اما ایا پی امدها به شفافیِ پیش فرض هایی بود که ره یافت نو بر ان قوام گرفته بود؟ این درک از ساختن در دو مقیاس متفاوت ـ معماری و شهرسازی ـ به نتایجی متفاوت ختم شد، در حوزه معماری مــــــــــحصولات ان هاـ چه در حوزه تئوری و چه عملی ـ روش شناسی ای شخصی و بعضا رادیکال به دنبال داشت، روش شناسی ای انچنان شخصی که شدیدا صورت بندیْ گریز است، هیرویوکی سوزوکی ســـــــــــــمت و سوی منش معمارانه متابولیست ها را اینگونه توصیف می کند:
معماران متابولیست ارامْ ارام روش شناسی هایِ متنوعی را بسط و توسعه دادند. کاوازاوُ گستره ی مطالعاتی اش را از تمرکز بر زندگی روزمره تا تاریخِ زمین در توکیو تدقیق کرد، ماکی؛ که از همان ابتدا با رسوخ هر نوع جزم اندیشی تئوریک در گروه متابلولیسم عمیقا مشکل داشت، ارام ارام در پی گیری بیان مدرنیستی مد نظرش جسورتر گردید. اتاکا که منویات متابولیسم را اوج و اعتلای معماری سنتی ژاپنی می دانست، روی در تحقق معماری ای کشید منطبق با زمین و اقلیم. بسیاری بر این باورند که کــیکُتاکه بیشترین دلبستگی را به جنبش متابولیسم در اثارش نشان می دهد، اما معماری او نیز به شدت درگیر وجوه فرمی گردید و بیش از حد ماجراجویانه از کار درامد. تنها کسی که به ترجمه روش شناسی متابولیستی در قامت ساختمان های واقعیِ کپسولیِ با قابلیت خودْبرچینی و خودْجمع کنندگی همت گمارد کـُــروکاوا بود، او از دهه 1970 معرفی بیان معمارانه ای از فرم های ژاپنی را پیشه کرد و تبدیل به اگاه ترین متابولیست نسبت به سنت معماری ژاپنی گردید. رهیافت او شبیه ان دسته از معماران پستْ مدرنی است که نقشْ مایه های تاریخی معماری را در قامت نشانه های فرهنگی، دستْ مایه ساختمان های معاصر قرار داده اند.
تلاش های متابولیست ها در حوزه شهری اما، به رغم تمامی ان روش شناسی های منفک و متنوع معمارانه به یک پیکره بندی نسبتا منسجم ختم گردید، پارادایم های شهری متابولیستی مجموعه ای از ایده های قدرتمند و اصیلی را نمایندگی می کنند که نوعا امتدادی اند بر چشم اندازهای جسورانه و بی پروای پیش روی شهر معاصر، البته باید در نظر اورد که این استراتژی ها نیز در نوع خود رادیکال اند، همانگونه که پیشتر اشاره شد می توان این ایده ها را در سه عنوان تحریر کرد: کلان سازه ها، فرم متشکل و خرابه ها.
ژُنگجی لین این سه پارادایم را در مقاله برج کپسولی ناکاگین؛ بازبینی آینده ی گذشته ی متاخر این گونه تــــــــــــــــــوصیف می کند:
"تمامی این سه استراتژی شهر را در قامت یک فرایند می دیدند نه یک مصنوع [خشکِ انسانْ سازِ صرف]، هر سه ایده ی کلان سازه، فرم متشکل و مخروبه ها، تغییر مداوم محیط شهری ژاپن را از چشم اندازهای متفاوت مد نظر می اوردند و هر سه تاثیراتی عمیق بر شهرسازی معاصر داشتند.
