در جلسه ی ساختمان محل زندگیم بابت موضوع استخر و فضای
ورزشی نشسته ام . همسایه ها از زوایای گوناگون نظر می دهند. واژه ها و جمله ها در
طیف های گوناگون می چرخند؛ از این که فضای استخر باعث جمع شدن ساکنین کنار هم بوده
، دیدارها را تازه می کند تا این که بحران آب جدی است. بحث ها به نتیجه نمی رسند.
خیر شخصی هرکدام از ما چیزی می گوید خیر عمومی ما چیز دیگری و مصلحت اجتماعی چیز
سوم. نتیجه جلسه حذف فضاهای ورزشی و تبدیل آن ها به پارکینگ های سند دار است. جلسه
های ساختمان ها ، از جنس معماری اند.
اراده ی نیکِ کانتی یا همان اراده مقدس مبتنی بر معرفت
پیشینی، هر چیز را حاصل قانون و احترام به قانون می داند. قانون در بستر شهر در
مقام امر ابژکتیو میخش را کوبیده و ساختار شهرها همواره در تقابل یا تعامل با آن
شکل گرفته است. تقابل قانون و عرف به اقتدار این ابژکتیویسم افزوده است و کنش
سوبژکتیو شهرها ، چه احترام به قانون باشد و چه حق شهروندی، عاملیت خود را در
تولید و بازتولید عناصر شهری در لایه های منفعل یافته است. توپوس در چهار میخ
قانون و اضلاعی از عرف بنا شده است و نقادی سوبژکتیویته کانتی در نیمه دوم قرن
بیستم، از توپوس و یوتوپیا به دیستوپیا و فانتزی های هتروتوپیایی رسیده است. فلسفه
: مرا به خیر تو امید نیست ، شر مرسان.
تمایل افراطی به لفاظی در مورد فضاهای عمومی درون حرفه ی
معماری دیده می شود. کمتر پروژه ای را می توان یافت که ادعای کالبدی خلق این گونه
فضا را نداشته باشد که محتوای آن ها تعامل حق و قانون را نشانه رفته است. پروژه ها
فضاهای شهری و عمومی را محور سازماندهی خویش قرار داده اند ، چه بسته چه باز ، اما
بسته ها هستند که ساخته می شوند. مال ها و حصارهایشان نشان می دهند فضاهای عمومی
با مالکیت خصوصی ، طنزی تلخ برای ادعای کاهش نابرابری های اقتصادی ، فرهنگی و
اجتماعی اند. پیش از مال باید به مالکیت اندیشید.
نفت سالاری ، بانکزار ( بانک + بازار ) و تکنوکراسی سه گانه
ی درآمد، مصرف و رفاه، قواعد ایران معاصرند. برای چنین کارزاری حوزه عمومیِ
هابرماس و کنش های معطوف به موفقیت و تفاهم او، بازی های زبانی اند در مقام حباب
های کف صابونِ مدرنیته، صابونی که به تن شبه جامعه ایران معاصر خورده، بی آنکه
بشوید یا شسته شود. توسعه ی کمی و کالبدی حوزه ی عمومی در قالب فضاهای عمومی یک
امکان ابترند. تا زمانی که میان نخبگان جامعه از جمله معمارها و نیروهای اجتماعی
یک توافق ضمنی وجود دارد که تبعیت جامعه از هرگونه ساختار رو به پایین یک فضیلت
باشد و در مقابل، لایه های دسترسی و بهره برداری در قالب قلمروهای طیفی اجتماعی،
حق تلقی شود، حوزه های عمومی و به تبع آن فضاهای عمومی محل تبلور اخلاق و امیدها و
خیرهای محافظه کارانه اند. غوطه وری در قهوه خانه ها را به آبتنی در پلازا ترجیح
میدهم.
طبق قانون خروج پادگان ها، ارتش جمهوری اسلامی ایران می
بایستی طی یک توافق، پادگان ها را به شهر داده و انسجام و اهداف خویش را در جای
دیگری بازسازی کند. پادگان 07 خرم آباد را با انگیزه بازتولید فضاهای عمومی طراحی
کردیم. شورای عالی معماری و شهرسازی ایران طرح را مصوب کرد. همه ی ذی نفعان و ذی
نفوذان راضی بودند. یک گرادیان رو به فلک الافلاک، پروژه را در مقام کالبد سراسر
سوژه ی شهر، بر می افراشت. تمامی درختانی را که ارتش، سال ها برای حفظشان کوشیده
بود باقی نگه داشتیم. سربازخانه های پهلوی اول، گالری شده بودند و کافه. در نظر،
به هدف زده ایم. لحظه ای روی گرادیان نشستم. چشمانم رودخانه خرم آباد را دید،
بیشتر خانه بود تا رود و بعد فلک الافلاکش که محصور بود، فضای عمومی ما، در نزاع سوژه
گی و بی سوژه گی در مقابل چشمانم جان می داد و من به نئوپراگماتیسم رورتی میخندیدم
. این پادگان بود که مرا کشیده بود.
خیر عمومی در معماری به فضای عمومی دل بسته است. فضایی که
هم اکستریور باشد و هم اینتریور، اکستریور خیر و اینتریور امید. پروژه مدرنیت هم
در حال بازتولید توپیاهای گوناگون است تا شاید توپوس و پوپولوس جایی در آغوش هم
آرام بگیرند. مسیر روشن است، توسعه ی درونزا و مولد که تاکسونومی شجره نامه ای
ندارد، یک توپولوژی از همه ی پرسیدنت ها روبه سوی آینده.
جهان عمومی سرشار از خیر و امید ، بیشتر از معماریِ فضای
عمومی ، به ساختنِ " آگاهی عمومی
" نیاز دارد.