ساختمان بیمارستان ها با استاندارد بالا در زمینه بهداشت و راندمان کاری، دستور کارهای محدود کننده ای برای معماران به همراه دارند که که اکثرشان طراحی راهروهای اتاق های بیماران را با پالت های محدودی از مصالح به اتمام می رسانند . اگرچه، این موقعیت برای بیمارستان زنان پرنتیس، طراحی بِرتراند گُلدبِرگ در سال 1975وجود نداشت . این بیمارستان یکی از بهترین مثال از مجموعه ی امکانات پژشکی طراحی بِرترند گُلدبِرگ است که تمام شان از فرمی مشابه پیروی می کنند : برجی شامل اتاقهایی به منظور مراقبت بیماراست که بر بالای حجمی راست گوشه قرار گرفته وشامل دیگر کاربری های بیمارستان است . رهیافت گُلدبِرگ آن بود که اجازه دهد تا کاربری های داخل ساختمان از فرم بیرونی قابل تشخیص باشند و این امر از پایه ی عجیب و فرم برج مانند بیمارستان بسط می یابد . طبقات پایین تر از مجموعه های جراحی، آزمایشگاه های تحقیقاتی، امکانات غذاییفضاهای نگهداری تشکیل شده است . زیرا بیشتر پیشرفت ها در زمینه تکنولوژی پزشکی به طور چشم گیری به فضاهای بیشتری برای تغییر هایشان نیاز دارند، گُلدبِرگ این فرم را برای حجم پایه ای راست گوشه ای را انتخاب کرد که امکان انعطاف پذیری بیشتری را فراهم کند . از طرف دیگر، از زمانی که نقش بیمارستان (نگهداری و درمان برای بیماران) دیگر تغییر نمی کرد، گُلبرگ احساس کرد ساختمان برج نیازی به انعطاف پذیری فضایی ندارد . در این جا، او از نظریات انسان شناس هایی همچون اِدوارد تی هال قرار گرفت که تئوری های واکنش های انسان در گرایش های متفاوت خاصی را بسط و گسترش داد .
پلان چهار سطحی ـ شبدر مانند این برج هر طبقه را به چهار اجتماع کوچک تقسیم می کند که گره های اجتماعی بزرگ تری را میان ساکنان مجاور هم، شکل می دهد . این چیدمان مرکزی در پلان، اجتماع های اتفاقی زیادی را پیرامون هر طبقه خلق می کند و بدان معنا است که شانس بیشتری برای برخود های اجتماعی تصادفی نسبت به بیمارستانی یک شکل با اتاق هایی در امتداد یک راهرو فراهم می شود . این چیدمان همچنین، تمام بیماران را در فاصله مساوی از فضای جای گیری پرستار ها در مرکز ساختمان می گنجاند که مراقبت های موثرتری را فراهم می کند .
فرم خارجی ساختمان را طراحی داخلی اش تعیین می کند که نیازمند دیوارهای خارجی باربر است و شاید رایج ترین راه حل سازه ای آن زمان ستون های حمایت کننده ی سازه ساختمان به حساب می آمد . به هرحال، با در نظر گرفتن رهیافتی تعیین کننده در به کارگیری نرم افزار های وزارت هوانوردی بود ( 20 سال قبل از آن که فرانک گهری این تکنیک را مطرح کند) که این امکان فراهم شد تا این دیوارهای سازه ای از هسته مرکزی ساختمان این چنین تنها با تکیه بر یک نقطه ساختمان قرار گیرند . این راه ، حلی سازه ای است که طبق گفته های جِفری گُلدبِرگ پسر بِرترند گُلدبرگ، تا آن زمان، در هیچ کجای دنیا کشف نشده بود .
این پروژه با تمرکزش بر ارتباط های انسانی و اجتماعی ساختمان، فرم بتنی برجسته اش و کاربرد بیشترین راه حل های سازه ای موجود در آن زمان ـ مانند دیگر کارهای بِرتراند گُلدبِرگ ـ است که تعداد زیادی از جریانات معماری از اوایل سال های 1970 را در خود جای داده است؛ همچون موضوع بروتالیسم، انسان گرایی معمارانی همچون آلدو وَن اِیک و جنبش متابولیسم به سرپرستی معماران ژاپنی همچون کنزو تانگه و فومیهیکو ماکی .
متاسفانه اهمیت این ساختمان و ترکیب فوق العاده جریانات متفاوت معماری آن قدر کافی نبود تا جایگاه اش در خیابان های همواره در حال تغییر شیکاگو را تامین کند و علی رغم تلاش های دوازده تن از معماران و حتی پیشنهاد جین گنگ و میچاییل کیمِلمان از نیویورک تایمز، مالکان، دانشگاه نورت وسترن، در تابستان 2013 ساختمان را تخریب کردند . مطالبه این ساختمان نمی تواند نیازهایشان برای تسهیلات یک مرکز پزشکی مجهز را تامین کند که آن ها برای این سایت در نظر داشتند.