ماکی به همراه متابولیستی دیگر؛ ماساتو اُتاکا، کانسپت فرم متشکل را در مقاله ای تحت عنوان به سوی فرم متشکل در مانیفست متابولیست به چاپ رساند. او به عنوان منتقد ایده یوتوپیایی کلان سازه، فرم متشکل را در قامت بدیلی بر این ایده اراست و ان را به صورتی منسجم تر در کتاب جستارهایی بر فرم متشکل به سال 1964 نیز اورد. برخلاف سازماندهی سلسله مراتبی ایده ی کلان سازه که عملا به ترجیح ساختارهای عظیم [شهری] به واحدهای شخصی مسکونی منتهی می شد، ره یافت بدیل ماکی بر این گزاره تاکید می گذاشت که نظم می بایست از هم بندیِ تجمیعیِ عناصر متفرد برآید. چنین نظمی بر مناسبات میان جز و کل قوام یافته و در صورت بندی زیست گاه های بومی ای همچون شهرهای تپه ای ایتالیایی، روستاهای شمال افریقا و روستاهای خطی ژاپن متبلور می شود، واحدهای مسکونی منفرد، عناصر سازنده ای هستند که در قامت یک پیش نمونه تدوین شده اند، پیش نمونه ای که نهایتا بن مایه مشترک یک کلیت را شکل می دهد. فرمِ متشکل این امکان را فراهم می اورد که یک کلیت بتواند رشد کند و بدون انکه وجه کلی اش را از دست دهد امکان خودْ نوزایی را نیز حفظ نماید و عملا تحریری باشد از سیستمی که می تواند تعادلی دینامیک را به نمایش گذارد. بر این قرار تاثیرِ طرح بر بافت شهری از یک سازه شهری به نظمی ادراکی که دگرگونی شهر را مد نظر دارد تغییر می کند.
ماکی بر این باور بود که [ایده] فرم متشکل می تواند به خلق نظامِ شهریِ انعطاف پذیری منتهی شود که تطبیق پذیری بیشینه ای با شرایط متغیر جامعه ی معاصر داشته باشد. استراتژی فرم متشکل، در تضاد با برنامه ریزیْ از بالایِ مرسوم، رشدی انباشتی را صورت بندی می کند که نهایتا به یک انگاره اشتراکیِ غیر سلسله مراتبی ختم خواهد شد. . . یک نظامِ باز با حد مشخصی از ابهام، کلیتی متناسب با اصل عدم قطعیت و در پاسداشت زیبایی شناسی تغییر فرم. به موازات رشد پروژه، ایده فرم متشکل نشان می داد که می تواند امکان تحقق الحاقات و تغییرات نوینی را، با حفظ ذات خود، مهیا سازد. از نظر ماکی اینچنین منظرِ شهریِ ارامْ ارامْ شکل گیرنده ای به وجه ذاتی توکیو بدل شده بود که می توانست پیشْ انگاشتی از شهریتی نوْآیین برای شهرِ معاصر را رقم زند.
کانسپ ایسوزاکی؛ خرابه ها، رادیکال ترین واکنش متابولیست ها بود به فرهنگ و بافت شهری ژاپن، واکنشی که ریشه داشت در وضعیتِ شهرِ ژاپنی پس از فاجعه. ایسوزاکی عضو رسمی متابولیست ها نبود اما از ایده های ان ها طرفداری می کرد و در بسیاری ازپروژه های تانگه و دیگر متابولیست ها مشارکت داشت. ایسوزاکی مجذوب و مسحور فرم های کلانْ ساختاری و تکنولوژی های اینده نگر متابولیست ها بود اما نگره های خوش باورانه شان مبنی بر توسعه شهر در قامت نوعی فرایند ممتد و پیش بینی پذیر بودنِ کم و بیش رشد و دگرگونی شهر و از این رو ساختارمند، برنامه ریزی و کنترل شده بودنش را رد می کرد. بر خلاف، ایسوزاکی بر این باور بود که شکاف های فاجعه بار و ناگهانی ای می تواند حین توسعه جامعه شهری حادث شود. . . هدف ایسوزاکی تحریر این گزاره بود که دگردیسی هم جنبه تخریبی دارد و هم جنبه سازنده، در نتیجه جامعه انسانی می تواند، به کرات، میانِ شهر و مخروبه ها بازْتعریف شود: در فرایند نهفته، مخروبه ها وضعیت اینده شهرهامان خواهند بود و شهرِ اینده چیزی جز مخروبه نخواهد بود. شهر/مخروبه ارائه ای بود رندانه از شهر مدرن که در مواجه با ان ره یافتی کم و بیش بدبیانه اتخاذ شد و البته با گذشت زمان ثابت شد پیشگویانه و نزدیک به واقعیت بوده است.
