد و اولین روز زمین جشن گرفته شد -ایده ای
که برای نخستین بار توسط جان مک کانل، صلح طلب سانفرانسیسکویی پیشنهاد و توسط
گیلورد نلسون دموکرات ویسکانسینی و پیت مک کلاسکی، جمهوری خواه کالیفرنیایی در
کنگره مطرح گردید. سیاست محیط زیستی جریان اصلی و دو حزبی شده بود، و
آن رویداد افتتاحیه بیش از بیست میلیون شرکت کننده را برای راهپیمایی در سراسر
ایالات متحده بسیج کرد. یک گزارش حفاظت محیط زیستی از اواسط دهه 80 این وضعیت را خاطرنشان
می سازد:
نخستین روز زمین؛ در
خاطره مردمی زنده است... به مثابه لحظه ای مسرت بخش و دلگرم کننده در تاریخ آمریکا. استعداد
تئاتری برخی از تظاهرکنندگان نقش زیادی در موفقیت آن داشت. اردک های
آغشته به نفت در ورودی وزارت کشور خالی
شدند... دانشجویی که خود را بشکل فرشته مرگ در آورده بود، وارد جلسه سهامداران شرکت
جنرال الکتریک شد. ... تظاهرکنندگان توری پر از ماهی مرده را به خیابان پنجم کشاندند و رو به عابران
فریاد زدند: «میتونست تو باشی!»15
پرچم روز زمین که بر فراز تظاهرات عمومی صلح آمیز به نشانه
اصلاحات محیط زیستی به اهتزاز درآمد، توسط مک کانل طراحی شده بود، عکس ناسا از زمین را از فضا به
تصویر می کشید. این پرچم؛ خیلی زود، برای خرید از کاتالوگ کل زمین در دسترس
قرار گرفت -که البته همان تصویر معروف را روی جلد خود داشت. در چنین بستری؛
زمانیکه، کنفرانس بین المللی طراحی در اسپن «محیط
از مسیر طراحی» را به عنوان موضوع خود در سال 1970؛ انتخاب کرد، بشدت تعجب آور بود. به نظر می رسید که نخبگان این حرفه آماده پیوستن به کمپین
نجات کره زمین باشند.
اما آنها به
دنبال انجام این کار بر اساس شرایط خود بودند. آی دی سی ای - IDCA - در سال 1951 توسط تاجر شیکاگوئی و رئیس شرکت کانتینر آمریکا، والتر
پاپکه، تأسیس شد، بیش از دو دهه بود که خود را به مثابه انجمن برجسته رهبران و
متفکران صنعت تثبیت کرد؛ با این اعتقاد که طراحی خوب منجر به پیشرفت تجاری خوب خواهد
شد. موسسان با
نگرانی از اینکه نسل جوانتر و فعالتر، آنچه را که الیوت نویز، یکی از اعضای
هیئت مدیره IDCA، «یک پاد کنفرانس
یا ضد کنفرانس» مینامید، برگزار کنند، از سیم ون در راین خواستند تا گروه «اکولولوژی
اکشن» از منطقه خلیج را سازماندهی کند.16 آنها
امیدوار بودند که جانشینی یک استاد دانشگاه به مثابه میانجی، تضمین کند که اسپن
طبق معمول کار خود را انجام خواهد داد –تا گردهمایی معتبر تابستانی در استراحتگاه
کلرادو، متشکل از صاحب نظران و متخصصان هم مشرب باشد.
طی آن هفته معتدل و آفتابی در ژوئن، اسپن محیطی بود برای برخوردی دوران
ساز از ارزش ها که ریشه در درک بسیار متفاوت نه تنها موضوع کنفرانس، بلکه؛ مشروعیت بالای این رویداد داشت. برای IDCA، محیط؛ در حقیقت، بستری بود که
اشیاء طراحی شده در آن وجود داشتند.
و طراحی؛ کم و بیش مترادف با پرکتیس های زیبایی شناختی و مشارکتی که توسط
مهاجران باهاوس مانند هربرت بایر به آمریکا آورده شده بود، کسی که توسط پاپکه مأمور طراحی محوطه
دانشگاه اسپن شده بود و یکی از مشاهیر همیشگی کنفرانس سالانه بود. آلیس توملو،
مورخ طراحی، در شرح جشن افتتاحیه به
سال 1970، حال و هوای آنزمان اسپن را انتقال می دهد:
نرم نرمک که خورشید
در پشت کوه های پوشیده از برف که شهر تفریحی کلرادو را احاطه کرده اند؛ غروب می
کند ...اعضای هیئت مدیره IDCA و همسرانشان برای یک مهمانی عصرانه دور هم جمع می شوند. در تراس یکی
از خانه های مدرنیستی در مجموعه اسپن میدوز که توسط هربرت
بایر طراحی شده است، نوشیدنی ها کنار هم چیده شده اند. بایر، مهاجر اتریشی
و مشاور شرکت کانتینر آمریکا، که در سال 1946 به اسپن نقل مکان کرد، در آنجا است، ترو
تمیز و خوش لباس با کت و شلوار و کراوات و در 70 سالگی هنوز خوش تیپ است؛ همچنین؛ سائول باس، طراح گرافیک مستقر در لس
آنجلس، مشروب ها را مزه مزه می کند، درحالیکه؛ ژاکت و کراوات چهارخانه پوشیده است. الیوت نویز،
مدیر طراحی IBM و رئیس IDCA از سال 1965؛ و جورج نلسون، مدیر طراحی هرمان میلر.
