دان کروکشنک؛ مورخ
هنری که علاقه ویژه ای به تاریخ معماری نیز دارد؛ در این
مقاله مباحثی را
در ارتباط با آثار برخی از معماران،
مطرح می سازد که نمایانگر کاووش های در
حال حاضر معماری هند است؛ و به ارزیابی روش های گوناگونی می پردازد که در سنت های ساخت و ساز و طراحی
بومی بکار رفته اند. این مقاله اولین بار به سال 1987 در AR منتشر شده است.
عبارت "هند در گذشته و آینده زندگی می کند - ما، 2500 سال است که
با هم زندگی می کنیم"؛ رُمی خوسلا
را بر اساس شرح او از شرایط ویژه طرزکار معمار در هند، توصیف می نماید که با حفظ ملاحظات مبتنی برشهر دهلی، در کمبریج و
انجمن معماری لندن تحصیل کرده است. این تداوم
در تمام سطوح و جنبه های زندگی هندی از سنت های جاودان طراحی ساری تا مراسم های مسلسل
وار عبادت هندو مشهود بوده و نشان دهنده رویکردی کامل و پیچیده در جهت کاربرد تاریخ در کاووش های معمارانه ست که در هماهنگی با سنت های هند می باشد، و به خواسته های چندگانه جامعه مدرن هندی پاسخ می دهد.
با این وجود ساده انگارانه است تصور نماییم
رابطه ای بدون چالش میان گذشته و
حال، به طور خودکار به معماری ای می انجامد که آمیزه متقاعد کننده ای میان سنت و خواسته های یک جامعه ایجاد می سازد، جامعه
ای که در عین تعهد به پیشرفت صنعتی و مادی گرا، عمیقاً محافظه کار هم است.
همانطور که اِی جی کریشنا منون، یکی دیگر از معماران
هندی آموزش دیده در غرب، می گوید: " بدلیل نوع آموزش ما، اکثر معماران هندی در سرزمین خود احساس غریبه گی
می کنند. در نتیجه؛ ارتباط با ارزش های سنتی، به ویژه جامعه روستایی را از دست داده
اند".
لیکن این تنها بخشی از مشکلی ست که معمار طی هویت بخشیِ ملی به کار خود، با
آن مواجه می شود. مسئله
مهم دیگر این است که با کشوری سرشار از تفاوت های گسترده منطقه ای، اقلیمی، جغرافیایی،
فرهنگی و مذهبی روبرو هستیم؛ در
نتیجه، تفاوت های اساسی در ساخت مصالح مورد کاربرد، و همچنین روش های ساخت و ساز و
رویکردهای طراحی وجود دارند. افزون بر
آن؛ در حال حاضر نیز طیف وسیعی از انواع ساخت و ساز های مورد درخواست وجود
دارند، از مسکن روستایی ساخته شدهء بسیار مقرون به صرفه تا پیشرفته ترین کارخانه
صنعتی مدرن. واضح است که تلاش جهت کشف و
یا اختراع یک نوع معماری که در کل هند کاربرد داشته باشد؛ امکان پذیر نیست. همانطور که
کی.تی
راویندران معمار و نظریه پرداز اشاره می کند، این امر حتی مطلوب هم نیست "مشکلِ
جستجوی یک نوع هویت ملی یا منطقه ای این است که اینگونه تلاش ها اساساً بطور ذاتی ارتجاعی
هستند. از لحاظ تاریخی، آنها تجلی مهم
فرهنگی فاشیسم بوده اند."
اما با وجود این ساختار علیه "هویت منطقه ای"، واضح است در نهایت؛ هر جستجو می بایست در قالب طرحی مبتنی بر ملاحظات منطقه ای استوار باشد تا بتواند در حالیکه قادر به همساز کردن تقاضا برای طیف گسترده ای از انواع ساخت و سازها
ست؛ سنت های محلی ساختمان و ساخت و ساز را به شیوه ای گویا و منطقی بیان نماید ( نه به شیوه ای پاستیشی).
و در هند، کشوري که 82 درصد از 750 ميليون جمعيت آن، روستايیانی هستند که سنت
قدرتمند خود-ساخت دارند، منطقه گرايي
ناگزير باید به معناي اشاره به سنت هاي روستايي باشد.
