مقالهء پیش رو تحت عنوان "ساخت و تخریب فضاهای دموکراتیک" از کتاب "انگاشت پراگماتیستی"، توسط انسان شناس
و استاد برنامه ریزی شهری و منطقه ای دانشگاه کالیفرنیا ، تِرِسا کال̊دِریا نوشته شده است.
با نگاهی به پرکتیس های فضایی
و اشکال شهروندی در ساخت متروپلیس های معاصر، با گرایشات متناقضی روبرو می شویم. شهرها و به ویژه مناطق بزرگ متروپلیتن، جهت
توسعه شکلهای جدید هویت، شهروندی و مطالبه حقوق، به عرصه های استراتژیک بدل گشته
اند. با این وجود، فضای شهری یکی از عرصه های محوری می باشد که در آن توسعه
شهروندی و حقوق طی سال های اخیر متضرر و تخریب شده است. در بسیاری از شهرهای
معاصر، الگوهای جدید جداسازی شهری مبتنی بر محصوریت های مستحکم با اشکال جدیدی از محروم
سازی مشخص شده، که منجر به فرسایش فضاهای عمومی و جداسازی گروه های اجتماعی می شوند و مطالبات جدید جهت
ادغام را به چالش می کشند. هر دو فرایند -ایجاد اشکال جدید هویت و شهروندی؛ و ایزولاسیون و محصور سازی طبقات فرادست– همزمان، بهم
پیوسته و جدید اند. بنابراین، تمرکز بر تحولات اخیر در فصل مشترک مکان و شهروندی
به معنی تجزیه و تحلیل فرایندهایی است که فضاهای دموکراتیک جدید را می سازند و به
طور همزمان، به تخریب این فضاها می
پردازند.
مناطق متروپلیتن نقش مهمی در متن کنونی جهانی شدن به دست آورده اند. آنها
نه تنها قطب های مهمی در تولید اقتصاد فراملیتی و سرمایه در گردش مردم می شوند،
بلکه سایت های سرنوشت سازی برای تاثیر محوری گفتمان جهانی بر دموکراسی هستند. از جمله مکان های بسیار متفاوت در نظم نوین
جهانی، سائو پائولو (با بیش از 17 میلیون نفر، چهارمین منطقه متروپلیتنی بزرگ جهان) و لس آنجلس اند که می توانند یاری رسان ما باشند در زمینه تفکر بر فرآیندهای متناقض ادغام و محروم سازی، تصدیق هویت های جدید و جزئيات نژادپرستی جدید، قانونی سازی و مجازات، گسترش شهروندی سیاسی و فرسایش
حقوق مدنی که نشانه هایی از متروپلیس های
معاصر در سرتاسر جهان اند.
از نقطه نظر اقتصادی، این رخداد از طریق بازسازی صنعتی و رکود اقتصادی
عمیق روی می دهد، چرا که کشور، مدل قبلی رشد بر مبنای مبادلات وارداتی را کنار می
گذارد و سیاست های نئولیبرالی را می پذیرد
که ظاهرا جایگاه بهتر در اقتصاد نوین جهانی ایجاد می کنند. این سیاست ها تاکنون
موجب رکود اقتصادی شدید شده اند که بیانگر میزان بیکاری در حدود 20 درصد است و همچنین موجب شده اند که کاربرد آنچه پیش از این یکی از
الگوهای ناکارآمد نابرابری در جهان با توجه به توزیع درآمد محسوب می شد، شدت گیرد.
دعاوی و مطالبات جدید در
زمینه حقوق و شهروندی به طور معمول از کسانی برآمده است که در حاشیه ها جانمایی
شده اند. در متروپلیس های معاصر، آنها
همچنین افرادی را شامل می شوند که زندگی شان به نوعی غیر قانونی است. اقدامات آنها
برای ارائه دعاوی و مطالبات در زمینه حقوق در نهایت منجر به تغییر رژیم های قانونی، افزون برموارد سیاسی می
شود. توسعه حاشیه ای سائو پائولو به وضوح این مراحل توسعه شهروندی، قانونی سازی و ادغام و یکپارچگی
شهروندان را در نسخه های محلی گفتگو های جهانی و پرکتیس های حقوقی نشان می دهد. در مناطق حاشیه ای سائو پائولو، کارگران
فقیر خود را به مثابه بازیگران سیاسی بازتولید کرده اند چراکه زندگی روزمره، خانه
ها و محله های خود تغییر داده اند. اشکال
جدیدی از سازمان های سیاسیِ محله محور را ایجاد نمودند که از آن طریق، حق به شهر
خود را قانونی کرده اند و به رغم فقر و استثمار مداوم شان؛ کرامت و نوگرایی خود را
اثبات نموده اند.
