در سال 1977 اسوالد متیوز اونگرز و تعدادی از معماران
همکارش بر پروژه ای متمرکز شدند به نام "برلین؛ مجمع الجزایر سبز". ایده
اصلی پروژه بازگرداندن روند جمعیت زدایی و بحران شهری به سوی یک ایده آل ممکن برای
شهر بود. شهری درون شهر نگاهش بر وضعیت های شکل گیری
شهرهای اروپایی بعد جنگ جهانی دوم متمرکز است و به دنبال یک مدل جدید قابل بسط برای
شهرهای در حال خرد و مقبض شدن می باشد، مدلی که نهایتا به سیستم شهری چندگانه ای
که در دهه ی 90 شکل گرفت قالبی گفتمانی داد، گفتمانی که به جز توجه بر مناسبات
فرمی توجه ویژه ای به رفتارهای اجتماعی و اقتصادی داشت که بر افت و خیز رشد شهری تاثیرگذار
بودند.
اونگرز شهر برلین را همچون جزیره ای از مصنوعات متراکم شهری
می دید که به وسیله جنگلی که می توانست ارام ارام و به تدریج بخش های خالی شهر را
در بربگیرد احاطه می شد. برای اونگرز و
همکارانش مسئله اصلی این بود که مشکلات بعد از جنگ برلین غربی می توانست در قالب
تولید یک شهر درون شهری دیگر یا همان جزیره های متکثر حل شود، به این صورت محدودیت
های هر یک از این جزیره ها به صورت یک مصنوع انسان ساخت بزرگ مقیاس با دیگر جزایر
مفصل بندی می شود، امکان این مفصل بندی برایندی است از جمعیت زدایی شدن شهر؛ نکته ای
که علی رغم بحرانی بودن به اونگرز در شگل گرفتن شکل شهر کمک کرد.
برلین؛ مجمع الجزایر سبز را می توان یک پروژه مخصوص معضلات
برلین دانست که همچون مثالْ الگویی از یک تفسیر فرمال و سیاسی از شهر عمل می کند.
تلاش اونگرز به مرور زمان مرزهای جدیدی برای مواجهه با شهر معاصر را به روی
معماران گشود، مرزهایی که از قِبَل فرایندی اکتشافی بر تفاوت غیرقابل تقلیل میان
شهر و شهری شدن تاکید می گذارد و بر کانسپت امر سیاسی و امر فرمال و نقش سازمان
دهی کار در صورت بندی شهریت معاصر مصرانه موکد می شود. سرحدات این مرزهای جدید را
می تواند در شهر بی وقفه آرکی زوم، شهر جهان محبوس کولهاس و حتی تئوری شهری شدن
ایلدفونسو سردا که مدت ها پیش از ایده مجمع الجزایر سبز اونگرز مطرح شد یافت.