موهای مردان، اگر هنوز مویی داشته باشند، پرپشت و خاکستری است. موهای همسرانشان فر
و مرتب شده است و در نسیمی که درختان آسیاب اطراف را به حرکت در آورده؛ تکان می خورند. آنها عینک های آفتابی بزرگ بر چشم و لباس های مهمانی همراه با مروارید؛ بر تن دارند.17
گروه ون در راین به اسپن رسیدند. کاروان اتوبوس های اجاره
ای از کالیفرنیا افرادی از جمله کلیف همفری، از گروه «اکولوژی اکشن»؛ مایکل دویل، یک فعال آتش
نشان که در دفتر لارنس هالپرین کار می کرد؛ کریگ هاجتس، که در آن زمان یکی از
اعضای هیئت علمی جوان در کال آرتز بود؛
و یک گروه نمایش چریکی مستقر در برکلی به نام شرکت سیار را
رساندند. اعضای مزرعه مورچه ها، از جمله بنیانگذاران آن؛ چیپ لرد و داگ میشلز،
سوار ون سفارشی خود شدند و با قراردادن یکی از آثار هنری خود -«بالش بادی»- در
منظره مقدس هربرت بایر، به سرعت قوانین IDCA را نقض کردند. گروهی که از دسترسی به جریان رسمی
محروم بودند، در اطراف کمین کردند و از نقش خود به مثابه تحریک کننده عوام لذت
بردند. همانطور که توملو میگوید: «این گروهها با موهای تا کمر، ریشها، پیراهنهای
یقه باز، دستمال سر و ژاکتهای جین، پایبندی خود را به سبک زندگی جایگزین و مجموعهای
از ارزشها که در برکلی پایتخت غیررسمی آمریکا بود؛ نشان دادند، همچنین؛ فاصله
فیزیکی و فلسفی خود را از برگزار کنندگان
کنفرانس، که برخی از آنها از زمان تأسیس آن در سال 1951 در کنفرانس طراحی اسپن
شرکت کرده بودند؛ حفظ نمودند. 18
طی چند روز بعد، اعضای آنچه که؛ راینر بنهام، مورخ و
سخنران کنفرانس، آنان را «ائتلاف برکلی/مزرعه مورچه ها/محیط بانان
دیوانه»می نامید، کنفرانس را به آشوب کشاندند.
برخی از تنشها به شکاف نسلی و سبکها - یا سبک زندگی – میان گروه های مسنتر
و جوانتر خلاصه شد. برای اعضای جدید IDCA، اسپن ایدهآل
به صورت مجموعهای از ارائههای رسمی در سالن غرفهمانندی تجلی یافت که طی آن طراحان برجسته برای چند صد
شرکتکننده از یک صحنه سخنرانی میکردند. گفتگوها با شبکههای حرفهای و معاشرتهای مفصلی بر سر نوشیدنیها و وعدههای
غذایی آزادانه در فضای باز دنبال شد. امکان کوه پیمایی و سفرهای ماهیگیری، حال و هوای خلوت های سفارشی را تشدید نمود.
برای طراح/فعالان هیپی، این بسیار معقول و منفعلانه، بیش از
حد منظم و سلسله مراتبی بود. همانطور که دویل، در یادداشتی به هالپرین، می گوید:
«کنفرانس، اتلاف وقت است... مکانی که در آن نام های به اصطلاح بزرگ می آیند تا
نظرات خود را به شکلی ناامیدکننده به طراحان کمتر خوش شانس و کمتر مشهور نشر دهند. فرود آ - صحبت کن - پرواز کن و دور شو.»19 در
IDCA 1970، مستندی از الی
نویز (پسر الیوت) و کلودیا ویل، یک دانشجوی رک و بی پرده به نکته مشابهی اشاره میکند:
«این یک سخنران است و هزار نفر به دلیل مقررات یا خستگی یا هر دو به صندلیهای خود
چسبیدهاند.»20 کنشگران محیطی ون در راین؛ در راستای دگرگونی دژ صعب العبور مدرنیسم والا تلاش کردند تا روحیه خودانگیختگی
آزادانه و تعامل مشارکتی را آهسته آهسته القا کنند. در یک جلسه، کریگ هاجتس به همه
حاضران دستور داد که بایستند شناسه خود را برداشته؛ نشان دهند و آن را به طور
تصادفی به شخص دیگری منتقل کنند. سپس؛ شرکت کنندگان گیج –یا دلخور– را تشویق کرد
تا با گشتی در اطراف و پیدا کردن دوستان جدید، نشان های خود را بیابند. 21 کلیف
همفری یک گردش دسته جمعی گروهی در سایت زباله شهر اسپن را تحت عنوان درسی در
زمینه «کالاهای موجود در ضایعات مصرف کنندگان» پیشنهاد کرد. هنگامی که این امر
محقق نشد، او انبوهی از زباله های تولید شده توسط شرکت کنندگان IDCA را جمع آوری نمود و
از آن به مثابه یک کمک بصری در طول ارائه خود بکار گرفت.
