معمار و استاد فندلاندی، یوهانی پالاسما، نویسنده ای پر کار است که بیشتر برای گفتارش تا طراحی هایش مشهور است . کتاب کوچکش، چشمان پوست، کلاسیک به نظر می آمد، زیرا معماری را به فراتر رفتن از نمایشی بصری پیش می برد و درکی لمسی به نظر می آمد، احساس لامسه ای که سرچشمه تمام حس ها است . کتاب معماری تصویر پنج قطعه سینمایی را بررسی می کند تا نشان دهد که آن ها " معماری زودگذر و ذاتی ذهن انسان، فهم و احساس " را منعکس می کنند .موضوع ثابتدر تمام نوشته هایش ـ حتی شامل سهمی یک یا دو صفحه ای همچون نتیجه گیری کتاب تجربه حسی : شانزده پروتوتایپ ـ تاکیدی بر تجربه در زمینه ی ذهن و بدن است، دو نهاد به هم پیوسته که حضور ما در این دنیا و جنس هستی مان را می سازند . آخرین کتاب پالاسما، دست های متفکر، مفاهیم ارائه شده در کنفرانس های ده یا پانزده سال اخیر او را گرد آوری کرد و درحالیبا تلاشی کوتاه برای جبران کردن چند شاخه شدن هابه اوج می رسد که از جدایی ذهن مان از دستانمان بر خاسته است و در بسیاری از جوامع حاضر اشکارا دیده می شود، مانند تکنولوژی هایی که ما در ساختمان ها به کار می بریم تا در آن ها سکنی گزینیم .
پالاسما بر این دست در غالب رابط میان تجربه هایمان و تصور مان تمرکز می کند . او کتاب را با طرح ریزی فرضیه ی کلی اش آغاز می کند و تا پایان مقاله هفتم، او از کالبد به انتزاع، از خودِ دست به احساس و تئوری اش می رسد .مفاهیم قوی و منابع بسیار که فقط برای ارائه این مقالات دریک نیمسال تحصیلی کافی بود، نشان می دهد که حتی جدا کردن یکی از دو موضوع برای بحث و بررسی نیز بسیار مشکل است . نوشته های پالاسما به شکلی منحصر به فرد با موضوع بر خورد می کنند؛ مثل این که این پاراگراف که شما می خوانید، مهمترین پاراگرافی است که تا به امروزخواهید خواند . این کار بیانگر اهمیت کلمات به خودی خود نیست، این کلمات فقط بسیار معنی دار هستند که به نظر می آید پاراگراف بعدی می تواند چیزِ بیشتری را به آن اضافه کند . البته این تکنیک برای یک کتاب که به شکلی ایده آل و اهسته پیش میرود، طراحی شده است . این خوانش سریع، بینشِ بزرگی را خلق می کند ولی همچنان فرد تمایل دارد تا به پاراگراف ها یا مقالات قبلی باز گردد تا زمانی که تمام مطالب درون ناخود آگاهش راه یابند .
برای در نظر گرفتن شکافی در مطرح کردن یک اندیشه، با وجود جدال آمیز ترین و غیر معمول ترین نظریه در این کتاب است که اهمیت تصاعدیِ دست درغالب ابزاری برای کاربرد کامپیوتر به شکل جایگزین رسم های دستی یا شبیه به آن، نفی می شود . نمونه هایش در زمینه ی ارتباط میان حرکات دست و تکامل تدریجی ذهن و نقش قدرت تصور فراوان است، از پیشرفت بشر در زمینه هنرمندان، موزیسین ها و نویسندگان معاصری که بر بسط تفکراتشان با دست پافشاری می کنند، گرفته تا نتیجه ی نهایی در برخی جنبه ها نیز، به کامپیوتر نیازدارد . در مورد معماری هم این چنین است یا راهی که باید با پالاسما مطابقت پیدا کند . برداشتن طراحی ها و دیگر جستارهای دست برای معماری زیان آور است زیرا این کار ارتباط پاک بنیانِ میان دست هایمان و تجربه هایمان را نفی می کند . به بیان دیگر، زمانی که دستانمان را به عنوان ابزارهایی (برای برای گرفتن مداد روی کاغذ و نه دست زدن به دکمه ی چپ موس) به کار می گیریم، ما هر حرکت را با تجربه هایمان و تجربه های حسی مان بر اساس تخیل مان (تصور) شکل داده ایم ، چیزی که به طور طبیعی با کامپیوتر به وقوع نمی پیوندد . و ساختمان هایی که بر اساس تجارب فیزیکی طراحی نشده اند، خالی از " تجارب احساسی و کیفیت های هستی شناسانه " هستند . بله، این ها کلماتی نزاع بر انگیز هستند و من فکر کردم این، زمانی برای معماران است تا تحت تاثیر قرار گیرند .