تبعیدی باید ذهنیت بسیار دقیقی را پرورش دهد، شاید دقیق ترین نمونه چنین ذهنیتی را باید در نوشته های تئودور ادرنو فیلسوف و منتقد المانی جست. شاهکار ادرنو؛ اخلاق صغیر، خود ـ زندگی نامه ایست که در تبعید نوشته شده است؛ عنوان فرعی ان تاملاتی برامده از زندگی ویران است، ادرنو در ضدیت با انچه ان را دنیای رسمی می نامد، بی رحمانه، تمام زندگی را به گونه ی اشکال از پیش اماده و وطن هایی پیش ساخته ی تحمیلی می بیند. او استدلال می کند هر ان چه ادم می گوید یا می اندیشد و نیز هر شی ای که مالک ان است در نهایت یک کالای صرف است، زبان نامفهوم است و اشیا برای فروشند. امتناع از پذیرش این گونه وضعیت امور، ماموریت عقلانی تبعـــــــــــیدی است.
تاملات ادرنو ناشی از این اعتقاد است که تنها وطنی که حالا حقیقتا وجود دارد، گرچه شکننده و اسیب پذیر است، در نوشتن شکل خواهد گرفت و محقق خواهد شد در جاهای دیگر، "خانه متعلق به زمان گذشته است. بمباران های شهرهای اروپا و اردوگاه های کار و کار اجباری صرفا به عنوان مجری، بر ان چیزی که توسعه ماندگار تکنلژی دیر زمانی پیش تصمیم گرفته بود که سرنوشت خانه ها باشد، پیشی می گیرند. حالا این [خانه] ها فقط به این درد می خورند که مثال قوطی های کنسرو مواد غذایی مانده دورشان بیندازیم". خلاصه ادرنو با حزنی تلخ می گوید:"نبودن در وطن و در خانه خود، بخشی از اخلاقیات است."
در این تبیین ما وطن و زبان را مسلم فرض می کنیم، ان ها به نهاد تبدیل می شوند و پیش فرض های بنیادین شان تنزل می یابند، تبعیدی می داند که در دنیای مادی . . . همه چیز موقتی اند. مرزها و حصارهایی که ما را در امن اراضی ای اشنا محصور می کنند می توانند به زندان هم تبدیل شوند . . . .[از این روست که] تبعیدی ها مرزها را در می نوردند و موانع تفکر و اندیشه را در هم می شکنند.