ساختارگرایی اساسا در زبان شناسی نضج گرفت و در دهه 1950، در قامت یک رهیافت و به عنوان یک روش علمی به انسان شناسی و دیگر رشته های علوم انسانی نیز رخنه کرد. در دهه 1960 و 1970 دسته بندی دوگانه ساختار اولیه و ثانویه (زبان langue و گفتار parole) بی نهایت اساسی می نمود، سیستم قواعد حاکم بر ساختار اولیه[؛ زبان،] نوع رابطه و سامانه عناصر ساختار ثانویه[؛ گفتار،] با یکدیگر را تعریف می کرد. این روش شناسی ارام ارام به یک ایدئولوژی پیشرو در معماری و برنامه ریزی شهری بدل گشت. معماران هلندی و تیم ده در بسط ایده های ساختارگرایانه در معماری و تزریق ان در مقیاس جهانی نقش عمده ای ایفا کرد.
از دهه 1990 شاهد احیا گرایش های ساختارگرایانه در معماری هستیم، در حالیکه ساختارگرایی در دهه 1970 محدودیت های تحلیلی خود، در مواجه با مفهوم پیچیدگی، را نمایان ساخت، امروزه شاهد تاکید بر این ادعا هستیم که تفکر ساختاری به واسطه نزدیکی های اساسی اش با تکنولوژی اطلاعاتی، راه گشای امکان هایی نو برای پرداختن به پیچیدگی است. بحث از نوساختارگرایی عمیقا با نقش بندی های دیچیتال عجین شده است؛ سئوال اساسی این است که ایا باید ساختارهای اولیه و ثانویه مطرح در دهه 60 را امروزه تحت شمول تعاملات پیچیدگی و در هم درگیر و به واسطه الگوریتم ها توصیف نمود. روش های طراحی بر شاکله هایی مقوم گردیده اند که می توانند رهیافت ساختارگرایانه را تبدیل به یکی از بارور و جامع ترین روش های سازمان دهی، طراحی و تولید محیط مصنوع تبدیل کنند و در عین حال یک پس زمینه نظام مند و متاتئوریک برای تمام رشته های درگیر با تولید فضا بیافرینند.
اینجا نیز می توانید برخی از تاثیرات رویکردهای ساختارگرایانه به تحلیل فضای شهری را از نظر بگذرانید