اما؛ اختلافات در اسپن عمیق تر از سبک و ارائه بود. گسست
اساسی تر مربوط به درونبرد های نهایی محیط زیستی بود. همانطور که توملو خاطرنشان
می سازد، «تفاوت ایدئولوژیکی فاحشی بین رهبری IDCA، که به جنبش محیط زیستی صرفاً به مثابه موضوعی برای کنفرانس طراحی
علاقه مند بودند، و شرکت کنندگان جوان، که در واقع در کمون ها زندگی می کردند و
پایداری محیط زیستی را به مثابه بخشی از زندگی روزمره خود تمرین می کردند، وجود
داشت. 22 در یک سخنرانی با عنوان «انقلاب محیطی»، استوارت اودالِ محافظهکار، که
به عنوان وزیر کشور ایالات متحده در دولتهای کندی و جانسون خدمت کرده بود، در
مورد نیاز مبرم به آگاهی اکولوژیکی نوین به بحث و گفتگو پرداخت. اودال با اذعان و
رد «سرخوشی» فنآورانه آیندهنگر کنفرانسهای پیشین IDCA، در نقطه مقابل رضایت خاطر هشدار داد: «اگر؛
پیش تر، بخشی از جنبش محیطزیستی نبوده اید... بخشی از مشکل در سال 1970 خواهید
بود. ...اگر پذیرای ایدهها یا مفاهیم جدید نیستید- که برخی از آنها کاملاً رادیکال
اند - نمیتوانید حامی محیط زیست باشید.»23 کلیف همفری در ارائه خود این پیام را
با عبارات قوی تری بیان نمود. او پیشنهاد کرد که موضوع کنفرانس نباید «محیط زیست از
مسیر طراحی» باشد، بلکه؛ باید «بقا از مسیر
طراحی» باشد. او؛ بطور مشخص، همدستی آندسته از طراحان شرکتی را که «با انگیزه سود»
همراه شدند و «به تخریب و ویرانی سیستم پشتیبانی حیات مان پرداختند»؛ محکوم ساخت.
همفری؛ رهبران IDCA را سخت مورد
هدف قرار می داد: «اضطرار، فاجعه ای که با ما روبرو هستیم، به شما منتقل نشده است.»24
گفتگوهای اودال و همفری به نوبه خود توسط والتر اور رابرتز،
موسس مرکز ملی تحقیقات جَوی مستقر در بولدر و یک اقلیم شناس برجسته، تقویت شد.
رابرتز در «مردی بر روی زمین در حال تغییر» یادآور شد که دانشمندان دریافتهاند
که دی اکسید کربن جوی تولید شده از سوزاندن سوختهای فسیلی «برای ایجاد تغییرات
اساسی در تعادل حرارتی جو کافی است.» تغییر قابل توجهی که بسیاری از ما سعی کردهایم
آنرا توضیح دهیم؛ روند گرمایشی است که در بخش شمالی قاره ما، و بهویژه؛ در شمال
شرقی ایالات متحده، بین سالهای 1900 تا 1950 رخ داده است. او ادامه داد، در حالی
که؛ برخی دانشمندان حوزه جوی شواهد بسیاری از «پوشش گازی شکننده در اطراف کره زمین»
را نادیده انگاشتند، بسیاری گمان کردند که «امکان دارد بدون اینکه بدانیم، درگیر
آزمایشات تغییرات آب و هوایی در مقیاس جهانی شدهایم.»25 سی سال پیش از اینکه
دانشمندان برای اولین بار واژه آنتروپوسین را ارائه دهند، اجتماعی غیر منتظره متشکل از طراحان شرکتی و فعالان هیپی، از شواهد اولیه ای از ورود نوع بشر به یک عصر
زمین شناسی نوین خبر دادند.
این هشداری بود که برخی از شرکت کنندگان مطرح از پذیرش آن
سر باز زدند. رینر بنهام، که طی سالهای متمادی یکی از کاشفان حاذق آوانگاردهای نوظهور و وقایع نگار فنآوریهای
جدید بود، ظاهراً احساس میکرد که توسط فعالان جوان محیطزیستی از گردونه خارج شده
و متنی را با نام«آموزش یک محیطبان» با
هدف مورد حمله قرار دادن «سیم» نوشت. بنهام آنچه
را که «فاجعه بزرگ برکلی» نامیده شده بود،
به سخره گرفت. او گفت: «کالج طراحی محیطی، در پشت منطقه جنگ زده پردیس دانشگاهی، به نظر من؛
صرفاً یک بنای یادبود مدرن برای ایدهای است
که هرگز از این محوطه بیرون نخواهد رفت.» به زعم او؛ آموزش راستین محیط زیستی مبتنی بر «گزارههای غیر آرامانشهری» است،
و در پیشنهادی در راستای «محتوای راستین فکری یک دوره محیط زیستی»، او گزاره بحث
برانگیز رابرتز در مورد تغییرات جوی را رد کرد:
اگر افراد را بگونه
ای آموزش دهیم که فکر کنند دی اکسید کربن یک آلاینده است، مطمئناً از آستانه قابل
قبول آموزشی عدول خواهیم کرد ...شما با
دی اکسید کربن زندگی می کنید. حلقه کلیدی در چرخه زندگی ما است.