سه پارادایم متابولیست ها از زمان تئوریزه شدنشان در دهه 1960 به همان میزانی که طنین قابل توجهی در حوزه عمومی داشت، مورد انتقاد شدید و وسیعی نیز قرار گرفت. منتقدان معماری و کنشگران اجتماعی نیز نسبت به تداعی های اقتدارگرایانه و [غالبا] مستتر در مفهوم کلان سازه واکنش نشان دادند. پیتر اسمیتسـُـن در مقاله ای منتشر شده در ارکیتکچرال دیزاین به سال 1964 پروژه خلیج توکیوی کنزو تانگه را نه صرفا به سبب غیر قابل اجرا و هزینه ی سازمان دهی متصلب فضایی و نظام ارتباطی و حرکتی سختش ـ او بر این مدعا پافشرد که نظام چرخه های در هم گوریده و عظیم الجثه ی آزادراهی به کل حشو و زائد است ـ بلکه همچنین به سبب برونْ دادهای مفهومیِ اقتدارگرایانه اش مورد نکوهش قرار داد. او می نویسد: در توصیف این پروژه هر چه می توان گفت، اما این پروژه بیش از هر چیز، استبداد منش، اقتدارگرا و متمرکز است . . . این بارزه ها نوعا در تمام سطوح پروژه ـ تفکر پایه ای اش، سازمان دهی اش، در حاشیه هایش و حتی در پیش تصاویر شکل دهنده اش ـ رخنه کرده اند و تنها حساسیت طبیعی طراحانش است که می تواند از سختی و برندگی پروژه کم کند. همین تداعیِ منکوب کننده از نظمی که اسمیتسن شرحی از ان ارائه داد، یکی از دلایل جلوگیری از به منصه ظهور رساندن پروژه های کلان سازه ای در مقیاس شهری بود، این پروژه ها غالبا اضطراب و اغتشاش اجتماعی را به دنبال داشتند." (Lin Zhongjie, 2011:13-32)
البته و علی رغم تمام دستاوردهای پیش امده، جنبش متابولیسم ،به گواه تاریخ نگاری معماری، هیچ گاه نتوانست به یک جریان غالب تبدیل شود و این واقعیت نه صرفا به سبب نقصان های تکنولوژیکِ ان زمان در اجرای طرح های پیشنهادی ان ها و نه تنها به سبب تغییر سیاست های کلان جهانی پی ایند بحران انرژی میانه دهه 70 است، بلکه به گمان نگارنده بیشتر بدان روست که متابولیست ها در دوره ای تکوین یافتند که هیچ جریانی دیگر نمی توانست غالب باشد و معماری و شهرسازی کاملا تحت تاثیر خُردْ روایت ها تدقیق می شد؛ به طور مثال متابولیست ها که از "شهر ارایش پذیر، انطباق پذیر و قطعه قطعه که به ساختارهای صنعتی منعطف، قابل توسعه و قابل تنظیم معطوف است دفاع می کردند کاملا رو در روی امثال لئون کریر قرار می گرفتند که شهر را سند تعقل، هوشمندی، خاطره، حافظه و لذت "(نـِـسْــبیت کِیت، 1386: 196) می خواندند.
ان ها برخلاف قرابت مورفولوژیک و ارایه های ارمان شهرگرایانه و تکنوتوپیایی مشترک با باک مینسترفولر[i] و کنستانتین دُکسیاداس[ii] و پائلو سُــلـِـری[iii]، عقلانی سازی و درهم امیزی تمام نیروهای تشکیل دهنده ساختار در قامت یک کل کارکردی تجویز شده از طرف ان ها را نپذیرفتند و به همراه ارشی گرام[iv] و کوپ هیمـلبِــ(ل)ا[v] تلاششان را بر "پذیرش منطق سیبرنتیکی [چرخه های] بازخوردی و خوانش شهر سرمایه داری در قامت مجموعه ای از قطعاتِ پیش ساخته که می توانند متناسب با تمایلات افراد در وجهی بازی گوشانه به کار ایند، رَویه ی مخالف چشم اندازهای تکنوکراتیک [پیشین] اتخاذ کردند."(Scott Felicity, 2007:254)
متابولیست ها به واسطه روی کردهایی همچون امکان پرداختن به فعالیت های خصوصی در مکان های کاملا عمومی و تزریق نوعی آنْییـَـت و در وضعیت رخداد بودگی بر پیکره شهر، وجه افتراق خود با نوْخردگرایان منطقه گرای دهه شصتی ای همچون آلدو روسی[vi] را نیز تقویت می کنند، جریانی که "می گوید معماری [اروپایی] بر ادراک الگوهای شهرهای سنتی اروپا استوار شده تا ان که بر درک سازه ای و فرم های انتزاعی مبتنی باشد. . . تکامل شهرها بر پایه مجموعه ای از شکل ها و ترکیبات نسبتا ثابت بنا شده است . . . که اندیشه ها و اشکال فرهنگی را انتقال می دهند. . . و وجودشان ضروری است و با تکامل ان ها در بستر زمان، ترکیبات ان ها مستقل از کاربری تثبیت می شود به ضمیر ناخوداگاه همگانی می پیوندد" (ملوین جرمی، 1389: 134)
ان ها با انسان گراهایی همچون جین جیکوبز[vii]، کوین لینچ[viii] و لوییس مامفورد[ix] نیز وجه افتراقی بارز دارند که متابولیست ها بر انسانِ تحتِ شمولِ مناسبات تاکید می گذارند و انسان گراها بر انسان در قامت مقیاس.
