جدا از اثار نظریه پردازان معماری، همچون آگرست و ویگلی، رد پای مباحث میشل فوکو بر جنسیت، سکسوالیته و شهرها را می توان در اثار منتقدین معاصری همچون الیزابت گروش، جولیانو برونو و ریچارد سِنِت نیز به تماشا نشست. به طور مثال، فیلسوف فمینیست؛ الیزابت گروش، زمانی که می خواهد در مطالعات انتقادی اش بر بدن، فضا و شهرها از تضادهایی که گفتمان سنتی حاکم بر بدن را هدایت می کنند، عبور کند به میشل فوکو ارجاع می دهد. او با تاکید بر ایده "میکروْتکنولوژی های قدرت" وام گرفته از میشل فوکو، درنگی نو بر بدن و شهر می افکند:
بدن، اصطلاحا، پدیده ایست به لحاظ بیولوژیکی، طبیعی و ارگانیک "ناقص و ناتمام"، پدیده ایست نامتعین و بی شکل، مجموعه ای از امکانات ناهمآهنگ که نوعی از تحریک، نظم دهی و "مدیریت" بلند مدت را طلب می کند که در هر فرهنگ و هر عصر به واسطه انچه میشل فوکو "میکروْتکنولوژی های قدرت "می خواند تنظیم می گردد(گروش 1992: 243).
الیزابت گروش شهر را شبکه ای می داند برامده از هم آیندی تعدادی کنش ها، فرایندها و مناسبات اجتماعی پراکنده در قالبی گسیخته، هم رَسِشی که در چارچوب فضاهای ایماژین و واقعی تبلور می یابند. تحت شمول چنین تعریفی از شهر، گروش برای فهم مناسبات میان بدن و شهر با تمسک به کتب مراقبت و تنبیه و تاریخ سکسوالیته، به شرح مکانیسم هایی نهادینه شده در فرهنگ شهری می نشیند که با مفهوم زیستْ قدرت فوکو عجین شده اند(گروش 1992: 241-9).