با این حال؛ ما در مورد آن به گونه ای صحبت می کنیم که گویی نوعی آلاینده
خطرناک است. در صورتیکه؛ آلایندهای خطرناکتر از آب نیست! 26
اکتیویسم اکولوژیکال -کنشگری بوم شناسانه- پیامی به همان
اندازه غامض برای سایر روشنفکران اروپایی بود.
ژان بودریار، جامعه شناس
مارکسیست، به نمایندگی از گروهی در کنفرانسی موسوم به «گروه فرانسوی»، از بنهام به
دلیل برانداختن نقاب از «توهمات طراحی و عملکرد محیطی» تمجید کرد. او محیطزیستگرایی را به مثابه «تریاک برای مردم» می دانست
و اسپن را «دیزنیلند محیطزیست و طراحی» توصیف کرد:
در جذبه گرایش محیط زیستی، سیاه نمایی نسبت به حرکت ما و جهان ما بسمت
آخرالزمان و دشمنی موهوم، به ایجاد وابستگی متقابل کاذب بین افراد تمایل دارد. بجز تعقیب توهمات؛ هیچ چیز بهتر از لمس
بوم شناسی و فاجعه برای اتحاد طبقات اجتماعی نیست، (توهم ضد آلودگی چیزی نیست جز
نوعی از همان آلودگی). 27
کنفرانس یک هفته ای در 19 ژوئن با بخش اختتامیه پرآشوبی به
پایان رسید؛ آنطور که بنهام؛ رئیس کنفرانس، بعد ها در نامه ای به همسرش گفته
بود: «به لحاظ روانی نابود شدم». 28 بنهام در این وادی بشدت تنها بود. سائول باس، کهنکار
برجسته آثار طراحی گرافیکی پسا جنگ، لب مطلبی را که بسیاری از اعضای اسپن احساس می
کردند در اواسط هفته بیان کرد: «چرا باید سرمایه داری را مورد ارزیابی قرار
دهیم؟ ما فقط سعی می کنیم
یک کنفرانس برگزار کنیم.»29 الیوت نویز، با اعتراف به اینکه این رویداد او را تحت
حمله و آسیب قرارداده و، زخم خورده ، فرسوده و خسته" کرده است، از سمت خود به
عنوان رئیس هیئت مدیره IDCA استعفا داد و حتی به سازمان پیشنهاد داد که کنفرانس را ترک نماید.30
نه سیم ون در راین و نه فعالان محیطزیستی او برای مختل
کردن گردهمایی دیگر اسپن باز نگشتند، و در طول سالها؛ جنبش مدرنیسم هیپی قدرت و انسجام خود را از دست میدهد.
در این مورد، انحلال اجتناب ناپذیر، پی آمد از دست دادن ایمان یا
اعتقاد نبود. دلیل عدم انسجام مدرنهای هیپی، تا حد زیادی؛ به این دلیل بود که ایدههای
حیاتی آنها به جریان اصلی بدل شد.
درواقع؛ میتوان خطوط متعددی از ایدههای شورشی و جایگزین
را که در فرهنگ های بزرگتر نفوذ کرده اند، ردیابی کرد. در اواخر دهه 1970، ون در راین حوزه فعالیت خود را از استودیوهای طراحی به
خدمات عمومی منتقل کرد، زمانی که؛ فرماندار، جری براون او را به سمت معمار ایالتی
کالیفرنیا منصوب نمود، موقعیتی برای وی فراهم گردید که به او اجازه داد
استانداردهای نوآورانه ای را برای ساختمان های اداری کم مصرف ایجاد نماید. در طول سالها؛
او یک موسسه بینرشتهای برای تحقیقات زیستمحیطی تأسیس کرد، مقالات و کتابهایی
منتشر ساخت و امروز استاد بازنشسته دانشگاه برکلی است. «یادداشتهایی درباره نهادسازی»، مقالهای که او با همکاری رابرت
رایش نوشت، ممکن بود منتشر نشده باقی بماند، اما؛ ون در راین، مفهوم خود را از «برنامهریز رادیکال» تجسم بخشید، و خودِ
رایش با استفاده از پست های نهادی، از وزیر کار گرفته تا استاد دانشگاه برکلی، به مثابه بسترهایی برای حمایت از
اهداف اجتماعی مترقی؛ حرفهای خارقالعاده ساخته است.