شاید این گزاره درست باشد که روی کرد ترکیبی متابولیست ها و ارجحیت دادن پرتوتایپ ـ نمونه ازمایشی ـ بر ارکه تایپ ـ سرْ نمونه ـ نزد ان ها، این جریان را با پست مدرن ها گره بزند و احتمالا این گزاره نیز صحیح است که "گفتمان [امثال] ایسوزاکی سهمی عمده در بسط پست مدرنیسم در دهه 70 و 80 داشت" (Lin Zhongjie, 2011:13-32) اما به هر رو پست مدرنیسم جریانی ضدِجریان و مدافع ناگونه گی است حال انکه "ایده ها و تلاش های متابولیست ها دقیقا شرایط حاکم را منعکس می کردند و این تفکر را به ایدئولوژی پیشرو در معماری ان زمان تبدیل ساختند." (کوشالک ریچارد و استوارت دیوید بی، 1390: 33)
به رغم تنوع، تکثر، ناهمگرایی و وجوه افتراق بارز تمامیِ جریان هایی که معماری و شهرسازی پس از جنگ را تحت تاثیر قرار می دادند، انتهای دهه 60 دقیقا همان مقطعی ایست که بر قرار انچه جاناتان کِــراری می گوید تمامی این جریان ها بر یک نکته توافق دارند :"مشروعیت شهر [غربی] تقریبا در استانه نسیان و فراموشی قرار می گیرد"(Scott Felicity, 2007:254) این واقعیتی است که هیچکدام از خُردْجریان های پیش امده نفی اش نمی کنند، شاید به سبب حدوث همین وضعیت بحرانی است که تاریخ نگاری معماری در یک نگاه کلان کفه را به نفع جریان هایی سوق می دهد که تمرکزشان پیش از انکه بر معماری باشد بر شهرسازی است و بیش از انکه پیشرو و ذهنی باشند و رادیکال، واقع گرا، محافظه کار، عمل گرا و درگیر محسوساتند، تبیین لئوناردو بنه وُلو از روی دادهای دهه های منتهی به دهه هفتاد نمونه ایست از این تاریخ نگاری ها:
پس از به میان امدن محک تجربه در دهه شصت اشکار شد که این قواعد نیز چندان پایدار نیستند و نیاز به حک و اصلاحات روزافزون دارند. به این ترتیب کوشش های شخصی و سلیقه ای معماران برای رویارویی با مسائل پیچیده ی سکونت گاه های انسانی و تسلط بر روند تکنولوژی، که به رشد بدون کنترل خود ادامه می داد به تدریج با ناکامی روبه رو شد و سرانجام وحدت تلاش های اولیه شکست و برخی معماران، پس از نوسازی ای چند، میان تعقیب گام به گام واقعیت پویا و جدایی قاطعانه از ان، به صف ارمانشهرگراها پیوستند و تعدادی دیگر با پرهیز از جمع بندی های عجولانه اموختند چگونه به دستاوردهای جزیی ولی تکامل یابنده اعتماد کنند.
