بوستون ری وی یو مصاحبه
ای انجام داده است با چاینا میه ویل، نویسنده ای که با کتاب شهر و شهر در ایران شناخته
می شود، او که نویسنده مقاله بحث برانگیز محدودیت های یوتوپیا نیز هست در این
مصاحبه از بدبینی واقعگرایانه ای دفاع کرده که به گمان او الزامی است برای تغییر
جهان، این گفت و گو تقریبا همزمان شده است با انتشار کتابی دیگر از چاینا میه ویل؛
اکتبر: داستان انقلاب روسیه.
بوستون ری وی یو: آیا در
این مقطع که ناظر به نازلترین وضعیت سیاست است، فهم شما از انواع یوتوپیاها و
دیستوپیاهایی که دوست دارید در موردشان صحبت کنید تغییر کرده؟ این وضعیت همان طور
که "در محدودیت های یوتوپیا" بدان اشاره کردید راه تازه ایست برای طرح
این پرسش که ایا راه های بهتری برای ناامید شدن یا راه های غلطی برای امیدوار
ماندن وجود دارد؟
چاینا میه ویل:خیلی سخت است که نپذیریم این روزها، روزهای وحشتناکی است، روزهایی
که ایده دیستوپیا در ان به روزمرگی بدل شده و احتمالا به نوعی از رئالیسم؛ صورت
بندی ای که [متاسفانه] طرفدار هم دارد. در همین مرحله است که هشداری واقعی در مورد
فراگیر شدن باوری چالش برانگیز به گوش می رسد، باوری که در دیگر موقعیت های مشابه
تاریخی نیز به منصه ظهور رسیده: همه چیز بدتر شده و ما با عظمت مطلق ناامیدی مواجه
هستیم و این خود امکانی است برای بزرگنمایی این ایده که همه در زمانه بدی زندگی می
کنیم. تسلط کامل این
ایده ـ ناامیدی مطلق ـ از انچه فکر می کنیم به ما نزدیکتر است، ما به یک ضدْ اصلاحیه
احتیاج داریم، ضدْ اصلاحیه ای که نگوید همه چیز احتمالا خوب خواهد شد، ضدْ اصلاحیه
ای که می گوید از ناامیدی نترسید و این اصلا از شر نخوت نیست، ایستادنْ علیه و تسلیم
نشدن به خودْخوشبین سازی و کوته نظری تاریخی ای است که منتج به تداوم سیاست ناظر
به حفظ حالت پایداری می شود؛ سیاستی که به حفظ وضعیت از درون تمایل دارد، این ان
چیزی است که بدان نیاز داریم. ما بایستی به تمهیداتی بیاندیشیم که مانع از امکان
واقعی فروپاشی تاریخی می شوند. در حافظه زنده ما هیچ زمانی برای فاشیست شدن بهتر از حالا نبوده. فکر می کنم در
زمانه ی سادیستی و دردْاوری زندگی می کنیم که همه چیز روز به روز بدتر می شود- ولو
به واسطه ضد گرایش های ناگهانی ولی تاثیرگذار ـ و البته هیچ دلیلی هم دلیلی هم
وجود ندارد که نقطه پایان تمام این روندها، فاجعه ای کامل نباشد. به گمان من
نیازمند واکنش سریع علیه بسط یا احیای غیر اخلاقی صورت بندی هایی همچون فروپاشی و
بربریسم هستیم.
مسئله این نیست که انگار جهان مدتهاست به جایی تبدیل شده که در آن تعداد زیادی در
یک وضعیت تخریب دیستوپیایی زندگی می کنند. امروزه افق واضح تری پیش روی ان هایی
قرار دارد که فکر می کنند منزوی شده و نادیده انگاشته می شوند. البته پذیرش این
انزوا هم سخت است، چرا که خیلی ها متوجه انزوای خودشان نشده اند، فراموش نکنیم
دیستوپیا برای بعضی، یوتوپیای بعضی دیگر است، جمله ای که قبلا هم گفته ام را اینجا
دوباره تکرار می کنم: ما در یک یوتوپیا زندگی می کنیم، ولی فقط ما نیستیم.