در ایتالیا طی دهه 1950 و 60، کانسپت قلمرو در اثار نویسندگان و گروه
های مختلف نقش اساسی بازی کرد، به موازات شما، الدو رُسی، مانفردو تافوری و
موراتوری و گروه هایی مانند آرکی زوم نیز به این موضوع پرداختند، می توانید کمی در
مورد معانی خاص این واژه و همچنین چگونگی ظهور این کانسپت برایمان توضیح دهید؟ فهمی
که شما از قلمرو مراد کردید با تفسیر سنتی ای که در گفتمان معماری از این واژه
موجود است، تا چه اندازه قابل قیاس است؟ ویتوریو گرگوتی: زمانی که من قلمروی معماری(1966) را نوشتم، واژه قلمرو خیلی رایج
نبود، این مفهوم تازه در دهه 70 وارد مباحث فرهنگی شد. قبل از ان، ما غالبا از
کلماتی همچون شهر و متروپلیس استفاده می کردیم. برای مثال گروه آرکی زوم، شیفته
تکنولوژی بود و مسئله اش قلمرو نبود، ان ها ایده ای به شدت انتزاعی نسبت به زمین
داشتند، و تلاش می کردند بر فراز ان حرکت کنند، زمین برای ان ها پدیده ملموس و
عینی ای نبود. به موازات شاهد ساوریو موراتوری
هستیم که زمین را در نسبتی که با تاریخش برقرار می کرد تفسیر می نمود، او یک سبک
معماری را از فهم تاریخ زمین تقطیر می کند.
بین سال های 1951 و 52 یعنی حدود ده سال پیش از این تلاش ها، تفاسیر
متنوعی برای کشف این رابطه با تاریخ اغاز شده بود، تفاوت عمده در این است که پیش
از همه این سیام است که تلاش می کند رابطه معماری مدرن با تاریخ فهم کند و این
البته مسئله مهمی است. یکی از مهمترین مباحثی که من هم شاهدش بودم، "قلب شهر"
نام داشت و در قالب ان مهمترین معماران مدرنیست، به بحث پیرامون مفهوم تاریخ و
اینکه ایا اصولا تاریخ چیزی است که بتوان ان را با روش شناسی مدرن تطبیق داد
پرداختند.
این
مباحث به سیام در سال 1951 بازمی گردد. این موقعیت ها نه فقط در تعارض با یکدیگر
قرار داشتند و واکنش هایی به همدیگر بودند بلکه اشکارا تفاوت هایی داشتند که به
مرور و در بلندای زمان چشم اندازهای کاملا متفاوتی به دیسیپلین معماری را رقم زدند.
حالا که به عقب نگاه می کنم، مباحث پرشوری میان من و دوستانم در می
گرفت، که الان خیلی با اهمیت به نظر نمی اید، موراتوری یک مثال خوب است، او را به
عنوان معماری بی نهایت محافظه کار می شناختند، به طور مثال پروژه او برای یک مسکن
اجتماعی، در قیاس با مجموعه کوارونی که نسبتش با سایت مجموعه خوب ارزیابی می شد، را
بی نهایت محافظه کار ارزیابی می کردند. این زاویه دید نسبت به رابطه تاریخ و
معماری، که طی سال ها تغییر کرد، در زمان سبب ساز تفاوت های رادیکال گردید.
من در کتابم، به ابهام موجود در واژه قلمرو پرداختم، چرا که در زبان
ایتالیایی این کلمه دو معنا دارد: هم می تواند به معنای گستره ای باشد که یک
دیسیپلین در ان عمل می کند و هم می تواند به معنای جغرافیای کالبدی یک مکان باشد.
یکی از دوستانم که یک روانکاو هست، عنوان کتاب را به دلیل همین ابهام ذاتی واژه
پیشنهاد داد. کتاب مکاشفه ایست بر نسبت میان قلمرو و معمار، هم به مثابه قلمرو یک
تخصص و هم به عنوان تخصصی که بر موضوع و مفهوم قلمرو متمرکز است، این ابهام در کنه
معنایی واژه قلمرو در زبان فرانسه هم وجود دارد، البته مطمئن نیستم این وضعیت در
زبان انگلیسی هم به همین صورت باشد.
الدو
رُسی برای مثال بیشتر به فهم اول از قلمرو وفادار است؛ قلمرو به مثابه گستره ای
مبتنی بر دیسیپلین که معمار در قالب ان دست به کنش می زند، برای من اما وجه جالب
موضوع ابهام و رابطه ایست که بین این دو بعد معنایی وجود دارد. برای رُسی قلمرو
معماری مرزهای بی نهایت سخت و متشکلی دارد و ان معماری کلاسیک است، الدو رُسی درون
همین مرزها حرکت می کند و البته توقع دارد دیگران نیز چنین کنند، خردگرایی او از
ان نوع خردگرایی های شیفته وار و دردْاور است و پور شور، در حالی که برای من خردگرایی
[در ان مقطع زمانی] صرفا یک نگره انتقادی بود.