تغییر و تحولات پیش امده نهایتا منجر شد به از دست دادن نفوذ الگوهای اکادمیک، که مدت زمان زیادی، به دلیل نبود بدیل، بر معماری با ابعاد سترگ تکیه داشتند. . . اما الگوهای مدرن جانشین شده همه مسئله دار و ناهمگن بودن و غالبا درک مشخصی از زمان و واقعیت های موجود را ان هم در مقیاس شهر تدوین نمی کردند، شاید همین معضلات بود که موجب شد در کنگره سیام سال 1953 آلیسون و پیتر اسمیتسُن عکس هایی از زندگی در خیابان های لندن را به نمایش نهادند. ده سال بعد تحقیقات وسیعی درباره شهر اغاز شد که تحلیل مستقیم واقعیت و ارزیابی پروژه ها و گرایش ها از مبانی حرکت ان بود: در 1960 نخستین کتاب کوین لینچ، سیمای شهر منتشر شد، در 1961 گوردون کالن گزارشی درباره دورنمای شهر[x] و جین جیکوبز کتاب مرگ و زندگی شهرهای بزرگ امریکایی را منتشر کردند، در 1963 نخستین مقاله کریستفر الکساندر منتشر شد، که در ان می کوشید از نظر علمی از ساختار پیچیده ی سازواره شهری دفاع کند، در 1965 فرانسواز شوئه طی مروری گرایش های مختلف شهرسازی مدرن را با دستاوردهای عینی مقایسه کرد، در 1966 ویژه نامه شهر در مجله ساینتیفیک امریکن منتشر شد و دستاوردهای ان به اگاهی اقشار وسیعی از مردم رسید، پیتر هال جزوه افشا کننده پرفروشی درباره شهرهای بزرگ به چاپ رساند؛ در 1968 لارنس هالپرین[xi] نظامی برای ارزش گذاری فضاهای شهری پیشنهاد کرد که عرصه وسیعی برای فعالیت های معمارانی نظیر پیتر ایزنمن و مایکل گریوز فراهم اورد . . . همزمان روش شناسان مکتب فرانکفورت شهر غیر قابل سکونت موجود را به باد انتقاد گرفتند و نهضت مدرن چهل سال قبل را مسئول خرابی ها به شمار اوردند.
به این ترتیب اعتماد به اینده، که در دهه شصت اوج گرفته بود، به تدریج عرصه معماری و شهرسازی را ترک گفت. روند رشد و توسعه دیگر ساده و بدون حد و مرز نبود و به جای داوری در مورد طرح های اینده نگر رویداد های زمان حال مرکز توجه قرار گرفت.(بـِـنه وُلو لئوناردو، 1384: 1162)
نتیجه تدوین شده در نقل قول پیش امده تا چه اندازه نزدیک به واقعیت است؟ همان طور که پیشتر امد، بخش عظیمی از واقعیت همین است که بـِـنه وُلو بر ان تاکید گذاشته "واقعیت این است که ایده ال های شهری متابولیست ها تنها در تعداد معدودی پروژه و ان هم در قامتی سمبولیک به ظهور امدند، که از ان جمله می توان به مرکز رادیو و تله ویزیون یاماناشیِ کنزو تانگه در 1967 و برج کپسولی ناکاگین کروکاوا در 1972 اشاره کرد."(Lin Zhongjie, 2011:13-32) و البته باید متذکر شد انچه از کمترین میزان اهمیت برخوردار است این است که بخش قابل توجهی از این تجربیات هیچگاه به منصه ظهور نرسیدند و ساخته نشدند.
