در جامعه
ايي
زيست
مي
كنم
كه
به
موجب
ساختارهای
قدرت
فاصله
زياديی
بين امر خصوصي و
امر
عمومي
وجود
دارد،
جامعه به گونه
ايي
رشد
نموده
كه
توجه
به
امور
خصوصي
در
آن
پر
رنگ
تر
است
و
امر
عمومي
كه
منجر
به
خير
عمومي
مي
شود در ان ناديده انگاشته
مي
شود.
دليل اين
بي
توجهي
به
امر
عمومي
ناشي
از
فقدان
دانش
در
جامعه
نسبت
به
امر
عمومی است و اين
توزيع
دانش
رابطه
مستقيمی
با ساختار قدرت
دارد. ساختاری
كه
به
عمد
شعور
جمعي
را
پايين
نگاه
داشته
و
اجازه
رشد
به
آن
نداده،
لذا چگونه مي توان انتظار داشت
خير
عمومي
در
اين
جامعه
به
درستي
تعريف
شود.
نتیجه
عدم دانش جامعه نسبت به امر عمومی به جامعه
ای
می انجامد كه هر
آنچه
بيرون
از
حوزه
خصوصي
اتفاق
مي
افتد
را
از
آن
خود
نمي
داند
و
نسبت
به
آن
مسئوليتي احساس نخواهد کرد و
البته
شايد دليل آن اين
باشد
كه
آنچه در
سطوح
بالاتر
جامعه
در جریان است خود مروج
و
آموزش دهنده اين شيوه تفكر است، شیوه
تفکری که تلاش همگان را صرف انديشدن به امر خصوصي
خواهد
کرد و هر آنچه كه
در
حوزه
عمومي
تعريف
مي
شود
را
تا
آنجا كه امكان دارد
وارد
لايه
خصوصي
خود
كرده
و
خير
خصوصي
خود
را از ان مطالبه خواهد کرد .
خيرعمومي زماني
تحقق
پيدا
مي
كند
كه
زاويه
ديد
جامعه
نسبت
به
امر
عمومي
تغيير
پيدا
كند
وانتظار
اين
مهم تا زماني كه
دانش
آن به
وجود
نيايد
بیهوده
است، تزریق این نگاه نیز شدنی نیست، بلکه این نگاه بايد
به
صورت
نهادينه
در
جامعه
تعريف
شود.