تنها استاد فلسفه آلمان که فعالانه در برابر نازیها ایستاد تقریبا ناشناخته مانده است. نام کورت هوبر در یکیدو مقاله آمده اما تاکنون اسمی از او نه در کلاسهای دانشگاهی آمده و نه کتاب مجزایی دربارهاش نوشته شده است. حجم سکوت و گمنامی او را شاید بتوان با حکم دادگاه نازیها که علیهاش صادر کردند، یکسان دانست؛ در زمانی که او را از مقام دانشگاهیاش خلع کردند و مدرک دکترایش را از او گرفتند.
هوبر در ژوییه 1943 به خاطر نوشتن رسالهای در مخالفت با سوسیالیسم ملی که طبیعتا در مخالفت با اندیشه اصلی نازیسم بود، زیر گیوتین رفت و اعدام شد. اما هوبر در مقام علمی چه کسی بود؟ یک محافظهکار کاتولیک بود. روی اندیشه لایبنیتس مطالعه کرده بود. آثار مهمی در آن زمان درباره زیباییشناسی و موسیقی داشت اما نامش امروز بیش از یک پاورقی در تاریخ نیست.
شاید نویسنده کتاب "فیلسوفان هیتلر"، ایوان شرات آنجایی که مینویسد: "جهان غرب آنچنان درباره قابلیتهای فکری هوبر ساکت مانده که انگار تحت کنترل هیتلر است"، اغراق کرده اما درباره فیلسوفان همراه با هیتلر چندان بزرگنمایی در کارش دیده نمیشود. پس از جنگ جهانی اول فیلسوفان مشهوری همکار و همگام نازیها شدند.
معروفترین آنها مارتین هایدگر بود.او رییس دانشگاه بود و در خدمت نازیها درآمد. ارتباط خود را با ادموند هوسرل، فیلسوف یهودی و استادش قطع کرد. حتی زمانی که استادش در بستر مرگ بود، به دیدنش نرفت و پس از آن در مراسم تشییع جنازهاش هم در سال 1938 شرکت نکرد. در سالهای بعد، این تلاشهای دانشجوی سابق و عاشقش، هانا آرنت و حمایتها و پشتیبانیهای چهرههای برجستهای مانند ژان پل سارتر بود که هایدگر به یکی از بانفوذترین فیلسوفان اواخر قرن بیستم تبدیل شد.
یکی دیگر از فیلسوفان نزدیک نازیها، کارل اشمیت بود. اشمیت که درسخوانده رشته حقوق بود، مشاور حقوقی هیتلر بود. در سال 1945 توسط نیروهای آمریکایی دستگیر شد. با این حال بدون هیچ دادگاه علنی به زادگاهش بازگشت. بسیاری پس از بازگشتن او به دیدارش میرفتند. سرشناسترین آنها محقق فرانسوی، استالینیستی و هگلشناس، الکساندر کجوه بود.زمانی که اشمیت در سال 1985 در 97سالگی درگذشت، آثارش ترجمه و در سراسر جهان منتشر شده بود.
شاید اگر بخواهیم در جملهای کوتاه هدف ایوان شرات را از نوشتن کتاب "فیلسوفان هیتلر" بگوییم، باید به اشاره خود نویسنده درباره کتابش رجوع کنیم. آنجا که مینویسد: "یک راز وحشتناک: داستان اینکه چگونه فلسفه در نسلکشی دخیل شد." تمام سعی نویسنده کتاب توضیح و وصف همین جمله است؛ چگونه فیلسوفان در قتلعام نازیها به فرمان هیتلر مرتبط بودهاند.
کتاب "فیلسوفان هیتلر" کتابی شگفتانگیز، تاملبرانگیز و البته ضروری است. شرات توضیح میدهد که بدون شک همکاری فیلسوفان آلمان با رژیم نازی تا حد زیادی فرصتطلبانه بود. وقتی ترس وجود دارد، فیلسوفان نیز بیش از پزشکان و معلمان که در مقیاسی وسیع با نازیسم همکاری کردند، هیچگونه تمایلی به قهرمانبازی نداشتند. آنها هم به خیل طرفداران هیتلر پیوستند. در چنین وضعیتی بود که فلسفه راه را برای نازیها باز کرد.
آنگونه که شرات نوشته، امانوئل کانت کسی بود که روزگاری نوشته بود: "مذهب یهود در واقع اصلا دین نیست." و یهودیان را به عنوان "یک ملت متقلب" توصیف کرد. شرات توضیح میدهد که "بزرگترین متفکر عصر روشنگری [کانت] پایهگذار یک مبنای مشروعی در فرهنگ اروپا میشود؛ مبنایی که براساس آن یهودیان به شکل بالقوه مجرماند."
