آپوکالیپس و یوتوپیا: پایان همه چیز و افق امید. این دو همیشه غیرقابل انکار
بوده اند. گاهی اوقات، چنانکه در نگرش لاکتانتیوس، رابطه تصورشده،حتی علت و معلول، کرونولوژیکال است. آپوکالیپس، پایان̊
بخشی به دوران خرق حجاب، راه را بر دیگران
هموار می سازد، زمان فراتر از آن، آغازی نو.
امری محقق شده است: در حال حاضر آپوکالیپس و یوتوپیا بیش از همیشه با هم تداخل دارند. امیل چُران اعلام کرده
است: "دنیای امروز، با امر وحشتناک سازگار شده است، ما شاهد آلودگی یوتوپیا
به آپوکالیپس هستیم ... دو ژانر ... یکی از آن ها که به نظر می رسید خیلی متفاوت
از ما بود، با دیگری در هم آمیخت، همدیگر را از بین بردند، ژانر سومی را پدید آوردند." چنین
مصالحه و سازگاری ای با امر وحشتناک، چنین درهم آمیختگی و تداخلی، در این تعهدات
ژرف زیست محیطی برای جهان منکسر و سوخته بدست بشریت، واضح است.
این شرایط کاملا دیستوپیایی نیست: شکل سومی پدید آمده: -آپوکاتوپیا، یوتوپالیپس- وهمهء چیزی ست که در اطراف ما
رخ می دهد. ما توسط فرهنگ تباهی، رویاهای شهرهای درحال سقوط، جهانی بدون مردم که
آنجا حیوانات در حال کاووش اند، احاطه شده ایم. کلیشه ها را می
شناسیم .وین ها، وال استریت را
اصلاح می کنند، به شرط تعلق وال استریت به آنها، به جای آنکه دور از دسترس باشد؛ بزرگی
زباله ها، تپه های زباله؛ ویرانه های چند پل بزرگ شناخته شده که در حال حاضر شکسته
شده اند، سکوی شیرجه ای بدفرجام به سوی امرتهی. و ...
به نظر می رسد که ما هنوز به دنبال چیزی بهتر و فراتر از ویرانه هستیم،
لیکن قدرت نداریم. یا به نظر می رشد تلاش های هماهنگی جهت تاکید بر "ما"
دوباره در حال انجام است، هر چند منفی- "ما"، مشکل هستیم. و بدین ترتیب،
بی-"ما" یی ، راه حلی عالی است. مالیخولیا، دورو و تهی از صمیمیت است.
یک اشتیاق، سرمایه گذاریِ مردودی در این هشدارهای مفروض، این فاجعه ها وجود دارد.
آپوکالپیس ساز ها کسی را فریب نمی دهند. از مدتها قبل شِلی تصور روزی را کرد
که "کلیسای وبی مینستر ایستاده است، خرابه های بی شکل و بی نام، در میان یک
باتلاق خالی از سکنه"، اینها چشم
انداز های زیبایی بوده اند.
ما با دهانی باز از طریق تصاویر منطقه چرنوبیل، جزیرهء رها شده گونکانجیما در ژاپن، از ویرانه های دیترویت، از طریق ده ها
مکان رها شدهء به شدت وحشت انگیز، مسیر را
پیموده ایم. این نباید یک گناه
موقعیت محور بشمار آید. وحشت
ما بر حسب تراژدی ها و جنایات پشت برخی از این تصاویر، واقعی است: همزیستی با هم،
به جای محو و طرد کردن، نفس بریده از ترس. ما چیزی را انتخاب نمی کنیم که نفس مان را به شماره بیاندازد. همچنین
تصاویری که ما را دربند خود می سازند، به طور کاهنده ای به سیاست خاصی نمی رسند. اما
مطمئنا زیبایی غیر اخلاقی آپوکاتوپیا های ما می تواند با چیزهای وحشیانه و زیان بار، جفت
و جور شود: انزجاری طرد گرایانه.