کمون «اکولوژی اکشن» در پایان سال 1970 منحل شد، و امروزه؛ آن اقامتگاه در
خیابان بِنونیو از دیگر
اقامتگاههای برکلی که بهطور فزایندهای مجللند، قابل تشخیص نیست. اما؛ پرکتیس
های کلیف همفری و همکارانش به اندازهای پیشگامانه
و عجیب و غریب بودند تا در نیویورک تایمز بخشی را به خود اختصاص دادند-از دستهبندی و بازیافت زبالههای
خانگی گرفته تا خرید آرد و برنج به صورت فلهای تا استفاده مجدد از کیسههای خرید- که امروزه در سراسر کشور (و جهان) رایج
هستند. کلیف همفری یک کتاب درسی به نام «اکولوژی
چیست؟» منتشر و با حمایت از درآمد حاصله، «اکولوژی اکشن» را به مدستو منتقل کرد و قول داد
که دره شهر مرکزی را به «الگویی از سلامت اکولوژیکی» بدل سازد. در عرض یک دهه؛ او
موفق گردید. در یک
کنفرانس صنعتی به سال 1988، همفری به عنوان "پدرخوانده بازیافت" معرفی
شد.31 روز زمین؛ همچنان،در اواسط آوریل جشن گرفته میشود، هرچند که جشنها اهمیت
اولیه خود را از دست دادهاند، چراکه, محیطزیستگرایی از حاشیه ها به مرکز منتقل
شده است. بسیاری از جوان «محیطبانان دیوانه» در اسپن، مانند کریگ هاجتس، از مشاغل
مدت دار و برجسته در دانشگاه و عمل برخوردار بودهاند. و امروز؛
با بهره مندی از آینده نگری، بخوبی می دانیم که بنهام، بودریار و اعضاء عالی رتبه IDCA در سمت اشتباه تاریخ
قرار داشتند. ما می دانیم که بحران محیط زیستی نه یک
توهم هیپی بود و نه افسانه ای در برکلی، بلکه؛ تغییرات اقلیمی انسان محوری است که بقای انسان و
سلامت زمین را تهدید می کند. هیپیهای مدرنی که کنترل اسپن را دردست گرفتند و در
پی افزایش آگاهی زیستمحیطی بودند -صرف نظر از لباسهای چهل تکه، فلسفههای کیف
دستی و محفظه ماشین دلقک شان- در مسیر پیشتازانه ارزشمندی گام برداشتند که
سزاوار ارزیابی مجدد قاطعانه هستند.
منبع: Places Journal
قسمت اول
قسمت دوم
1.
کنت براور،
«ریشه های رادیکال: کاووش محیط گرایانه در میان شکاف های اواسط دهه 60 برکلی»،
مجله کالیفرنیا (پاییز 2014). 17 ژوئیه 2015. براور پسر محیط بان دیوید بروور، اولین مدیر
اجرایی باشگاه سیرا است.
Kenneth Brower, “Radical Roots: Finding
Environmentalism Amid the Schisms of mid-’60s Berkeley,” California Magazine (Fall
2014); accessed 17 July 2015. Brower is the son of environmentalist
David Brower, first executive director of the Sierra Club.
2.
ست روزنفلد،
«براندازان: جنگ افبیآی علیه رادیکالهای دانشجویی و ظهور ریگان به قدرت»
(نیویورک: فارار، استراوس و ژیروکس، 2012)، 449. ایده پارک، اگرچه خلاقانه بود،
اما بدیع نبود. هنگامی که؛ در سال 1968 یک جوان فارغ التحصیل کالج طراحی محیطی برکلی در یک
تصادف رانندگی جان خود را از دست داد، دوستانش به یک زمین خالی در نزدیکی خیابان
تلگراف مجهز با کلنگ، بیل، تعدادی نهال و تجهیزات تفریحی هجوم بردند تا آنچه را که
پارک صلح و آزادی چاک هریک؛ نامیدند؛ احداث کنند. پارک آزادی (اکنون توسط محوطه یک پارکینگ ناپدید شده است). رجوع کنید
به مری پالاسیوس، «قطعه ای دیگر از سرزمین اشغالی: پارک ملت»، استریت روت نیوز، 4 نوامبر 2011. دسترسی بتاریخ 27 ژوئیه 2015. عکسهای
پارک در حال ساخت در سوابق اقدام بومشناسی کتابخانه بنکرافت، دانشگاه کالیفرنیا،
برکلی موجود است.
Seth Rosenfeld, Subversives: The FBI’s War on Student Radicals and Reagan’s
Rise to Power (New York: Farrar, Straus and Giroux, 2012), 449. The idea for
the park, while inspired, was not original. When a young alumnus of Berkeley’s
College of Environmental Design died in a car crash, in 1968, friends descended
upon a vacant lot near Telegraph Avenue armed with picks, shovels, nursery
plants, and playground equipment to create what they called the Chuck Herrick
Peace and Freedom Park (now vanished beneath a parking lot). See Mary Palacios,
“Another Piece of Occupied Land: People’s Park,” Street Roots News, November 4,
2011; accessed 27 July 2015. Photographs of the park under construction are in
the Ecology Action Records of the Bancroft Library, University of California,
Berkeley.
3.