اگر بخواهیم واقع بین باشیم و مقیاس تحلیل را تاریخ سیر اندیشه ها در حوزه معماری و شهرسازی قرار دهیم، باید اذعان کنیم که انچه عملا ساخته شد مجموعه ی تصاویری بود که هنوز محل بحث و جدل اند، تصاویری بیش از انکه بر قرار انچه امثال بنه ولو می گویند رویایی باشند از دنیای پیشِ رو، "شرحی بودند بر شبکه هایی که ما از مدت ها پیش در ان می زیستیم. . . بر این روال است که شاید بتوان گفت تمام پروژه هایی که توسط متابولیست ها، آرشیگرام، تیم X، تانگه، کانـْـسـْــتَــنْت و دیگر گروه هایی شبیه به ان ها [ـ گروه مطالعاتی معماری متحرک به رهبری یونا فریدمن در فرانسه و سوپراستودیو در ایتالیاـ] انجام شد . . . بیش و پیش از هر چیز به انگاره هایی می مانند که هنوز هم محل نزاع اند" (Scott Felicity, 2007:254) و باید خاطر نشان کرد این تجربیات بر معمارانی نیز تاثیر گذاشت که توانستند تحقق این ایده ها تجربه کنند، که از میان ان ها می توان به مرکز تجاری کامبرنالد (ویلسون و کاپکات، 1960ـ 1970)، مرکز تجاری رانکون (هریسون، 1967)، مرکز پومپیدوی پاریس (رنزو پیانو، ریچارد راجرز و فرانکینی، 1970) مجتمع برانسویک سنتر در لندن (مارتین و هاجکینسون، 1962-1970) اشاره کرد، "منظر عمومی این اثار همان است که معمارانشان در نظر داشته اند ـ مونتاژ مجموعه ای از عناصر مجزا در قالب ساختاری واحد ـ که تحرک و پویایی خود را به مرور زمان از دست داده اند. این بناها ـ حتی هبیتات 67 از موشه سَــفدی ـ را می توان مجسمه های یکپارچه با قابلیت انطباق فراوان دانست که هیچ گاه در عالم واقع مجال تحقق نمی یابند"( بـِـنه وُلو لئوناردو، 1384: 1157) جدا از اثار ذکر شده در خود ژاپنِ دهه هشتاد چنین پروژه های کلان مقیاسی، با بلندپروازی های اجتماعی کمتر و پرداختی انعطاف پذیرتر دوباره مطرح شدند. "بسیاری از این پروژه ها در دوره رشد اقتصادی ژاپن در دهه هشتاد ظهور کردند و در طرح احیای جامعه خلیج توکیو اجرا شدند، از جمله انها می توان به توکیو تله پرت تاون و یوکوهاما میناتو میرای 21 اشاره کرد. رد پای مدل فرایند رشد شهری، انگاره ی مداخلات کلان مقیاس شهری و استراتژی های تمهیدی جهت رشد کلان مقیاس شهری انگونه که مد نظر متابولیسم بود و نزد ان ها تحریر شد در تمام این پروژه به وضوح دیده می شود." (Lin Zhongjie, 2011:13-32)
جز این تبعات عینی، متابولیست ها با الزام به تدوین مناسباتی نوآیین میان فرم، تکنولوژی و حیات شهری در قامتی چندْ مقیاسی، از جنبه نظری، معماری و طراحی شهری را با یکدیگر گره زدند، تلاشی که در اثار رم کولهاس، تام مِـیْن، ولف پریکس، استیون هال و معماران هم عصر ان ها به وضوح رخ نمایانده، در کنار این رویکرد استراتژیک "مفاهیمی همچون شهر متابولیک، بوم تصنعی، شهر دریایی، سلول زیستی، کپسول و فرم متشکل مد نظر تمام معماران معاصری امده است که به مسائلی همچون دگرگونی کلان مقیاس شهری و تغییرات اقلیمی قرن بیست و یکم پرداخته اند. از این منظر متابولیسم [نیز] توانسته است حساسیتی جدید نسبت به فرهنگ معماری معاصر رقم زند." (Lin Zhongjie, 2011:13-32)
در تمامی گزاره های پیش امده، چه ان ها که در دفاع از متابولیسم تنظیم شده اند و چه ان هایی که سعی در نقد و حتی کم رمق نشان دادن عمق تاثیر ان داشتند، یک نکته مشترک به چشم می اید: تاکید بر نقش تکنولوژی، اما این مفهوم/ابزار که تحت شمول معماری و شهرسازی بر زیست گاه انسان و بعضا خود ان سایه افکنده است چه تاثیری بر حوزه های برونْ معماری ـ مانند سیاست های شهری، سیاست های کنترل بافت های معضل دار و سیاست های اتماعی برنامه ریزی کالبدی ـ دارد؟ . تکنولوژی چه بر قوام پیش فرض مطرح شده ی پیشین خنثی و فاقد جهت گیری باشد و چه جز این، "پس از کوچک کردن اشیا، ماشین ها و موتورها، نهایتا با پیشرفت خود توانسته سفرها و دامنه های عالم، را کوچک و مینیاتوری کند و به این ترتیب به نوع تازه ای از الودگی دست یابد؛ الودگی فواصل . . . در این حالت تراکم فواصل از بین رفته و جای خود را به عظمت عناصر توسعه یافته می دهد، با ان فربهی ژئوفیزیکی ای که زیست گاه ما را در خود جای داده است."