آلدو رُسی، در یک نگاه کلان، از یک سو به سبب بازْتعریف
سمبولیسم برای معماری اروپایی پس از دهه 60 اهمیت دارد و از سوی دیگر به سبب تلاش
برای توسعه تئوری مورفولوژی شهری، نظریه ای که بعضا در احساست ضدفاشیستی برامده از
سیاست های جنگ سرد نیز ریشه دوانیده.
رشد حرفه ای آلدو رُسی در بازه زمانی ای شکل می گیرد که به
واسطه ایدئولوژی های ارتجاعی دوران پس از جنگ تدقیق گردیده اند، دوره ای که در ان
وجه فرهنگی مفهوم ملت قوی است و همین وجه بر تولید هنری سایه افکنده است.
برخی از آثار آلدو رُسی که عموما در این دوره شکل گرفته اند
از رشد مزمن دغدغه ی بسط تئوری ای برای تایپی از معماری و طراحی شهری خبر می دهد
که در فرم عقلگراست و از منظر محتوایی سوسیالیستی، تئوری ای که ریشه های اخلاقی اش
در نضج گیری چپ جدید در سپهر سیاسی ایتالیا خوابیده. معماری رُسی در بستر تلاش های
نسلی از معماران ایتالیایی شکل می گیرد که پروژه بازسازی ملی پس از جنگ جهانی دوم
را تحت لوای سیاسیون پیش رو پی می گیرند.
شاید خوانش ساختارگرایانه آلدو رُسی از شهر نیز از همین
عقبه براید، خوانشی که بعدتر به صورت بندی گونه ای از معماری انسان گرایانه منتهی
می شود که مدافع آگاهی جمعی شهرِ عمومی ایتالیایی در نیمه دوم قرن بیستم است؛
آگاهی جمعی ای که در مونومان های شهر متبلور می شود. شهری که به گمان آلدو رُسی
بایستی به مثابه عنصری یکپارچه فهمیده شود، سنتزی از بخش های به شدت متفاوت و
البته این اصلا بدان معنا نیست که شهر را نبایستی بر اساس بخش ها و قطعاتش و همچون
یک مکانِ تکین singular place مشاهده کرد و فهمید. واقعیت این است که شهر و بخش هایش همیشه به واسطه
پدیده های طبیعی و انسانْ ساخت دستخوش تغییر و تحول است و در این فرایندِ پویایی
شهری، تنها نقاط مستقر و ثابت و نشانه های کنش و امر جمعی را می توان در مونومان
ها یافت.