برای آزمایش
ادعای مدیران دانشگاه مبنی بر اینکه؛ همسایگان، پارک را منبع ناخوشایند و آسیب
زایی از سر و صدا و جنایت می دانند،
دونالد اپلیارد، استاد دانشگاه برکلی، نظرسنجی ای انجام داد که حمایت شدید
شهروندان از فضای عمومی موقت را نشان داد. اما نظر حرفه ای او در مورد این طراحی ناروال و عجیب و قریب، چندان مساعد نبود. اپلیارد که
آن را « بدوی گرایی محیطی» می نامید، این عملیات آنارشیک را به مثابه بازنمایی
هیپی در زمینه هجوم سرزمین غرب وحشی می
دید. رجوع کنید به آنتونی رینسفورد، «سیاست اکولوژیکی، فضای عمومی و طراح به مثابه
قومشناس: تجدید دیدار با پارک ملت»، سخنرانی منتشر نشده، کالج طراحی محیطی،
دانشگاه کالیفرنیا، برکلی، 13 نوامبر 2014. سیم ون در راین، «ساختن پارک ملت
(برکلی: کالج طراحی محیطی، 1969)، به نقل از آنتونی رینسفورد، "سیاست
اکولوژیکی، فضای عمومی و طراح به عنوان قوم شناس". در مورد فرآیند برنامه
ریزی که منجر به تخریب پارک ملت شد، نگاه کنید به: پیتر آلن، «پایان مدرنیسم؟ پارک
ملت، نوسازی شهری و طراحی اجتماعی، مجله انجمن مورخان معماری 70، شماره 3 (سپتامبر
2011): 354-374.
To test a claim by
university administrators that neighbors regarded the park as a noxious source
of noise and crime, Donald Appleyard, a professor at Berkeley, took an opinion
poll that revealed strong citizen support for the makeshift public space. But
his professional opinion of the funky design was far from enthusiastic. Dubbing
it “Environmental Primitivism,” Appleyard saw the anarchic proceedings as a
hippie reenactment of the Wild West land rush. See Anthony Raynsford,
“Ecological Politics, Public Space and the Designer-as-Ethnologist: People’s
Park Revisited,” unpublished lecture, College of Environmental Design,
University of California, Berkeley, 13 November 2014. Sim Van der Ryn,
“Building a People’s Park (Berkeley: College of Environmental Design, 1969),
quoted in Anthony Raynsford, “Ecological Politics, Public Space and the
Designer-as-Ethnologist.” On the planning process that led to the People’s Park
debacle, see: Peter Allen, “The End of Modernism? People’s Park, Urban Renewal,
and Community Design,” Journal of the Society of Architectural Historians 70,
No. 3 (September 2011): 354-374.
4.
شلدون اس.
وولین و جان اچ. شار، «برکلی: نبرد پارک ملت»، نقد کتاب نیویورک 12، شماره 12 (19
ژوئن 1969): 23.
Sheldon S. Wolin
and John H. Schaar, “Berkeley: The Battle of People’s Park,” New York Review of
Books 12, No. 12 (19 June 1969): 23.
5.
آنتونی
راییفورد، "سیاست های اکولوژی، فضای عمومی و طراح به مثابه قومی شناس:
بازتدقیق پارک ملت
Anthony Raynsford, “Ecological Politics,
Public Space and the Designer-as-Ethnologist: People’s Park
Revisited.”
6.
کیت لامپ،
«بازخوانی : در پارک ملت»، برکلی دیلی پلانِت، 29 مه 1969 .
Keith Lampe, “Earth
Read-Out: On People’s Park,” The Berkeley Daily Planet, 29 May 1969
7.
همان . پارک
ملت زمین، گروهی با الهام از رویدادهای
برکلی، تلاش کردند تا چهار میلیون دلار برای خرید 120000 هکتار در شمال نیومکزیکو
جمعآوری کند برای تاسیس "دانشگاهی تخصصی و فعال در زمینه اکولوژی
انسانی" به مثابه "خانه ای پایدار برای کسانی که دغدغه بقا و رشد
دارند». این طرح بزرگ شکست خورد، به جای
آن؛ یک جامعه آنارشیک متشکل از ساکنانی -دو جین- در بخش دورافتاده شمال ورمونت به
وجود آمد. نگاه کنید به "تبلیغات برای پادفرهنگ،" معماری ترقی خواهانه 51،
شماره 6 (ژوئن، 1970): 723؛ «در جستجوی پارک ملت زمین» ، Las Cruces Sun-News، 15
ژانویه 1970. دسترسی در 2 فوریه 2015.
Ibid. Earth People’s Park Inc., a group
inspired by events in Berkeley, attempted to raise four million dollars to
purchase 120,000 acres in northern New Mexico to found “a living university in
human ecology” as “a permanent home for those who are concerned with living and
growth.” The grandiose plan collapsed, instead yielding an anarchic community
of two-dozen residents in remote northern Vermont. See “Advertisements for a
Counter Culture,” Progressive
Architecture 51, No. 6 (June, 1970): 723; “‘Earth People’s Park
Sought,’” Las Cruces Sun-News,
15 January 1970; accessed 2 February 2015.
8. «زمین الحاقی پارک ملت (برکلی)» فیلم خبری KRON-TV، می 1969;
24 جولای 2015.
