شرایط لازم برای طغیان اساسی
مورد نظر فوتوریست ها بیش از هر جای دیگر در سن پترزبورگ و مسکو فراهم شد. از برکت
مجموعه بیش از 200 پرده نقاشی (شامل حدود 50 اثر از پیکاسو و ماتیس) که سرگئی
شچوکین، بازرگان روسی، خریده بود و هفته ای یکبار در معرض دید عموم قرار می داد،
نقاشان مسکو با جریان های هنر جدید اروپایی بیشتر از همکاران پاریسی شان ـ که به
چنین مجموعه عالی از آثار پیشگامان مدرنیسم دسترسی نداشتند ـ آشنا بودند. علاوه بر
این، نقاشی مدرن از طریق کارنماها و مجلات هنری متعدد در روسیه اشاعه یافت.
نخستین بیانیه فوتوریستی
مارینتی اواخر سال 1909 (چندماه پس از انتشار آن در پاریس) در مسکو منتشر شد. در
سال 1910، داوید و ولادیمیر بورلیوک نخستین محفل فوتوریست های روسی را بنیاد
نهادند؛ و ظرف چند سال انواع گروه های وابسته به فوتوریسم شکل گرفتند. برداشت آنان
از مفهوم فوتوریسم بسیار گسترده بود. هنرمندان روسی در فرم و سبک از فووها،
اکسپرسیونیست های آلمانی و گروه مونیخ پیرامون کاندیسنکی و خصوصا از کوبیسم پیروی
می کردند. فوتوریسم ایتالیایی، در میان تأثیرات دیگر، عمدتأ به لحاظ ایدئولوژیکی
اهمیت داشت. آینده نگری مطلق ایتالیایی ها، حمله به انواع هنر سنتی، خواستِ پویایی
تصویری، و تعالی جویی آنها، موجی از شور و شوق در روسیه پدید آورد که مهم تر از
تکانه ی صرفا هنری این جنبش بود. اصطلاح فوتوریسم با کل نیروهای فرهنگی پیشرو
مترادف شد، و پس از انقلاب 1917، بعد سیاسی هم پیدا کرد.
روس ها به سال 1915 و در سن
پترزبورگ با "واپسین کارنمای فوتوریست: صفر –ده"، هم از فوتوریسم
ایتالیایی و هم از کوبیسم فاصله گرفتند. در این نمایشگاه، آثار کازیمیر مالِویچ و
ولادیمیر تاتلین در میان آثار دیگران دیده می شد. مالویچ 39 اثر انتزاعی به نمایش
گذاشته بود، از جمله یک کار حیرت انگیز ـ که بعدها بسیار مشهور شد ـ در ابعاد 80
×80 سانتی متر، که چیزی جز یک مربع سیاه بر زمینه سفید نبود. در ترکیب بندی های
موجز به همین قیاس، شکل های چلیپا یا ذوزنقه و یا نوار پهن بر سفیدی بوم فرمان می
راندند. در دیگر آثار مالویچ انواع اشکال راستگوشه و چهارضلعی رنگین (مربع ها،
ذوزنقه ها، نوارهای بلند و کوتاه و پهن و باریک) ترکیب بندی های پویا و موزونی را
ایجاد کرده بودند. این آثار در پایبندی کامل به یک زبان صوری هندسی ناب، با کارهای
موندریان و جنبش دِ استایل مطابقت داشتند، ولی ساخت آزاد و ظاهرا خودانگیخته و
کاربرد بازیگونه رنگ در آنها یادآور ترکیب بندی های کاندینسکی بود.
دستاورد مالویچ فقط قاطعیت
در توضیح سوپره ماتیسم ـ یعنی برتری هنر هندسی و انتزاعی ـ و رد همه کوشش های دیگر
برای آفرینش یک هنر "پر معنا" نبود. او همچنین توانست از طریق تلفیق
سادگی زبان صوری هندسی موندریان و پویایی چند لایه هنر کاندینسکی امکانات خلاقه
هنر انتزاعی را گسترش دهد و نیروی بیانگری تازه ای بیافریند. خود او دستاوردهایش
را به گونه ای دیگر تعبیر می کند: ایده هایش از مرز شناخت صرفا تجسمی فراتر می
روند تا عرفان، شهود و غیر عقلانیت را در برگیرند. او راه حصول "حقیقت متعالی"
را در یکی شدن با "مطلق" می یابد و در طریق معرفت و تجربه خاصی اهتمام
می ورزد که نه متعلق به قلمرو مذهب است و نه مداقه عقلانی را بر می تابد.