آنان؛ خود، خانه های مقرون به صرفهء بهینه ساخته اند و راه های سازماندهی خانواده ها و
تصورات جنسیتی و نقش های تثبیت شده نسلی را تغییر داده اند. اکثریت جمعیت سائوپائولو
در مناطق حاشیه ای زندگی می کنند. 50 درصد از سرپرستان خانوار، کمتر از حداقل
دستمزد ماهانه، یعنی کمتر از 210 دلار در ایالات متحده دریافت می کنند. با این
وجود، 70٪ از خانواده ها در خانه هایی زندگی می کنند که مالک آن ها هستند و توسط
خودشان درفرایند "خود ساخت" ساخته می شوند. کارگراني که به سائو پائولو
آمدند و در صنايع خود کار مي کردند؛ دریافتند
تنها جايگزين مسکن که در دسترس آنها قرار دارد، "در وسط هیچ جا"
است، مقدار بسيار زيادي از آن زمین ها را ارزان خریدند و گام به گام خانه ساختند و با منابع در دسترس،
اغلب در طول دوران زندگی خود، تجهیزات خانه را تکمیل کردند. بسیاری از این خانه ها
غیرقانونی یا بی قاعده هستند نه به این خاطر که کارگران به زمین ها حمله کرده اند
بلکه به دلیل اینکه آنها زمین را از توسعه دهندگانی خریدند که یا کلاهبردار
بودند یا زمین ها را خلاف قواعد فروختند؛ یا
به این دلیل که بر اساس کد های شهری، ساخت و ساز نکرده اند یا همه مالیات را
پرداخت نکردند یا ملک در ثبت املاک درج نشده است.
غیرقانونی بودن و بی قاعده گی، بهایی است که کارگران برای ماندن
در حاشیه متروپلیس صنعتی می بایست پرداخت کنند. با این حال، این موضوع هرگز آنها را از توسعه خانه های خود متوقف نکرد،
خانه ها شرحی از مواد در دسترس و دانش و شخصیت سازندگان هستند. نمای بیرونی خانه؛ بیانیه های عمومی ای در مورد وضعیت مالک، ذوق و سلیقه و ادغام
آن در متن شهر مدرن اند. نمای داخلی؛ دانش دقیق و ماهرانه ای از مد و سبک و
دسترسی قابل توجه به کالاها را به رغم فقیر بودن نشان می دهد. بنابراين، اين خانه
ها بيانيه هاي پيچيده ای از تمایز و تعلق هستند
که مي توانند از سوی اعضاء طبقه هاي بالا که همواره علامت هاي مدرنيته و مصرف را
در انحصار خود دانسته اند، به تلخی مورد انزجار واقع شوند.
کارگران فقیر، از طریق ترکیبی از روش خود ساخت و غیرقانونی بودن، نه
تنها حاشیهء شهر را شهری کردند و الحاقات شان را در شهر مدرن ساختند، بلکه خود را
به بازیگران سیاسی مرکزی در فرایند دموکراتیزه سازی تبدیل کرده اند که هم به پایان
دیکتاتوری نظامی دامن زدند و از این روند حمایت نمودند.
در ریشه بسیج سیاسیِ آنها، مواردی قابل ملاحظه است همچون وضعیت بی قانونی/بی قاعده گی اموالشان و
موقعیت های متزلزل محله های شان که مقامات دولتی در آنجا به ارائه خدمات و زیرساخت
ها نپرداخته اند و کارگران را بدلیل وضعیت بی
قاعده شان متهم ساخته اند. بنابراین، الهام بخش محوری این جنبش
ها، تجربه ی شهری و جمعی ِ به حاشیه رانده شدن و رها سازی، علی رغم تلاش های فردیِ
یکپارچه از طریق کار و مصرف بوده است. حاشیه نشینان، جنبش های اجتماعی را برای
مطالبه "حق به شهر" خود سازماندهی کردند، به عنوان نمونه، حقِ داشتن نظم قانونی، زیر ساخت های شهری و دسترسی خدماتی
در محله.