“People’s Park
Mobile Annex (Berkeley)” KRON-TV news footage, May 1969; accessed 24 July 2015.
9.
سخنان ابی
هافمن در مقدمه گزارش سیم وان در راین، «ساخت پارک ملت».
Abbie Hoffman’s
words opened Sim Van der Ryn’s report, “Building a People’s Park.”
10.
لری
بورووسکی، «بازیافتگر تمام عیار»، توسط ویلیام بی ویلر، ویرایش، آموزش گوش دادن به
زمین (واشنگتن دی سی: انتشارات جزیره، 1991)، 250.
Larry Borowsky,
“The Consummate Recycler,” in William B. Willers, ed., Learning to Listen to
the Land (Washington DC: Island Press, 1991), 250.
11.
همان
دانشجویی که مرگش الهام بخش ساخت اولین "پارک ملت" شد.
12.
استیون وی.
رابرتز، «زمین بهتر»، مجله نیویورک تایمز، 29 مارس 1970: 53.
Steven V. Roberts,
“The Better Earth,” New York Times Magazine, March 29, 1970: 53.
13. نگاه کنید به مطالعه موردی تاریخ و توسعه مؤسسه آموزشی اکولوژی
اکشن ، فوریه 1972 (آژانس حفاظت از محیط زیست، مرکز خدمات ملی انتشارات محیط زیست).
See The Case Study of the History and Development of the
Ecology Action Educational Institute, February 1972 (Environmental Protection
Agency, National Service Center for Environmental Publications).
14.
سیم ون در
راین و رابرت رایش، «یادداشتهایی در مورد نهادسازی»، سپتامبر 1968.
Sim Van der Ryn and
Robert Reich, “Notes on Institution Building,” September 1968.
15.
جک لوئیس،
پیدایش EPA، آژانس حفاظت از محیط زیست ایالات
متحده، 1985
Jack Lewis, “The
Birth of EPA,” U.S. Environmental Protection Agency, 1985.
16.
الیوت نویز،
به نقل از آلیس توملو، «اهداف، بوطیقا ها، و عموم: دینامیک تغییر در نقد طراحی در
ایالات متحده و بریتانیا»، 1955-2007کالج
سلطنتی هنر، 2013، 172 ، 177-78.
Eliot Noyes, quoted
in Alice Twemlow, “Purposes, Poetics, and Publics: The Shifting Dynamics of
Design Criticism in the US and UK, 1955-2007,” (Ph.D. diss., Royal College of
Art, 2013), 172, 177-78.
17.
آلیس توملو،
«نگاهی به اسپن، 1970»، دیزاین آبزرور، 28 اوت 2008. و آلیس
توملو، «اهداف، بوطیقا ها، و عموم
».
Alice Twemlow, “A Look Back at Aspen, 1970,” Design
Observer, August 28, 2008; and Alice Twemlow, “Purposes, Poetics,
and Publics.”
18.
آلیس توملو،
«اگر این را بگویید؛ نمیتوانم با شما صحبت کنم: یک برخورد ایدئولوژیک در کنفرانس
بینالمللی طراحی در آسپن، 1970 »، طراحی و فرهنگ: انجمن مطالعات طراحی، جلد. 1، شماره 1 (2009)، 25.
Alice Twemlow, “I
can’t talk to you if you say that: An ideological collision at the
International Design Conference at Aspen, 1970,” Design and Culture: The
Journal of Design Studies Forum, vol. 1, issue 1 (2009), 25
19.
یادداشت
بدون امضا به لری (هالپرین) از داخل دفتر لارنس هالپرین و همکاران، 7 اکتبر 1969.
پرونده های اکولوژی اکشن ، کتابخانه بنکرافت، دانشگاه کالیفرنیا، برکلی.
Unsigned memo to Larry (Halprin)
from within the office of Lawrence Halprin & Associates, October 7, 1969.
Ecology Action Records, Bancroft Library, University of California, Berkeley
20.
IDCA 1970، مستند الی نویز و کلودیا ویل.
هیچ عکس آرشیوی شناخته شده ای از کنفرانس اسپن در سال 1970 وجود ندارد و فیلم
اصلی بدست نویز و ویل مفقود شده است.
در نتیجه تنها مستند بصری رویداد، ویدئویی با وضوح پایین است که به صورت
آنلاین قابل دسترسی است.
IDCA 1970, documentary by Eli Noyes and
Claudia Weill. There are no known archival photos of the 1970 Aspen conference,
and the original film footage by Noyes and Weill has been lost. As a result the
only visual documentation of the event is the low-resolution video accessible
online.
21.
توملو،
«اهداف، بوطیقا ها، و عموم»، 181-182. همچنین IDCA 1970، توسط ویل و نویز را ببینید.
Twemlow, “Purposes,
Poetics, and Publics,” 181-182. See also IDCA 1970, by Noyes and Weill.
22.
آلیس توملو،
"اگر این را بگویید نمی توانم با شما صحبت کنم: یک برخورد ایدئولوژیک در
کنفرانس بین المللی طراحی در آسپن، 1970"، 35.
Alice Twemlow, “I
can’t talk to you if you say that: An ideological collision at the
International Design Conference at Aspen, 1970,” 35.