نمیتوانیم
چنین امر فرهنگی که علائم آسیب را نشان می دهد به صورت دیاگنوستیکی(تشخیصی)
بخوانیم. با موجی از فیلم های سیل آسا، انباشتن، مانند آوارهای تحت شعاعِ فرشته
تاریخِ والتر بنیامین، از متون مربوط به انباشت ویرانه ها، چه کار دیگری می
توانیم انجام دهیم؟
علائم آسیب در جهان وجود دارد. یک بلع، با این حال هزینه انجام کار بالا ست و همیشه به یک صورت نیست،
اما برای نشان دادن تغییر جهت فرهنگی لازم نیست که یک ژیژک باشیم، در حالی که در
فیلم
حاشیه اقیانوس آرامِ گییرمو دل تورو، ادریس البا نعره می کشد، "امروز ما آپوکالیپس
ها را فسخ می کنیم." شاید ما پر از پایان های خود بوده باشیم، و با این مسیر نوع دیگری از پسایند ها را بوجود آوریم -آپوکالیپسی
که شکست می خورد. ما عقب هستیم، با امیدی تازه و نیرومند.
تغییر جهتی مشابه؛ در مهندسی ژئوماتیک قابل رویت است. ایده های یک داستان عامه
پسند و خاطرات عجیب و غریب. در حال حاضر، طرح هایی با مقیاس سیاره ای، قصد دارند
اسید را به سمت استراتوسفر برای تبدیل مولکول های آینه ای جهت
منعکس سازی تابش اسپری کنند، از بین بردن CO2 از
اتمسفر، برای آوردن آب های دریا بُنی جهت خنک شدن اقیانوس ها، که توسط برندگان
نوبل نوشته شده است و در نیویورکر و مجله تکنولوژی اِم آی تی مورد بحث قرار گرفته
است. امیدی تازه، تمایل به اقدام و دستیابی به نتایج جدید، بازگشت نمایندگی های
انسان محور، آستین بالا زدن، حل کردن مشکل. با علم.
با این حال، این هک سیاره ای، کاملا فرضی و بحث انگیز است و با توجه
به کارهای اخیر در مرکز هلمهولتز آلمان، با بزرگ مقیاس ترین طرح های
احتمالی بطور کامل برای توقف هرج و مرج اقلیمی، به شدت ناکافی به شمار می آید. با توجه به استانداردهای منطقی، غیر عقلانی است که چنین طرح هایی
منطقی تر از تصویب اقدامات اجتماعی برای کاهش انتشار گازهای گلخانه ای بشمار می
رود که در حال حاضر کاملا امکان پذیر است. لیکن تحول
نظام سیاسی ما ضروری است.
یک کلیشه چپ گرا بطور رسمی اظهار می دارد، این روزها ساده تر آن است
که پایان جهان را تصور کنیم تا پایان سرمایه داری را: آندریاس مالم نویسنده کتاب "سرمایه فسیلی" و استاد اکولوژی انسانی در دانشگاه لوندِ سوئد اشاره می کند، با گرایش مهندسی ژئوماتیک ،
تصور دگرگونی ژرفنگرانهء کل سیاره نسبت به تحول اقتصاد سیاسی ما آسان تر است. چیزی
که ابتدا به عنوان یک نوپرومتئونیسم (زمین در خدمت سود و منفعت انسانی) به نظر می
رسد، نسبتا نوعی کاپیتالیسیون است، تسلیم و سرسپردگی به وضعیت موجود. در اینجا؛
یوتوپیا، تبرئه ء
قدرت تثبیت شده است، خطوط قرمزی که نمی شود از آن عبور کرد.
در واقع امید به چه قیمتی؟
...
هفتاد درصد کارکنان کارخانهٔ
متروکه آمریکایی یونیون
کارباید در بهوپال ِ هند، برای
امتناع از شکستن دستورالعمل های ایمنی محکوم به پرداخت جریمه شده بودند. میزان
کارکنان ناکافی بود، قرائتها
نیمی از موارد ذکر شده را در نظر گرفتند. هیچکدام از شش سیستم ایمنی به طور کامل کار نکرده بودند.
اتحادیه صنفی اعتراض کرد و نادیده گرفته شد.
