کلود پره، معمار و پل ویریلیو، فیلسوفْ شهرساز، در پروژه"کارکرد سطح شیب دار" از پوسته های سطح شیب دار برای خلق معماری نامتوازن استفاده کردند، هدفشان از انجام این کار درگیر کردن زیست گاه های انسانی در عصر پویایی بود که تحت شمول ان بدن در حرکت تعریف شود.
خودشان در این مورد می گویند:"خواست ما بیش از هر چیز افرینش مکانی عادی بود، جایی که ازمایش با تاکید بر بعد تجربی اش جایگزین تفکر می گردد، جایی که معماری به واسطه حرکت و کیفیت حرکت تجربه می شود. هدف سطح شیب دار تقویت اگاهی نسبت به جاذبه است و قرار دادن بدن در ارتباط مبتنی بر لامسه با ساختمان".
این نمونه از پرداخت فیزیکی عملا فرد را همیشه در حال حرکت تعریف می کند چرا که به قول پل ویریلیو و کلود پره:"دیگر امکان تفکیک زیستن از سیرکولاسیون وجود ندارد."
ان ها در بخش دیگری از تبیین نظری این پروژه می اورند:" ما با یک ضرورت مبرم مواجه ایم که بایستی ان را به عنوان یک واقعیت تاریخی بپذیریم و ان پایان عمودگرایی در قامت یک محور ارتفاعی و پایان افقی گرایی در قالب یک گستره دائمی، از مزایای محور اریب و طرح هایی که ان چنان کشندی ندارند یکی هم این است که تمام الزامات افریدن یک نظم شهری جدید را به همراه خواهد داشت و این نهایتا به بازخوانی اساسی فرهنگ اصطلاحات معماری خواهد انجامید. این تغییــــر را بایستی در قامت سومین امکان مندی فضایی معماری درک کرد."
این ایده که همچنان معماری کلود پره را تحت تاثیر خود قرار می دهد شیب زمین را مبنای تغییرات اساسی در پارادایم کهنه دیوار عمودی قرار می دهد. در واقع، با این استراتژی مایل بودن موجب می شود که دیوار ملموس تر از همیشه گردد و بر این قرار شهرهایی که پل ویریلیو و کلود پره طراحی می کنند نیز تولید شود. سطح شیب دار اساسا بر این قرار استوار است که چگونه بدن به صورتی فیزیکی فضا را تجربه می کند. شیب تداعی کننده تلاش برای بالا فتن و سرعت در پایین امدن است، در این حالت بدن نمی تواند خودش را از فضا منتزع و مجرد و مجزا سازد، چرا که زاویه شیب را نیز تجربه می کند.
این ایده هم در پروژه باستان شناسی مخزنْ پناهگاه به کار پل ویریلیو و کلود پره امد و هم در طراحی کلیسای سنت برنادت در نِوِرز فرانسه.
ان ها چارچوب این نگاه به معماری را در کتاب "اصول معماری"(1966) بدین صورت شرح می دهند:"معماری دیگر نمی تواند متاثر از نما و وجوه بصری باشد، بلکه عمیقا درگیر بدن انسان در قامت یک کلیت پذیرنده و گشوده رو به پیرامون است این در حالی است که فرد همیشه در حالت مقاومت است، چه زمانی که با سرعت پایین می اید و چه زمانی که با مشقت بالا می رود، در حالی که در حرکت بر افق وزن صفر است."
تلاش ان ها در این معماری فائق امدن بر تناقض بنیادی میل لیبیدویی بدن و خواست عقلانی فرد است. شاید بر همین اساس ان ها عنصر پله کان را به عنوان شناسه معمارانه اثارشان مقرر ساختند و با این رویکرد مسلما بر کف متمایل شدند:"اخرین عنصری که در معماری اشکار می گردد کف است، این یک واقعیت کلیدی است که معماری همیشه بر محور دیوار، ستون و سقف گردیده، انچه بی نهایت نادیده انگاشته شده کف بوده است، معماری از این منظر یک رقص ارایی است، ارزشش صرفا از این واقعیت نشات می گیرد که بدن را بر همان سیاقی درگیر می کند که پلکان های بزرگ پالادیو. این وضعیت به نوعی معماری است. . . . این واجب است که ایده پوسته های عمودی را به کناری نهیم، ایده ای که بر قرار ان دیوارها به واسطه قواعد گرانشی عملا غیر قابل دسترس و از گستره تجربه ملموس انسانی بیرون بوده اند و از این روست که با رویکرد بازتعریف فضای زیستی و با هدف دست یابی به سطوح مورب کاملا دسترس پذیر، سطح مناطق قابل استفاده را افزایش می دهیم"