عنوان پیشنهادی برای تدارک مجموعه نوشتارهایی به سفارش اتووود، حاصل همنشینی
سه موضوع بسیار کلی است. اتووود در توضیح این عنوان آورده است: "همه این
مقدمه و همه این نامها و همه این نویسندگان، گویای یک واقعیت بی بدیل عینی است:
وقتی از امید و اجتماع سخن میگوییم از "ما"یی سخن میگوییم که اساس و
بنیادیترین و البته پنهانترین جزء خیر مشترک است." مورد غایب در اشارهی
نهاییِ متنِ مقدماتی اتووود، همان "معماری" است که تلاش میکنم آن را (البته
به ترتیبی که در ایرانِ امروز محقق میشود، نه به معنی عام و رها از زمانش) دستاویزی
برای محدود و متعینکردن یادداشتی نهچندان طولانی ذیل عنوانی بسیار کلی و طبیعتاً
مبهم قرار دهم.
پدیدههای معماری در صورت و تجسم کالبدی خود، در حوزهی "ساختوساز"
موجودیت پیدا میکنند و خواسته یا ناخواسته، حامل شرایط زمینهای هستند که از آن برخاستهاند.
تکاپو در فراهمکردن شرایطی که معماریِ مولودِ فرایندِ "تعریف، برنامهریزی،
طراحی، ساخت و بهرهبرداری" را از والدهای چندگانهی مستقر (یا غوطهور) در
زمینه جدا کند، بیثمر است و نمیتوان اثر را از حضور ژنهای متعددِ والدهای یادشدهی
متکثرش، مصون کرد. تلاش برخی فعالان معماری در طراحی و خوانش آثار معماری به شکلی
مستقل از بستر بزرگی که ماشینهای ساختوساز در ایران پهن کردهاند، تغییری در
ماهیتِ همواره مرتبط با زمینهی امر معماری، پدید نمیآورد. به بیان دیگر، بیرون
آوردن معماری از زمینِ بازی واقعیِ خود، ـ آنجا که در همْبستری کلان جریانهای
اقتصادی و سیاسی نطفه میبندد، سر و شکل میگیرد، بزرگ میشود، تغییر میکند، خود
با این جریانها (یا در این جریانها) در میآمیزد، عقیم میماند یا احیاناً زادولد
میکند ـ اگرچه ممکن است مسبب آزادی عمل بیشتری در یک یا چند پروژه باشد، اما تغییری
در عرصهی میدانِ اصلیِ بازی معماری ایجاد نمیکند.
به این ترتیب پیش از آن که به نسبت معماری با "خیر مشترک" و "امید
اجتماعی" پرداخته شود، ضروری است که موقعیت این دو موضوعِ از پیش ارزشمند
قلمداد شده، درحوزهی ساختوسازِ ایرانِ امروز تبیین شود؛ حوزهای که اساساً
چندان اشتراکی نیست، در آن خیر موضوعیت ندارد، اجتماع به راحتی نادیده انگاشته میشود
و امید میتواند به میل و تمنای فردی و زودگذر تنزل پیدا کند.
در ایران معاصر و در غیبت یا ضعف جریانهای اصلی اقتصاد در سه حوزهی کشاورزی،
تجارت و صنعت ـ که میبایست مستقل از نفت موجودیت داشته باشند ـ مکانیزمهای ساختوساز
به عنوان ماشینهای بزرگ جذب، تغییر شکل و تولید سرمایه عمل میکنند. موتورهای
محرک این ماشینها برای ارزشْآفرینی حداکثریِ اقتصادی در کوتاهترین زمانِ ممکن،
"تصاحب زمین"، "تغییر کاربری" و "افزایش تراکم ساختمانی"
بودهاند. سایهی سنگینِ سهگانهی یادشده، همواره و در طول چند دهه بر هر فرآیند
محتمل دیگری در این حوزه سنگینی کرده است. سیطرهی این سهگانه توانسته به شکل جدی
قواعد بازی "تعریف، برنامهریزی، طراحی، ساخت و بهرهبرداری" را برهم زند.
الگوریتمهای مبتنی به هرکدام از ۳ شیوهی ذکر شده نه تنها ظرفیتی برای حضور مؤلفههای
ریشهدار در اشتراکهای اجتماعی و احیاناً واجد خصیصههای ارزشی معطوف به امر خیر
را ندارند، بلکه در بسیاری موارد در تضاد با خیر یا منفعت عمومی قرار میگیرند.
فاصلهی تعابیری چون "خیر مشترک" و "امید اجتماعی" با سیاستها
و چشماندازهای نهادهای رسمی و غیررسمی ایجادشده در عرصهی ساختوساز ـ که اساساً متناسب
با عملکرد موتورهای محرکِ ذکرشده به وجود آمدهاند ـ ، فاصلهای معنایی و ماهوی
است که به مدد جدوجهدهای معطوف به فرم و فضا، مرتفع نمیشود.
برقراری نسبت و رابطهای میان اثر معماری و مفاهیم یادشده، وقتی موضوعیت پیدا
میکند که حضور این مفاهیم در عرصهی بازی فراهمآمده برای دیسیپلین معماری و
فعالان مرتبط با آن، امکانپذیر باشد؛ سهم این بازیگرانِ خرد، در عرصهی فراخ،
یله، در خود فرورفته و برهمهجا چنگانداخته، فراگیر اما غیر منسجم و آشفتهی ساختوسازِ
ایرانِ امروز، اگر چه ناچیز است، اما هیچ نیست!
آیا تغییر در جریانهای بیریشه و بیسرانجامِ ساختوساز ـ که در دورهای باطل
جذب و تولید سرمایه، همزمان فربه میشوند و فرو میروند ـ ، امکانپذیر است؟ پاسخ
اگر مثبت است، آیا دیسیپلین معماری با تمامی داشتههای فرهنگی و فنی خود، ظرفیت و
توان ایجاد تغییر در این جریانها را دارد؟ آیا در اقتصاد ساختوساز ایرانِ امروز،
کورسویی برای حضور مفهموم امر خیر (با یا بدون مضافالیه "مشترک") و
امید اجتماعی وجود دارد؟ پاسخی اگر باشد، توصیف همان وضعیتِ ناچیزِ فراتر از هیچ
است...