به راستی عمق تاثیر مارتین هایدگر بر معماری چه میزان است؟ ایا در میزان تاثیرش غلو نشده است؟ ایا به واقع می توان لویی کان، آلوار التو، یورن اوتزن، سوره فهن، پتر زومتور، استیون هال و اصولا معمارانی که علقه های عمیق محیطی و محلی منزوی به معماری دارند را وارثان فهمی از مارتین هایدگر دانست؟
اگر به منتقدان سرسخت گفتمان هایدگر و زبانی که تولید می کند رجوع کنیم، تصورِ تاثیرپذیری معماران پیش امده از او و فرمی که تولید می کنند وهم ناک و ازاردهنده می گردد، چرا که منتقدین گفتمان تئوریک هایدگر غالبا بر این نکته پا می فشارند که هایدگر زبان را دیوانه کرده است و خشونت را در قالبی زبانی به کنشی اخلاقی بدل ساخته است که عینیت ان در سیاست می تواند فاشیسم باشد، ان ها صراحتا اشاره می کنند که هایدگر راه دخول فاشیسم به فلسفه را هموار کرده است، ایا زبان معماری نزد معماران پیش امده دیوانه شده است و عملا تنش و خشونت رفتاری در محیط را تشویق می کند؟
از سوی دیگر ایا می توان این شبح زدگی خلسه اوری که در کار معماران پیش امده مشهود است و ماحصل بازی ان ها با نور و مصالح و فضای منفی می باشد را به "وسوسه غیرعقلانی بودن" مد نظر هایدگر مرتبط دانست؟
پاسخ این پرسش ها خود چالشی است، اتووود که پیش از این به واسطه مرور کتاب پیام اور جنگل سیاه تلاش کرده بود برخی ابهامات مطرح بر هایدگر را تلطیف کند، با چاپ سه گفت و گو ـ اینجا، اینجا و اینجا ـ پیرامون کتابی تازه منتشر شده در مورد هایدگر به نام دفترچه های سیاه سعی می کند وجه دیگر برخورد با هایدگر را از منظری رادیکال وانتقادی تدقیق نماید تا وزن دهی تفسیر هایدگر موزون تر گردد.
تنها یک پرسش باقی می ماند، ژیل دلوز در مقاله هیستریا تلویحا به مفهوم فرم دیوانه در اثار فرانسیس بیکن اشاره می کند، ایا میان فرم دیوانه و زبان دیوانه می توان پلی برقرار نمود و ایا می توان بدین گزاره اندیشید که تفکر مارتین هایدگر از معبری پنهان به سویه هایی از هنر رخنه کرده است که به شدت در اتمسفر گفتمان رو در روی او موضع گرفته اند؟