(ویریلیو پل، 84: 204-215) پس عملا این تکنولوژی است که علی رغم الودگی هایش انگاره عظمت گرایی را در مقیاس شهر تزریق می کند و البته این کارکرد عقبه ای تاریخی دارد به عمق اسطوره پرومته و افسانه برج بابل، تبلور "توان های مخرب نهفته در قدرت های خلاق ما"(وبستر فرانک و رابینز کوین، 1384: 103) توانایی که به سبب تکنولوژیک بودنش بیشتر متوجه پرسش چگونگی است تا پرسش به چه آیی؟ ولی نکته مهمتر توانایی تکنولوژی در خلق جهان کاملی از ابزارهاست و چه در یک وضعیت صنعتی باشیم و چه پسا صنعتی و چه نوْصنعتی "برپاکردن شهر تکنولوژیک نقطه اوج این توانایی است. هدف انسان از برپاکردن شهر، همچون ساختن خانه، چیزی نیست مگر ساختن مکانی اشنا برای پرهیز از رمز و راز، تهدید و نحوستی که در هستی بشری نهفته است. شهر بزرگ نماد قدرت وجودی بشر در غلبه بر زمین و تهدیدهای ان است. . . بدین ترتیب، هرچه تکنولوژی موفقیت تکنیکی بیشتری به دست می اورد، فاصله ایجاد شده میان اشیا و امور جهان طبیعی و بشریت زیادتر می شود. خانه به یک ماشین مسکونی بدل می گردد که با محیط طبیعی اطرافش، تنها نسبتی تصادفی دارد."(همان)
حال اگر در چارچوب همان گفتمان ساختارگرا به گزاره ای مطرح شده از میشل سِــر بازگریدم:"نوفه جزیی از ارتباط است[xii]"(Serres Michel, 1982:12) انگاه می توانیم بپذیریم مفاهیمی همچون الودگی، نحوست، تخریب و تصادف به ذات بخشی از واقعیت های چند لایه و غامض شهری اند "در قامت مناسبات بیگانگانی که علی رغم ارتباط در زمان و فاصله، یکدیگر را چه به لحاظ ذهنی و چه عینی درک نمی کنند"( Young Iris Marion, 1990:234) این امر در متن سیاست های فرهنگی شهر معاصر اهمیتی ویژه دارد، چرا که به واسطه ان می توان در مقابل بینش های فراکالبدی، مفهوم شهرنشینی را تقویت نمود، بر این روال "بی نظمی در صحنه شهر را می توان ذخیره ای اساسی برای زندگی شهری تلقی کرد. . . وضعیتی برامده از هماوردجویی های بی شمار در رودرویی روزانه با دیگرانِ گوناگونْ، همچنان که ما راه خود را از میان فضاهای فشرده و هر دم تغییر یابنده شهر می گشاییم، با گذشت زمان تجربه ها و هویت شهری خود را نیز می سازیم."( وبستر فرانک و رابینز کوین، 1384: 368) شاید امروز بتوان تدقیق این بی نظمی زیست پذیر در قامت پارادایم شهری را در الگوهایی همچون شهرِ ژنریکِ رم کولهاس مشاهده کرد اما همین فرایند را می توان در دهه شصت و در پروژه رشد نهفته اراتا ایسوزاکی نیز شاهد بود، او که نگره های خوش باورانه متابولیست ها مبنی بر توسعه شهر در قامت نوعی فرایند ممتد را رد می کرد و پیش بینی پذیر بودنِ کم و بیشِ رشد و دگرگونی شهر و به تبع ان ساختارمند، قابل برنامه ریزی و کنترل شده بودنش را نیز امکان پذیر نمی دانست. بر این باور بود که "شکاف های فاجعه بار و ناگهانی ای می تواند حین توسعه جامعه شهری حادث شود."(Lin Zhongjie, 2011:13-32) او در پروژه رشد نهفته اش تحت شمول کانسپت مخروبه ها ـ که پیشتر توضیح داده شد ـ منتاژهایی ارائه داد تحت عنوان سیستمِ اتصالْ مرکزی، تصویری از شهر اینده که بر تصاویری از خرابه های کلاسیک اضافه شده بود. هدف ایسوزاکی از تدقیق این منتاژ، تحریر این گزاره بود که دگردیسی هم جنبه تخریبی دارد و هم جنبه سازنده، در نتیجه جامعه انسانی می تواند، به کرات، میانِ شهر و مخروبه ها بازْتعریف شود:"در فرایند نهفته، مخروبه ها وضعیت اینده شهرهامان خواهند بود و شهرِ اینده چیزی جــــــــــــــــــــــــز مخروبه نخواهد بود".(Isozaki Arata, 1971:11-22) شهر/مخروبه ارائه ای بود رندانه از شهر مدرن با روی کردی بدبینانه که البته با گذشت زمان ثابت شد پیشگویانه و نزدیک به واقعیت هم بوده است و همین تبیین ثابت می کند متابولیست ها علی رغم تمام نقاط قوت و ضعف کارنامه ی کاریشان از ان جهت اهمیت دارند که در گذشته، اینده ما بوده اند، از این روست که بازبینی انتقادی اثار تئوری و عملی شان، احتملا، گامی خواهد بود برای فهم مناسبات حال و اینده زیست گاه های کلان مقیاس انسان بـُـن کـَـن شده درگیر معنا؛ شهرها.