در تاریخ 3 دسامبر 1984، بیست و هفت تُن متیل ایزوسیانات با فشار از
کارخانه خارج شد. ابر مسموم ناشی از نشت گاز سمی صنعتی بر فراز شهر به حرکت
در آمد. در این شب بین 8000 تا 10،000 نفر کشته شده،
25 هزار نفر در معرض مرگ قرار گرفته و نیم میلیون نفر زخمی شدند، حدود 70،000 نفر به
طور دائم و ترسناکی در خطر قرار گرفتند. نقص های مادرزادی در این منطقه بسیار زیاد
است. آبهای زیرزمینی هنوز سموم زیادی را در سطحی
بالاتر از سطح ایمنی دارند.
در ابتدا، دولت هند خواستار جبران خسارت 3/3 میلیارد دلاری بود ،
اتحادیه 50 میلیون دلار صرف مبارزه کرد. پس از فاجعه رسوایی بزرگی بر سر موضوع مصونیت قضایی مدیران
شرکت یونیون کارباید مطرح شد و هیچ مسئولیتی متوجه مدیران آن نگردید، گویا فاجعه
طبیعی و غیرقابل پیش بینی بوده است و مدیران شرکت نمیتوانستهاند هیچ اقدامی برای
جلوگیری از بروز آن انجام دهند. در فوریه ۱۹۸۹
دیوان عالی هند طرف آمریکایی را به پرداخت ۴۷۰ میلیون دلار محکوم کرد،
که ۵۰ میلیون دلار آن را دفتر یونیون کارباید در هند و ۴۱۵ میلیون دلار آن را دفتر
اصلی شرکت در آمریکا میبایست پرداخت کنند. از این مبلغ ۲۵۰ میلیون دلار آن را
شرکتهای بیمه پرداخت کردند. بازماندگان قربانیان این فاجعه تنها 300 تا 500 دلار دریافت کردند. به گفته
کتی هانت، افسر امور عمومی کارباید-داو به سال 2002، "500 دلار برای هند
بسیار خوب است."
"یونیون کارباید در بهوپال اکنون
کارخانهای متروکه است اما هنوز حدود ۲۵ تن مواد سمی در محل باقیماندهاست و شرکت
یونیون کاربایدِ مادر از زیر تمیزکاری محل فاجعه شانه خالی میکند. افراد زیادی
برای حقوق قربانیان این فاجعه شیمیایی تلاش میکنند." از ویکی
پدیا.
چرا این
واقعیت های وحشتناک و آشنا را بازگو می کنم؟ نه تنها
به این دلیل که، وارن اندرسون، مدیر اجرایی سابق یونیون کارباید، به خوبی
شناخته شده است، و هزگز به دستگاه قضاوت هند تحویل داده نشد ، گرچه حکم دستگیری او
صادر شده بود. نه به
این دلیل که کارباید وکمپانی مواد شیمیایی
داو که آن را
در سال 2001 خرید، تمام مسئولیت را رد می کنند و از تمیز کردن منطقه یا واکنش به
احضاریه دادگاه هند اجتناب می ورزند. دلیل دیگری وجود دارد.
در سال 1989، وال استریت ژورنال گزارش داد مدیران آمریکایی در مورد
اولین آزمون محوری مسئولیت شرکتی ایالات متحده جهت حوادث در کشورهای در حال توسعه
بسیار نگران بودند. در
نهایت، در اکتبر 1991، لحظه مهم این بحث فرا رسید: دادگاه عالی هند، پیشنهاد کارباید
را پذیرفت و تمامی شکایات عمده علیه آن را رد کرد، در نتیجه، حمایتی قانونی را به شرکت ارائه داد و قیمت سهام آن بلافاصله بالا
رفت. چرا که وال استریت می دانست اولویت هایش حاکم شده اند.
که، این شرایط امن بود.
یک درهم آمیختگی در دنیای واقعیِ متشکل از آپوکالیپس و یوتوپیا. آپوکالیپس،
برای هزاران نفر که در مشکلات خود غرق شدند.
و در حال حاضر قوت قلبی برای برای شرکت ها، که برخلاف سود، فقرا، واقعاً
قابل چشم پوشی و دور ریختنی بودند؟ یوتوپیایی روزمره.
