رم کولهاس در ترسیمی تحت عنوان شهرِ
جهان محبوس که اول بار در کتاب نیویورک مهذون به چاپ رسید بر ظرفیت های معمارانه پنهان
در بلوک های شهری متعارفی که در شهری همچون نیویورک در ساختاری شبکه ای پشت به پشت
و کنار به کنار هم چیده شده اند تاکید می کند، در این ترسیم ما با شبحی از نیویورکی
مواجه هستیم که می توانست باشد و جای بناهای ساخته شده وضع موجود را بگیرد؛ مجموعه
"بیست بنا که هرگز ساخته نشد"، بسطی منفی از جهانِ ناموجودیست که می
توانست به واسطه معماری رقم بخورد، اما روی در واقعیت نکشیده است. پیتر آیزنمن در طرح پیشنهادی اش برای کاناراجیو، به تاریخ ساخته نشده این بخش از
ونیز بازمی گردد؛ به خوانشی از فهم لوکوربوزیه از گرید در طرح پیشنهادی اش برای
بیمارستان ونیز در کاناراجیو، اینجا شاهد گفت و گوی دو معمار از دو نسل بر مدار عناصر
معماری مشترک در دو پروژه ساخته نشده هستیم. یکی از بارزه های مجموعه "بیست
بنا که هرگز ساخته نشد"، همین گفت وگوی میان معماری اشباح با یکدیگر و البته
با اثار ساخته شده در جهان واقعی است.
میزان ارتباط طرح های معماری
ساخته نشده با تاریخ معماری و تاثیرگذاری شان بر بناهای ساخته شده یا بناهای ساخته
نشده پس از خودشان چیست؟ ایا معماری ساخته نشده، جهانی
ناموجود و موازی جهان واقعی را شکل می دهد، یا خود پی ایندی از مناسبات جهان واقعی
است؟ با فرض اینکه تمام طرح هایی که ساخته نشده اند، ساخته می شدند ایا ما با
متروپل های یوتوپیایی مواجه بودیم و یا ان جهانِ حالا ناموجود، تفاوت چندانی با
جهانِ حالا موجود نداشت؟
این ها پرسش هایی ایست که لابه لای تمام نوشته های این مجموعه می توان به دنبال
پاسخ هایی برای انها بود، اگرچه انتخاب های این مجموعه اهمیت یا کارْویژه های
منحصر به فرد دیگری هم خواهند داشت: پس از بیست سال سلطه تولید دیجیتال بر گفتمان،
دیسیپلین، پداگوژی و بازار معماری جهان این انتخاب ها معنای عمیقی پیدا می کنند،
معنایی که نهایتا ما را به فهم از امر معاصر نزدیک می سازد.
در مقطعی از زمان که فرم های انتزاعی
ترسیم با یک تاریخ سترگ رو به روی رهْ یافت های طراحانه ای همچون رئالیسم انتقادی،
رئالیسم جادویی، رئالیسم نظرورزانه، رئالیسم دیاگراماتیک و هایپررشیونالیزم
ایستاده اند که در تمامی شان ساختارهای واقعیت دگرگون
میشوند و تحت شمول همین دنیای واقعی ما با روابط علت و معلولی خاصی مواجه می شویم
که در تمام شان عناصری غیرعادی وجود دارند که نهایتا در راستای نقد یا بدیل همین واقعیت،
به مثابه فضای کِشت آزمایشگاهی، آفریده میشوند، برایند انتخاب های این مجموعه ما
را به درکی از چگونگی شکل گیری امر خیالی نزدیک می کند و به دنبال ان رابطه ای که
با معاصریت برقرار می کنیم را نیز بازْتدقیق می نماید و امکانی برای گونه شناسی
معاصریت می گشاید، به راستی فضای ذهنی ما درگیر کدام لایه از معاصریت است؛ معاصریت
تاریخی، معاصریت انتقادی، معاصریت نئوْ آوانگارد، معاصریت نئوْ آلترناتیو یا
معاصریت ارتجاعی.
جدا از انچه پیش امد، برایند
انتخاب های این مجموعه در موقعیتی که از منظر برخی دستگاه های فکری طبیعت هم دیگر طبیعی
نیست و هیچگاه نیز نمی توان ان را به یک پدیده طبیعی فروکاست و انسان نیز دیگر
عامل مرکزی جهان نمی باشد و تفسیر جهان واقعی به واسطه ابزارهای برامده از عقل
سلیم و ادراک حسی و تجربه زیسته با چالش
عمیق مواجه است و پدیداری ابژه مصنوع نمی
تواند صرفا ماحصل حضورمستقیم سوژه شناسا باشد و امکان تزریق تغییراتِ بعضا رادیکالْ
وامدار نوعی از سلبیتی انتزاعی معرفی می شود که نهایتا در غریبگی ای نامتعارف نسبت
به پیرامون تبلور می یابد، اثار معرفی شده در این نوشتارها در میانه برخورد سنگین دو جریان
گفتمانی غالب معماری معاصر ایران؛ یکی طرفدار خوانشی از پدیدارشناسی و دیگری پی
گیر معماری کانسپچوالِ پروژه ی فکری محور، موید جایگاه طرفداران
هر کدام از این کلانْ روایت های گفتمانی ست.
اتووود با تشکر از خانم ها و
آقایان فرهاد احمدی، علی اکبری، مهرداد ایروانیان، آرش بصیرت، علیرضا تغابنی، رضا
دانشمیر، کوروش رفیعی، پویان روحی، ایمان رئیسی، علی سوداگران، ماهان شیرازی،
امیرحسین طاهری، پریسا علیمحمدی، حبیبه مجدآبادی، یاسر موسی پور، شهاب میرزاییان،
حمید ناصرخاکی، حمیدرضا ناصرنصیر و نشید نبیان که علی رغم همه گرفتاری ها قبول زحمت
کردند و نوشته های خود را در اختیار مجموعه بیست بنا که هرگز ساخته نشد قرار
دادند، به مرور اقدام به بارگذاری و انتشار یادداشت ها خواهد نمود و به موازات و البته
با اندکی تاخیر این متون را بر انسانْ شناسی و فرهنگ نیز منتشر خواهد کرد تا لایه های
وسیع تری از مخاطبان درگیر این مجموعه باشند.