همچنین شرات توضیح میدهد که چگونه ولتر، روشنفکر و فیلسوف بزرگ دیگر، نظریه پیش از آدمیت خود را ترویج میدهد؛ نظریهای که اساسش این است که یهودیان از بقایای گونهای از انسان هستند. با آشکار کردن منابع ایدئولوژی نازیها در فلسفه آلمان، شرات به این اسطوره اشاره میکند که نازیسم یک انحراف غیرقابل توضیح در تاریخ اروپا بود. در پی هرجومرج بعد از جنگ جهانی اول، هیتلر نباید این حمایت جمعی را که داشت، به دست میآورد. اما ایدههای هیتلر، ایدههایی که آن زمان که در قدرت بود گسترش میداد، بهطور گسترده در پایان قرن در اروپا، دستکم در محافل ترقیخواه رایج بود.
یکی از ویژگیهای مهم ایدئولوژی نازیها نژادپرستی آنها بوده است. این همان ویژگیای است که معمولا توسط کسانی که نازیسم را گونهای از خردگریزی میدانند مورد بیاعتنایی قرار گرفته است. چنین ادعا میشده که نژادپرستی نازیها مبنای علمی دارد. یکی از این کتابها که هیتلر در سالهای اولیه حکومتش آن را تحسین میکرد، "گونهشناسی نژادی مردم آلمان" است که توسط هانس اف کی گونتر، یکی از شارحان "نژادپرستی علمی" نوشته شده بود.
در این میان، هیچیک به اهمیت ارنست هگل نبودند، که با نسخهای تحریفشده از ایدههای داروین از علم اصلاح نژاد انسان دفاع میکرد. با این مقدمهها شرات مینویسد: "هگل و همکاران داروینیستی خود ایدههایی را پرورش دادند که تبدیل به فرضیه اصلی سوسیالیسم ناسیونال در آلمان شد."
اما جالب اینجاست که بدانیم ایدههای مشابه در بسیاری از کشورهای اروپایی متداول بود. در بریتانیا، نظریات اصلاح نژاد انسان که از اثر فرانسیس گالتون سرچشمه گرفته بودند، تا بعد از جنگ جهانی دوم تاثیرگذار بودند. تنها نابودی رژیم نازی و تبلیغاتی که پس از شکست آنها درباره جنایاتشان انجام شد، باعث شد که این ایدهها به حاشیه بروند. در جزییات، کتاب "فیلسوفان هیتلر" نکته جدیدی درباره همدستی فیلسوفان با نازیها، بیان نشده است.
پیش از این کتاب نیز منابع بسیاری درباره دخالت هایدگر وجود داشته و منتشر شده است از جمله آثار و تحقیقات کسی مانند ریچارد وولین که جذبه فاشیسم روی چندین نسل از روشنفکران اروپا را بررسی کرده است. یکی از موارد انتقادی نسبت به این کتاب این است که هیچ دیدگاه جدید و تازهای درباره اینکه چرا بعضی از فیلسوفان برجسته آلمانی بهطور فعال با نازیسم همکاری داشتند وجود ندارد. حتی میتوان گفت همانطور که مدافعان هایدگر نیز چنین گفتهاند، ارتباط هایدگر با نازیسم بیش از یک ارتباط کاری نبوده است. بیشتر از آن، شاید هم بتوان در بعضی از ویژگیهای منظومه فکریاش تاثیر چنین ارتباطی را دید. اما در مجموع نویسنده کتاب، به دلیل توجه بیشتر به حوادث و شخصیتها تا منطق درونی مواضع فلسفی این فیلسوفان از جمله هایدگر، از بیان اینکه چرا و به چه دلیل فیلسوف یا فلسفه او همراه با نازیها بوده، عاجز مانده است.
تمرکز ایوان شرات روی اشخاص شاید یک ضعف باشد، اما با این حال یکی از نقاط قوت کتاب نیز هست. داستانهای او از فیلسوفانی که از آلمان فرار کردهاند، فیلسوفان و روشنفکرانی چون والتر بنیامین، تئودور آدورنو و هانا آرنت، پر است از شور و هیجان. لحن نثر کتاب گاهی بسیار سرگرمکننده میشود و گاهی با شرح حوادثی که برای فیلسوفان فراری رخ میدهد، غیرمنتظره میشود. خیلی از نکتههایی که نویسنده درباره فیلسوفان همراه و مخالف نازیها میگوید برای بسیاری از خوانندگان از جمله خوانندگان ایرانی تازه است. از جمله توصیف شرات از ملاقات تئودور آدورنو با گرتا گاربو سوپراستار آن زمان هالیوود و سگهایش در تبعیدگاهش، در کالیفرنیا.
تمام این نکات باعث میشود بگوییم "فیلسوفان هیتلر" نوشته ایوان شرات کتاب مهمی است. خواندنش تجربه جدیدی است. اطلاعات جدید به خواننده میدهد. باید منتظر بود و دید آیا این کتاب در ایران هم به فارسی برگردانده میشود یا خیر؟