ام ان اشیش گانجو تا جایی پیش می رود که تاکید می کند معماری معاصر فقط می تواند از حومه شهر(مناطق روستایی و ییلاقات) و شهرها،
به مثابه یک مدل، به آن شیوه ای که جنبش
هنر و صنایع دستیِ اواخر قرن نوزدهم در تفکر معماری انگلیسی، تغییرات اساسی ایجاد
نمود؛ پدید آید. لوری بیکر ارتباطات روستایی را در جزئیات بیشتر
توضیح می دهد: در ایالت کِرالا؛ الگو های سقف های curled-up زیبا و یا Jaali [پنجره ها و صفحات مشبک] یک سیر تکاملی تدریجی
داشته اند، توسعه ای تجربی جهت پاسخگویی به نیازهای محلی با ابزار محدود همچنین با
توجه به شرایط اقلیمی و الگوهای فرهنگی، برای مقابله با جانوران وحشی یا همسایگان مهاجم.
آنچه که در معماری بومی می بینیم، این پاسخ است... معماری را با تماشای آنچه مردم عادی انجام می دهند، می
آموزم؛ در هر وضعیتی روش آنها همواره ارزان ترین و ساده ترین است.
این رویکرد، که بیکر برای نزدیک به 40 سال دنبال کرده، در حال
حاضر توسط چارلز کوریا، راج روال، بالکریشنا دوشی و نسل بعد
مورد بررسی قرار گرفته است.
اما، از نظر بسیاری از معماران، معماری بومی صرفا یک سبک طراحی و ساخت
و ساز است که می تواند به مثابه جایگزینی برای مدرنیزم غربی در شرایط ویژه ای بکار
رود. برای نمونه، به سال 1958، چارلز کوریا، پیشگام طراحی اثرپذیر مبتنی بر سنت در موزه یادبود
مهاتما گاندی در احمدآباد بود، رویکردی که
او با معماری اش و مسکن اجتماعی
اثرپذیرِ بِلاپور در بمبئی نو ادامه داد. اما کوریا در اوایل دهه 1970، احساس کرد قادر به طراحی
برج دفتر LIC در دهلی
نو است، بازتاب اسلوبی که پس از آن بر طراحی تجارتی غرب غلبه نمود. به طور واضح
کوریا احساس
کرد مناسب تر است هنگام طراحی ساختمانی از نوعی که نمونه مناسبی از آن در معماری سنتی
هندی وجود ندارد؛ به نمونه های غربی اشاره شود. اما، گرچه این دیدگاه، از رویکردی
ابسورد بعنوان نمونه، درجهت تلاش برای طراحی مجتمع اداری بزرگ به مثابه یک کاخ یا قلعه اجتناب می ورزد؛ لیکن به زمینه بی توجه است. مشکلی که در ارتباط با برج LIC وجود
دارد؛ طراحی آن نیست، بلکه سایت آن می باشد که بخشی از سی.پی؛ بزرگترین مرکز مالی، تجاری در دهلی نو است . این ترکیب قدیمی کلاسیک قرن بیستمی دارای
یک سرشت معمارانه قوی و کیفیت شهری بود که توسط برج کوریا نادیده انگاشته شده و از بین رفته است.