23.
استوارت
اودال، «انقلاب محیطی: درباره چیست.
کجا میرود» در مجموعه مقالات کنفرانس
محیط زیست با طراحی، کنفرانس بینالمللی طراحی در آسپن،
14-19 ژوئن 1970، 6.
Stewart Udall, “The
Environment Revolution: What It’s About. Where It’s Going,” in the conference
proceedings Environment by Design, International Design Conference in Aspen,
June 14-19, 1970, 6.
24.
کلیف همفری،
«بنیاد اکولوژیکی محیط زیست»، در
کنفرانس محیط از مسیر طراحی، 48-51.
“An Ecological
Foundation for Environment,” in Environment by Design, 48-51.
25.
والتر اور
رابرتز، «مردی بر روی زمین در حال تغییر»، درکنفرانس«
محیط از مسیر طراحی»، 71-76.
Walter Orr Roberts,
“Man on a Changing Earth,” in Environment by Design, 71-76.
26.
رینر بنهام،
«آموزش محیطبان» در کنفرانس محیطزیست با طراحی، 54، 56. یکی دیگر از دانشگاهیان
بریتانیایی، پیتر هال، استاد جغرافیا در بارتلت، عقیده توهین آمیز بهام را تکرار
کرد و هیپیهای برکلی را به ریاکاری متهم کرد: «تمام شما پیراهن های مویی استعاری پوشیده اید، حتی اگر از جایی که من ایستاده ام، به
طرز بی عیب و نقصی در اصطلاح ساحل غربی به نظر برسید. ... خودت را پاک می کنی،
خودت را از گناه پاک می کنی، و بعد دوباره وارد روز هفته می شوی و دوباره گناه می
کنی.» پیتر هال، «آیا برنامه ریزی شهری منسوخ شده است؟» درکنفرانس«محیط از مسیر
طراحی»، 62.
Reyner Banham, “The Education of the
Environmentalist,” in Environment
by Design, 54, 56. Another British academic, Peter Hall,
professor geography at the Bartlett, echoed Banham’s disdain, and accused the
Berkeley hippies of hypocrisy: “You’ve all worn metaphorical hair shirts, even
if they look impeccably styled in the West Coast idiom from where I stand. …
You’re cleansing yourself, you’re purging yourself of sin, and then you’ll
emerge into the weekday again and start sinning all over again.” See Peter
Hall, “Is City Planning Obsolete?” in Environment
by Design, 62.
27.
ژان
بودریار، "بیانیه گروه فرانسوی"، در«محیط از مسیر طراحی»
، 84-5. هیئت مدیره IDCA از هیئت فرانسوی حمایت کرد که متشکل از طراحان صنعتی، معماران، جغرافیدانان،
اقتصاددانان و دو نماینده از گروه
یوتوپیای مستقر در پاریس، بودریار و ژان اوبر از علاقه مندان به معماری بادی بودند.
Jean Baudrillard,
“Statement made by the French Group,” in Environment by Design, 84-5. The IDCA board
sponsored the French delegation, which included industrial designers,
architects, geographers, economists, and two representatives of the Paris-based
Utopie group, Baudrillard and inflatable architecture enthusiast Jean Aubert.
28.
توملو،
«اهداف، بوطیقا ها، و عموم»، 187.
Twemlow, “Purposes,
Poetics, and Publics,” 187.
29.
نویز و ویل، IDCA 1970 .
Noyes and Weil, IDCA 1970.
30.
توملو،
«اهداف، بوطیقا ها، و عموم»، 198، 202. کنفرانس آسپن ادامه داشت، اگرچه سال بعد،
برگزارکننده، ریچارد فارسون، رئیس
کال آرتز، آنرا تحت عنوان کنفرانس با «ریسک بالا» نامید؛ برگزار کرد. در شرح
توملو، «ارائههای کمتر در آمفیتئاتر اصلی نمایش داده شدند، مقالات در کل کمتر رسمی
بودند، و همانطور که فرسون آنها را در برنامه کنفرانس توصیف کرد؛ بخش های سیار،
کارناوالسکی یا «تجربه ورزی» بیشتر بود. توملو، "اگر این را بگویید نمی
توانم با شما صحبت کنم: یک برخورد ایدئولوژیک در کنفرانس بین المللی طراحی در اسپن،
1970"، 41
Twemlow, “Purposes,
Poetics, and Publics,” 198, 202. The Aspen conference would continue, though
the following year the organizer, Richard Farson, the dean of CalArts, would
stage what he called a “high risk” conference. In Twemlow’s description, “there
were fewer presentations in the main amphitheater, the papers were on the whole
less formal, and there were more roving, carnivalesque sessions, or
‘experiences,’ as Farson described them in the conference program.” Twemlow, “I
can’t talk to you if you say that: An ideological collision at the
International Design Conference at Aspen, 1970,” 41
31.
لری
بورووسکی، «بازیافت کننده تمام عیار»، در فراگیری گوش سپاری به زمین، 249-251.
Larry Borowsky,
“The Consummate Recycler,” in Learning to Listen to the Land, 249-251.