دلرس هیدن یک تاریخنگار و نظریه پرداز معماری و منظر شهر
است که به دلیل گرایش های فمینیستی اش به شدت از دیگر همکاران خود متمایز بوده. او
کتابی تاثیرگذار نوشته است به نام قدرت مکان، موضوع کتاب راستْ آزمایی تعامل میان
حوزه تاریخ و نظریه منظر شهری با کنش شکل گیری شهر است. کتاب قدرت مکان با گره زدن
مسائل فرهنگی با فضای شهری، شیوه ای مفهومی برای فهم فضای شهری از طریق مطالعه
تاریخ فرهنگی به دست می دهد.
به باور او تمامی منظر فرهنگی شهر را بایستی جزیی از تاریخ
شهر دانست و از همین روست که حفظ شهر هم فرایندهای عمومی شدن و هم حافظه عمومی را
دربرمی گیرد، به گمان او شهر چیزی نیست جز فرایند باهم شدن گروه های مختلف شهری.
هیدن معماری و جغرافیای فرهنگی و تاریخ اجتماعی را در تعامل
عمیق با آفرینش تاریخ منظر فرهنگی، تولید فضا و الگوهای انسانی می داند، از نظر او
هویت فرهنگی، تاریخ اجتماعی و طراحی شهری به گونه ای بی بدیل در یکدیگر گره خورده
اند.
دلرس هیدن به پیروی از هانری لفور در سه لایه شکل گیری فضای شهری را به اقتصاد سیاسی گره می
زند: - حس تعلق به مکانی که می توان در منظر فرهنگی بدان دست یافت و در بدن و بازْتولید
بیولوژیکی اش متبلور می شود.
- بازْتولید نیروی کار که می توان تبلور ان را در مجموعه های مسکونی یافت.
- بازْتولید مناسبات اجتماعی که تبلور ان در فضای عمومی شهر است.
نکته دیگری که دُلُرِس هیدن حین مطالعات میدانی اش بدان دست می یابد، اهمیت بازْتولید
اجتماعی روابط برامده از جنسیت و نژاد است که همزمان با شکل دهی فضا ان را محدود نیز
می کند. جنسیت و اقلیت ها از عناصر عمده تحلیل فضاهای شهری برای دلرس هیدن هستند،
او این تحلیل را به عناصر متشکله شهری بسط می دهد و در یکی از موارد مطالعاتی اش
به این واقعیت تکان دهنده برمی خورد که صرفا پنج درصد یادمان های شهری به انعکاس
تاریخ زنان اختصاص دارد و میزان حضور اقلیت ها در یادمان ها حتی از پنج درصد هم
کمتر است، این بی توجهی به لایه های اجتماعی شکل دهنده به منظر شهر است، که به
گمان هیدن، به پیچیدگی های سیاسی می انجامد.
از نظر او به غیر از فضا، مکان نیز از اهمیت خاصی در شکل دهی به منظر فرهنگی شهر برخوردار
است، چرا که مطالعه تحولات مکان باعث احیای تاریخ و بازْیافت حافظه می گردد، تفسیر
هر مکان تاریخی، به صورت بلقوه، قدرت خدمت به نسل اینده را در خود نهادینه دارد،
نسلی که تلاشش برای برنامه ریزی آینده در گرو فهم گذشته است. از همین منظر است که
او حفظ معماری بومی و بعضا فاقد ارزش تئوریک و دیسیپلینی معماری در هر شهر را بی
نهایت مهم می داند، چرا که این نوع از معماری است که چالش قدرت در مواجهه با منظر
فرهنگی شهر را رقم می زند و این محوطه ها را به "پادْفضا"هایی برابر
قدرت سیاسی و تمایل ذاتی اش به همگن سازی کالبدی تبدیل می کند.
دلرس هیدن، هنر عمومی را نیز از دیگر عوامل مهم در حفظ منظر تاریخی هر شهر می
بیند، چرا که نوع خاصی از رابطه ای با مردم را برقرار می سازد که تاریخ شان در حال
بازنمایی است، هنر عمومی در کنار ساختمان های عادی بازگویی تاریخ های اجتماعی و سیاسی
محله ها را به دوش می کشند و درست همینجاست که دلرس هیدن به جایگاه معماری در
تحلیل خود از منظر شهری دست می یابد، معماری ای که او از ان دفاع می کند از دل
تاریخی بیرون می اید که تاریخ مردان قهرمان سفیدپوست شهر نیست، او تحلیل تک بناهای
تاریخی واجد ارزش معمارانه را به کناری می نهد و تمرکز خود را بر چشم اندازهای
عادی برامده از معماری عادی محلات شهری متمرکز می سازد که در عمل به گسترش روح
اجتماعی شهر می انجامند.
معماری در منظر شهری ای که دلرس هیدن تصور می کند برایندی از میلیون ها داستانی
است ادم های عادی ساکن خانه های عادی بیان می کنند، داستان هایی که نهایتا به
تغییر سطح گفتمانی تاریخنگاری معماری می انجامد، تاریخی که نه از دل اَبَربناها که
از روایت های متکثر ادم های عادی از ساختمان های عادی مستخرج می شود.
پیام استراتژیک کتاب قدرت مکان برای تئوریسین های معماری این است که اگر می خواهیم
تاریخ معماری شهر را روایت کنیم، بایستی به همان میزان که به اَبَرمعماری تک
بناهای گفتمان ساز توجه کنیم، سطح گفتمانی نظریه معماری را به بناهای عادی دارای
معماری عمومی نیز تسری دهیم.