مالویچ در مقاله ای با عنوان
"از کوبیسم و فوتوریسم تا سوپره ماتیسم" (جزوه کارنمای صفر – ده) می
نویسد:
هنر، توانایی ساختن است، اما
نه بر مبنای رابطه فرم و رنگ، و نه بر مبنای زیبایی شناختی زیبایی در ترکیب بندی،
بلکه بر اساس وزن، سرعت و جهت حرکت ]...[ سطح مستوی نقاشی، آزاد شده از فشار اشیا، جهان خاص خود را می
نمایاند؛ مربع سیاه، این نوزاده باشکوه و شاهزاده استوار، مظهر این جهان است.
مربع سیاه ـ که آندرئی ناکُف
آن را فرم صفرِ نقاشی جدید می نامد – فقط نقاشی انتزاعی را از نقاشی قدیم جدا نمی
کند (زیرا ترکیب بندی های پیچیده تر مالویچ و آثار موندریان به همان اندازه این
مرز را مشخص کرده بودند)، بلکه مربع سیاه نشان دهنده نوعی سنت شکنی قابل مقایسه
است با ساخته گزیده ی دوشان که تقریبأ در همان زمان ابداع شده بود.
بر خلاف ترکیب بندی های
انتزاعی موندریان که در آنها ساختاری از روابط عمودی و افقی برپا می شود، مربع
سیاه در هیچ رابطه دیالکتیکی با دیگر عناصر بصری شرکت نمی کند، بلکه مانند ساخته
گزیده های دوشان قائم به ذات است. این اثری "غیر رابطه ای" است ( در
معنایی که فرانک استلا به کار برده). مالویچ، همچون دوشان و بسا بیشتر
از موندریان، به یک نگرش غیر عقلی و رازگونه فرم و بیان می بخشد. او می خواهد
برتری احساس ناب، انتزاع در ذات خویش، جوهر یک بعد ـ نه ذات فرم هایی که در آن
قرار گرفته اند ـ را نشان دهد. فرم مربع سیاه، از طریق بی نشانی خود هر گونه
فرافکنی ذاتی از سوی تماشاگر را واپس می زند، به طوری که سطح آزاد شده از فشار
اشیاء خلاء عظیم، فضا و نابودگی، قابل رؤیت شود.
تک بودن ـ محملِ تسلط خلاء
بر نقاشی ـ یعنی همان مطلق. در این معنا، آرمان در کار مالویچ نیز شکل منفی به خود
می گیرد. مالویچ همچون دوشان، از هر گونه بیان احساسی دوری می جوید. او نیز اهمیت
عملِ خلق را نفی می کند زیرا فقط چیزی را بر می گزیند: مربع یک فرم از قبل موجود
است، و در نقاشی مالویچ به یک ساخته ی گزیده انتزاعی تبدیل می شود. ولی مربع به
طور تصادفی انتخاب نمی شود. در حالی که مثلا جابطری دوشان حضور منفی گزاره ابراز
نشده را خاطرنشان می کند، مربع سیاه (در حکم یک "حضور مثبت") بر گزاره
ای بی چون و چرا دلالت دارد. مالویچ در سال 1927، می نویسد: اگر حقیقتی باشد، تنها
در انتزاع و در نابودگی است. اثر او نه شک گرایی طنزآمیز دوشان، بلکه مطلق طلبی یک
عارف متعصب را بیان می کند.
همانند مورد دوشان، معنای
این رویکرد مالویچ پس از جنگ جهانی دوم بیشتر درک شد و ثمره آن برای تحولات هنری
بعدی به اثبات رسید. در دهه 1950، هنرمندان امریکایی (اِلزوُرث کِلی در صف مقدم آن
ها) رویکرد مالویچ را پذیرفتند و با بوم های تکفام و عناصر معدود، زیر لوای تفوق
خلاء به مخالفت با اکسپرسیونیسم انتزاعی برخاستند.