این یکی دیگر از محدودیت های یوتوپیا است: "ما"، نه
"همه" دریوتوپیا زندگی می
کنیم؛ اما فقط "ما" نیستیم که می بایست زندگی کنیم.
بنابراین ما در آپوکالیپس نیز زندگی می کنیم.
...
زمین: تعیین می شود؛ یوتوپیا؟ آپوکالیپس؟ بدتر از این امیدوار یا
ناامید بودن است؟ فقط یک پاسخ در جواب این پرسش وجود دارد: بله بدتر ازامیدوار یا
ناامید بودن است.
امید بد و ناامیدی بد، متقابلا بنیادی است.
سرمایه داری در هر حال شما را گیر می اندازد. "ما"
می توانیم مشکل ی را که "ما" خود
ساخته ایم، رفع نماییم. و هنگامی
که "ما"، مهندسان ژئوماتیک، شکست می خوریم، "ما" می توانیم از
طریق آن زندگی کنیم، وجدان ماندگار بدِ ما نجوا می کند، افردی که معتقد اند فاجعه احتمالا
در آینده رخ می دهد، آمادگی فعال برای آن را، به طور معمول، توسط ذخیره مواد
غذایی، مهمات و سایر منابع از طریق احتکار آماده می سازند.
خوش بینی بهتر است؟ و راهی مناسب برای از دست دادن امید؟ این بستگی
دارد که چه کسی امیدوار است، برای چه، برای آنها - و در برابر آنها . باید بیآموزیم کاملا امید وار باشیم.
ما با مطالباتی جهت پیشنهادات بوروکراتیک خودمان راضی نخواهیم شد. در واقع، نقص مدل ها در نظر گرفته نمی شود، اما انتقاد رادیکال روزمره
حتی در فقدان یک آلترناتیو، وجود دارد. می
توانیم ادامه دهیم: اگر با جدیت به یوتوپیا
به نگاه کنیم، به مثابه یک تجدید وضعیت کلی، مقیاس آن بدین معنی است که ما نمی
توانیم از این جنبه ء کلی آن را در نظر بگیریم.
این روندِ ساختنِ آن است که به ما این امکان را می دهد. وفاداری یوتوپیایی است که امکان دارد امتناع ما را از توضیح آن، یا هر نقشه راهی پایه ریزی نماید.
باید تا جایی که می توانیم به اندازه یوتوپیا، سخت گیر باشیم. همراه با
بشریت تحقق یافته، باید جزایر پرواز کننده، محله های خود سازنده مانند فیلم کورالاین
و اتومبیل های فتوسنتز کننده ِ تولید شده از مغز استخوان تقسیم شده زیستی
(بیوسپلایسد) را تصور کنیم. کوه های
بزرگ آب نباتی راکی. چون ما هرگز آن رویا ها برای طرح ها را
درک نمی کنیم ، نه فقط از جنبه پوچی و گزافه نمایی های محض.
چه یوتوپیاهایی، رورس چاک های جدید هستند. ما
نگرانی ها و ایده هایمان را دور می ریزیم، و سپس در رویا، کاغذ را باز می کنیم، تا
می زنیم، دوباره آن را باز می کنیم و الگوهای شگفت انگیزی را نشان می دهیم. ممکن است تا حدی هدفمند تغییرات مورد نظرمان را اعمال نماییم، اما
آنچه که می سازیم فراتر از برنامه ریزی دقیق است. یوتوپیاهای ما باید لذت بخش و تحسین برانگیز باشد: آنها از
نگرانی های ما ساخته شده و در مورد حال حاضر ما، پیشایوتوپیاگرایی ما می گویند. آنها باید تفسیر کننده باشند.
و بنابریان اینها همان دشمنان ما هستند.
