مخروبه مدرن، چه مخروبه ای صنعتی باشد، چه انگاره ای از میان رفته از تفریح فردا و یا شبحی باشد بازمانده از جنگ سرد، عمیقا ویرانه اینده است. چرا که اینده تحت لوای فیوچریسم، تنها مفهومی بود که چه در تفسیر یوتوپیایی و چه در خوانش دیستوپیایی اش، سایه اش را بر تمام قرن بیستم انداخته بود، اینده ای که ردْهایی از ان را می توان در نیروگاه برق باترسی در لندن، محوطه های خالی از سکنه اتحاد سابق جماهیر شوروی و جزایر اتمی امریکا یافت .
مخروبه صنعتی را می توان تصویری بدیع و معاصر از امفی تئاتر رمی رو به زوال دانست: مخروبه ها بخشی از شمول زیبایی شناسانه ای اند که حالا تقریبا تمام پتانسیلشان در قامت یک تصویر عمومی را از دست داده اند.
مخروبه قرن بیستم تبدیل به جولانگاه کاشفان بی شمار شهر و شوربختان عاشق بتن رو به زوال است، شاهد این مدعا را می توان در علقه زائد الوصف صدها وب سایت به پناهگاه های متروک، نوان خانه های خالی و ایستگاه های مترو دور افتاده از حوزه های پویای شهری دید. مخروبه ها در یک گفتمان تاریخی دیگر صرفا تحت شمول تصویری از دانش گم شده، بازگشت اجتناب ناپذیر طبیعت سرکوب شده و یا حتی نوستالژیایی صرف به مدرنیته تفسیر نمی شوند، بلکه بیشتر در قامت از میان رفتن بعد یا وجهی زیبایی شناسانه در نظر می ایند؛ مخروبه ها نشان از جهانی دارند که در ان زیبایی مهر و موم شده است و در حالتی معصوم و بی خطر قالب بندی شده است و بی وقفه تکرار می شود. گویی ما را به دل دنیایی ماخولیایی می برند.
دنیایی ماخولیایی، انگونه که ادورنو می گوید: دنیایی است که در ان هیچ یاداوردی، به هیچ رو، محقق نخواهد شد، مگر انکه از مغاک بیرون اید و جاودانگی نیز نه در قامت همیشگی اش بلکه همچون وضعیتی منکسر و بیرون امده از دل رو به زوال ترین امر ظاهر می شود.