منابع:
ـ بکولا ساندرا، 1387، هنر مدرنیسم، پاکباز رویین، فرهنگ معاصر، تهران
ـ بنه ولو لئوناردو، 1389، تاریخ معماری مدرن، سادات افسری علی محمد، مرکز نشر دانشگاهی، تهران
ـ دی کی چینگ فرانسیس، 1389، تاریخ معماری جهان، افضلی محمدرضا، انتشارات یزدا، تهران
ـ رابینز کوین و وبستر فرانک، 1385، عصر فرهنگ فناورانه؛ از جامعه اطلاعاتی تا زندگی مجازی، داودی مهدی، انتشارات توسعه، تهران
ـ کاپن دیوید اسمیت، 1388، مبانی نظری معماری غرب، یاران علی، اتنشارات شهیدی، تهران
ـ کرتیس ویلیام جی ار، 1382، معماری مدرن از 1900، گودرزی مرتضی، انتشارات سمت، تهران
ـ کوشلاک ریچارد و استورات دیوید بی، 1390، آراتا ایسوزاکی؛ چهار دهه معماری، بقایی پرهام و انصاری مجتبی و بمانیان محمدرضا، انتشارات کلهر، تهران
ـ لیلا مارک، 1387، ژاک دریدا در وادی سیاست از کتاب فلسفه و جامعه و سیاست، فولادوند عزت الله، نشر ماهی، تهران: 209-233
ـ ملوین جرمی، 1389، گرایش های معماری، فرید افشین فرزاد، انتشارات ابان، تهران
ـ نسبیت کیت، 1386، نظریه های پسامدرن در معماری، شیرازی محمدرضا، نشر نی، تهران
ـ ویریلیو پل، 1384، زمین در حضیض، نیک فرجام امید، فصلنامه حرفه: هنرمند، پاییز، شماره 13: 204-215
-Suzuki Hiroyuki, 2002, Modernization and Tradition: The Case of Japanese Architecture, in Back From Utopia- The Challenge of the Modern Movement, Heneket Hubert-Jan & Heynen Hilde, 010 Publishers, Rotterdam: 150-158
-D. Scott Felicity, 2007, Architecture or Techno-utopia-Politics After Modernism, The MIT Press, Cambridge, Massachusetts
-Busbea Larry, 2007, Topologies-The Urban Utopia in France, 1960-70, The MIT Press, Cambridge, Massachusetts
-Wigley Mark, 2001, Network Fever, Grey Room, No. 4 (Summer, 2001), pp. 82-122
-LIN ZHONGJIE, 2011, Nakagin Capsule Tower-Revisiting the Future of the Recent Past, Journal of Architectural Education: pp. 13–32
-Isozaki Arata, 1971, The City Demolisher, Inc. In Kükan he (Towards Space), Tokyo: Bijutsu Shuppansha, 1971:pp. 11–20
-Young Iris Marion, 1990, Justice and the Politics of Difference, Princeton University Press
-Serres Michel, 1982, The Parasite, Baltimore: Johns Hopkins University Press
-Foucault Michel, 1970, The Order of Things, Vintage Books edition
-Heidegger Martin, 1946, Letters On Humanism, trans. Frank A. Capuzzi, in Pathmarks, ed. William McNeill
-Strauss Levi, 1955, Tristes Tropiques , 1973 English translation by John and Doreen Weightman, New York: Atheneu