درک کردن آنچه که در برابر آن
ایستاده ایم، به معنای احترام به آن است. زمین در مراحل اولیه بحران قرار ندارد، زیرا افشا
سازان، احمق یا غیر منطقی هستند یا اشتباه
میکنند و یا اطلاعات کافی ندارند. باید با فوریت ی که می توانیم مبارزه کنیم و بر
مباحث غلبه نماییم، با "ما" مبارزه کنیم، اما نباید خودمان را گول بزنیم: هرچند که خود فریبی، گناه، یا اشک های گاه به گاه یک مدیر عامل، در یک
دنیای سودآور، برای وضعیت فعلی موسسات ما منطقی است تا اینکه کاری انجام دهند. افراد و حتی گاهی برخی از سازمانها ممکن است در مواردی خاص مقاومت
کنند، اما تنها با رد منطق این سیستم. چیزیکه البته سیستم خود نمی تواند انجام دهد.
مبارزه برای عدالت زیست محیطی به معنای مبارزه با سیستم موجود است،
زیرا سود عظیمی در بی عدالتی وجود دارد. این نبرد همیشه بر تغییرات فاجعه بار آب و هوایی یا سلب مالکیت
زمین تأثیر نخواهد گذاشت: در نئولیبرالیسم، حتی مبارزات محلی برای لحظات موقت و کوتاه مدت زندگی سبز شهری در نهایت مبارزه با
قدرت محسوب می شود. تظاهراتی که دولت ترکیه را در سال 2013 تکان داد، با برنامه ای
دولتی برای تخریب پارک گزی، یکی از آخرین فضاهای سبز در شهر آغاز گردید.
به جای اینکه با هم بودن را ترویج کنیم، با درک و پذیرش با هم نبودن
های مان بهتر مبارزه می کنیم. واقعیت این است که سپهر های متفاوتی وجود دارد.
به قول معروف، ما به نقطه اوج نزدیک می شویم. به جای امید به انسجام،
بهترین امیدِ ما تعارض است. هدف ما،
جنبه ای از یوتوپیاگرایی ما، باید استراتژی تنش باشد.
بدبینی بد به اندازه خوش بینی بد وجود دارد.
علیه تسلیم خست آمیز، جیمز لاو گرو می گوید، دلایل علمی معتبری
وجود دارد که نشان می دهد؛ ما هنوز _به هیچ وجه_ در هیچ نقطه ای از بازگشت قرار
نداریم. باید به سوی نقطه اوج دیگری جهت تغییر اجتماعی غیر قابل برگشت سوق یابیم، و این
نیاز به بدبینی ای متفاوت دارد، نگاهی نافذ و پایدار بر چگونگی چیزهای بد.
بدبینی در میان کنشگرایان نکوهش شده است. اما کنشگرایی بدون بدبيني که اين سختگیری را تحريک
مي کند، فقط احساسات گرایی است.
امید وجود دارد. اما برای این که واقعی باشد، و بُرنده، و به حربه ای بدل شود، نمی
توانیم به طور پیش فرض به آن بپردازیم. باید آن را بیازماییم ، موضوع آن را در
معرض خطرات ناامیدی مناسبی قرار دهیم. ما به
یوتوپیا احتیاج داریم، لیکن وقتی سعی داریم به آن فکر کنیم، در این جهان، بدون
خشم، بدون آشوب، گزافکاری ای است که نمی
توانیم از عهده آن برآییم. نمی توانیم بدون
نفرت به یوتوپیا فکر کنیم.
حتی پایان جهان ما بسیار مهمل به نظر می آید.
بیایید به آپوکالیپس یک ملت پایان دهیم. ،اینجا درعوض؛ یوتوپیای آنتینومیایی وجود دارد. امیدی که امید کسانی که در قدرت هستند را از بین می
برد.
این منتقدانِ ظاهراً معقول هستند که عمیقا غیر واقعی ترین بشمار می آیند. همانطور که جوئِل کُوِل می
گوید: "ما می توانیم انباشت سرمایه و یکپارچگی زیست محیطی را داشته باشیم،
اما نمی توانیم هر دوی آنها را با هم داشته باشیم
".
در سال 2003، ویلیام استاو̊روپولوس، مدیر عامل شرکت داو -بدون مسئولیت پذیری در
قبال فاجعه شیمیایی بهوپال -، گفت: "داشتن مسئولیت پذیری محیط زیستی باعث حسن
نیت تجاری می شود."
و این، در معنای تنزل دهنده ای، پوچ ترین یوتوپیا است.
قسمت اول را از اینجا بخوانید.