ایجاد یک مجتمع اداری که بتواند به
خواسته های زمان جدید در محدوده بافت
شهری قدیمی مسکو پاسخ دهد، ایده اولیه ای بود که منجر به خلق طرح پیشنهادی آسمانْ قلاب یا ابرْ آهن شد. مسکو یک شهر متمرکز است که توسط تعدادی از بلوار های حلقه ای متصل
شده توسط خیابان های اصلی شعاعی که از کرملین منشعب می شوند، مشخص می شود. این طرح پیشنهادی در نظر دارد که سازه هایی را در تقاطع شعاع ها و بلوارها قرار دهد، در واقع جایی
که ترافیک شدیدتر تولید می شود. هر آنچه که به وسیله ترافیک افقی به ساختمان وارد می
شود متعاقبا به صورت عمودی به وسیله آسانسور حمل می شود و سپس در جهت افقی دوباره توزیع می
شود.
در مقایسه
با سیستم متداول برج سازی آمریکایی، نوآوری در این جا این است که فضاهای افقی به وضوح از عمودی (پشتیبانی، ضروری) جدا شده است. این امر به نوبه خود اجازه می دهد
که در طراحی داخلی وضوحی حکمفرما باشد که برای سازه های اداری ضروری است و معمولا
توسط سیستم سازه ای پیش بینی می شود. حجم ساختمان خارجی به دست آمده، تنوعی ابتدایی
را در تمام شش جهت بصری، ایجاد میکند.
مبدعان این طرح پیشنهادی، وجوه مختلف طرح را اینچنین بررسی و تبیین می کنند:"مشکلات
مربوط به توسعه این نوع ساختمان ها، از جمله سازمان علمی کار و کسب و درآمد، در
سطح بین المللی مورد توجه قرار گرفته است و در این زمینه، ما نیز مانند دیگران، الزام به بازسازی نیازهای
جدیدی خواهد داشت. در این زمان ما باید بسیار هدفمند و بسیار عملی باشیم تا بتوانیم
هم گام با سایر نقاط جهان پیش برویم. اما ما همچنین می دانیم که حتی بهترین
"کسب و کار" به تنهایی ما را به سطح بالاتری از فرهنگ پیش نمی راند. مرحله
بعدی توسعه فرهنگی شامل تمام جنبه های زندگی از جمله: بهره وری انسانی، خلاقیت و ارزشمند
ترین آن ها قوه ذهنی انسان است. نه به منظور جمع آوری سود برای افراد، بلکه برای
تولید کارهایی که متعلق به همه است. اگر ما فقط تمام دستاوردهای نسلمان را در نظر
بگیریم، قطعا تصدیق کرده ایم که یک فناوری قادر به حل تمام مواردی که قبلا ذکر شد،
است. یکی از ایده های آرمانشهر ما، تمایل به غلبه بر محدودیت های زیرساخت زمینی
است. ما این ایده را در مجموعه ای از پیشنهادها همچون پروژه آسمانخراش ابرْ آهن توسعه داده ایم."
این
وظیفه فن آوری است تا اطمینان حاصل شود که تمام این حجم های ابتدایی که روابط و تنش های جدیدی را در فضا ایجاد می
کنند، به صورت ساختاری ایمن باشند. ایده غلبه بر زیرساخت زمینی، می تواند بیشتر
گسترش یابد و حتی به غلبه بر جاذبه برسد. این موضوع سازه های شناور و یک معماری فیزیکی
پویا را می طلبد.
اکنون که به تلاشهای معماری مدرن بازمی گردیم، قطعا شگفت زده
می شویم وقتی در می یابیم معماران چپ گرای افراطی، یعنی کسانی که باید هنر اجتماعی
را به ما عرضه کنند، طرحهایی می ریزند که صرفا بر اساس گمانه زنی زیبایی شناختی
هستند و اصلا برای اجرایی شدن مناسب و کاربردی نیستند. برای مثال، بنای یادبود
تاتلین برای سومین دوره بین المللی، پلتفرم ولکنبوگر اثر لیسیتسکی، "معماری
کور" مالویچ و غیره.
باید پرسید که
آیا چنین پروژه هایی علاوه بر یک موضوع صرفا زیبایی شناختی ارزش دیگری دارد و این
که آیا این طرح ها می تواند برای رفع کمبود مسکن و بهبود شرایط زندگی بد طبقه کارگر روسیه باشد. یک آسمان خراش آمریکایی به طور کارا و اقتصادی توسعه می یابد؛
در یک سطح نسبتا کوچک، سازه در ساخت و ساز فولادی به ارتفاع بیست و یا بیشتر طبقه
افزایش می یابد، در حالی که نه فضا و نه مواد از بین می روند. اما پروژه هایی که
معماران پرولتاریای روسی به نمایش می گذارند، نه تنها صرفا بر اساس تخیل آن هاست،
بلکه اگر امکان تحقق بخشیدن به آن ها نیز وجود داشته باشد، باعث می شود که مواد و
مصالح و فضای بسیاری هدر رود. مجتمع مسکونی ولکنبوگر (با فرض اینکه در اینجا می
توان بدون انجماد زندگی کرد!)، مانند شکل 4
انگلیسی است، به صورت کاملا غیر اجرایی روی سه پایه که در آنها آسانسور قرار داده اند،
ایستاده است. درست به همان اندازه طراحی بنای یادبود برای سومین دوره بین المللی
ایده آل گرایانه است و شامل دو مارپیچ مخروطی است که سه فضا را در بر می گیرد. در
پایین یک فضای مکعبی برای جلسات و کنفرانس ها، در وسط یک فضای هرم شکل برای دفاتر
اداری، دبیرخانه و غیره، و در نهایت، فضای استوانه ای به عنوان یک مرکز اطلاعاتی
به کار می رود. بدیهی است که این محصول غول آسا "باروک" هیچ فرصتی برای
تحقق و اجرایی شدن ندارد.