معیارها
دغدغه بابت سایت یک پروژه، به طورمسلم و به قدر کفایت، یکی از پایه
های اصلی کاووش گری هندی در ارتباط با هویت
معماریِ در حال ساخت است. نگرانی های دیگر -با قرینه سازی آنها در همه جوامعی که در حال حاضر معماران در جستجوی
معماری مناسب فرهنگی و محیط زیستی در آنجا هستند- به جای مبارزه و موضع گیری در
برابر بوم گرایی، محدودیت مصالح موجود
ساخت و ساز و مهارت های ساخت؛ قصد بکارگیری
پتانسیل های درون متنی را در راستای اهداف دارند؛ تحقق بخشیدن به پتانسیل جزئیات
محلی که در طول زمان مورد آزمایش قرار گرفته اند به جای تحمیل تکنیک ها از جاهای
دیگر؛ پاسخگویی و بازتاب سنت های محلی طراحی دکوراتیو و موتیف ها و ترکیبات هنری
بدون فروکاستن به تقلیدنمایی(پاستیش)؛ بازآوایی ارزش های معنوی و فرهنگی منطقه، و
آخرین و شاید مهمترین آن، توجه به خواست های کارفرما و کاربر (اگر یکی نباشند) است
که اهمیت فوق العاده ای دارد. این نکته آخر توسط آنتونین ریموند حائز اهمیت شناخته شد. او ساختمان مسکونی گلکند را که طی سالهای 48-1936 ساخته شد، به مثابه" بهترین نمونه معماری کاربردی
مدرن ساخته شده در هند در زمان پیشا استقلال" نامیده است. ریموند گفته:
"ما باید طرح های خود را به طور مستقیم بر مبنای نیازها و الزامات مشتری
متمرکز سازیم و به طور مستقیم با شرایط
خارج از دنیای کار خود و لوکیشین مواجه شویم. نباید با تخیل و تصورات تهی یا حدس و گمان انتزاعی درگیر باشیم؛ کار
ما می بایست از لحاظ ساختاری تمیز و خالص و با ساده ترین، مستقیم ترین و مقرون به
صرفه ترین راه حل باشد."
بنابراین ما اصلی کلیدی را در ارتباط با جنبش مدرن، منطبق با اصول کسانی
که در حال انجام کاووش های معماری مربوط
به هند معاصر هستند؛ می بینیم. همانطور که کی.تی راویندران می گوید: "معمار باید از عقاید تعصب
آمیز و وسوسه تحت تاثیر قرار دادن پروژه
بر اساس شخصیت خود اجتناب ورزد. او باید
جهت ورود به فرایند الهام، به مشتری نگاه کند."
لوری بیکر با بیان این استدلال در شرایط عملی ترمی گوید: " فکر
می کنم زمانیکه شما با افرادی برخورد می کنید که بر مسائل و مشکلات خودشان آگاهند، و تا درآن محل زندگی نکنید قادر به شناختن آن
مشکلات نخواهید بود؛ تحمیل ایده های تان احمقانه است."
در حال حاضر؛ گر چه بیشتر معماران درگیر این کاووش، تصدیق خواهند
کرد این معیارها، پایه و اساس یک رویکرد را برآورده می سازند، لیکن تعداد کمی از
آن ها نیز امکان دارد غیر عقلانی بیاندیشند، زیرا ادعا می کنند صرفا با بکارگیری این معیارها به مثابه یک فرمول،
به طور خودکار توانایی تولید معماری با کیفیت را دارند. ناظر براین قوانین
ممکن است ساختمان هایی محترم خلق گردند
اما روح خلاق هنرمند، برای تبدیل اصول به ابزار دستیابیِ معماری به یاد ماندنی ضروری است. این بدان
معنی نیست که اختراعی خوداگاهانه، پیش فرض و عقلانی مورد نیاز است، بلکه
کاملا برعکس. چیزی که مورد نیاز است حساسیت و توانایی خلق کردن، درون
محدودیت های ناشی از معیار می باشد. این فرایند توسط هنرمند /معمار ساتیش
گوجرال، که سفارت بلژیک در دهلی نو را به سال 1983 طراحی کرده، به خوبی
توصیف شده است: "من نمی خواستم چیزی هندی یا غربی ایجاد کنم. همانطور که نقاشی می کشم، طراحی میکنم
. یک معمار باید به مثابه یک هنرمند، بدون غرور کاذب کار کند. او باید با بناء کار کند، ور برود؛ و سهم خود را -چشم انداز شاعرانه
اش را
ایجاد نماید. معماری باید دوباره به شکلی
هنری تبدیل شود." در برخی مقالات این بنا را " چیزی همانند کاریکاتور
فرهنگی" می نامند. اما سفارت بلژِک دارای ویژگی های معماری ای ست که از طریق
استفاده صحیحِ بصری فرم های سنتی برای پاسخگویی به خواسته های کارفرما
، که با چند ساختمان هندی معاصر
هماهنگ شده؛ خلق گشته است.
قسمت اول
قسمت دوم
قسمت سوم
قسمت چهارم
قسمت پنجم
قسمت ششم