با این حال، این جنبش ها الهام بخش های غیر محلی نیز داشتند و اثرات
تحولات آنها به مراتب فراتر از تقاضاهای محلی شان بوده است. یکی از مهمترین تأثیرات
غیر محلی، از کلیسای کاتولیک و الهیات آزادی خواه بود که بخشی از گفتگو های خود را
به حقوق مورد مطالبه جنبش ها اختصاص دادند
و در زمان سرکوب سیاسی شدید، حمایت های نهادی مهمی را ارائه دادند. پشتیبانی های بیشتر، از سوی جنبش اتحادیه های کارگری، احزاب سیاسی مانند احزاب کارگری،
سازمان های مردم نهاد گوناگون و جنبش فمینیستی صورت پذیرفت. بیشترین تاثیرگذاری
مستقیم کنش های حاشیه نشینان، دامن زدن بر تغییرات در شیوه ها و سیاست های
حکومت محلی بود. این تغییرات شامل وام گیری گسترده از بانک جهانی برای سرمایه گذاری در زیرساخت
های شهری و ارائه مجموعه ای از عفو های عمومی بود که بسیاری از املاک حاشیه ای را به رسمیت شناخت. ترکیب قانونی سازی و بهسازی زیرساخت ها، به طور
چشمگیری وضعیت حاشیه را در منظر شهر تغییر داد، تغییری مشابه وضعیت سیاسی ساکنان آنها که از طریق
سازماندهی جنبش های اجتماعی به دست آمده است. یکی دیگر از تاثیرات مهم این جنبش
ها، سرعت بخشیدن به روند دموکراتیزه سازی و تغییر کیفیت آن بود. هوشیاری جنبش های مردمی منجر به تشکیل اتحادیه های طبقه کارگری و
تثبیت مجموعه ای از حقوق در قانون اساسی 1988 گردید.
در نهایت؛ جنبش های اجتماعی، نقش های جنسیتی را تغییر دادند. اکثر کسانی که در جنبش های اجتماعیِ سائو پائولو حضور داشتند، زنان
بودند. آنان آغاز به در خواست مطالبات نمودند و اظهار داشتند که زمان آزاد و مشروعیت خود را بر اساس نقش شان به مثابه مادران مسئول می شناسند و برای بهبود
شرایط زندگی فرزندان خود مبارزه می کنند. با این حال، حرکت آنان به سوی زندگی عمومی، مشارکت مداوم در
جلسات، غیاب مکرر از خانه، یادگیری در مورد "جهانی خارج از آن"، همانطور
که خود می گویند، و برخورد با احزاب سیاسی،
سیاستمداران، نمایندگان کلیسا و فمینیست ها؛ تغییرات محسوسی در نحوه تفکر نسبت به
خودشان به مثابه زنان بوجود آورند. این تجربه
انتقادی از هزاران زن فقیر با فرایندهای دیگر همزمان بود و همچنین وضعیت اجتماعی
زنان را تغییر داد. رسانه های
جمعی جریان اصلی، نمایندگی های بسیار ترقی خواهانه زنان را به رسمیت شناختند و پذیرفتند و بر
خودمختاری و حق انتخاب زنان تاکید کردند؛ به سبب گسترش دسترسی به آموزش و پرورش، در یک
نسل، نسبت زنان با آموزش رسمی، بالاتر از نسبت
مردان در تمام سطوح قرار گرفت؛ مشارکت گسترده زنان در نیروی کار (41 درصد از 51 درصد زنان برزیل که در نیروی کار ادغام شده اند) و تصویب
باور نکردنی قانون کنترل موالید با پیآیند کاهش باروری از شش کودک در سال 1996 به
2.9 در اواخر دهه 1960 اتفاق افتاد. همه این تغییرات را در پس زمینهء پدرسالارانه قوی و انقیاد زن در نظر بگیرید، تصور کنید
چگونه نقش رادیکال جنسیتی و روابط خانگی در یک دوره کوتاه مدت تغییر کرد.
در برخی از جنبه ها، حاشیه ساپائولو از مناطق فقیر لس آنجلس، که بسیار
بهتر از سائوپائولو شناخته می شوند، متفاوت نیست. نیروی کار ارزان لس آنجلس شامل یک گروه
بزرگ از مهاجران فقیر بین المللی است که دسترسی آنها به شهر اغلب امکان دارد از طریق
وضعیت غیرقانونی و بی قاعده امکان پذیر باشد هرچند متفاوت از شهر سائوپائولو؛ شهری
متشکل از مهاجران ملی. با این حال، مهاجران فقیر در لس آنجلس نیز در مبارزات خود برای ادغام
با شهر، از سوی موسساتی مانند کلیسای
کاتولیک با الهام از الهیات آزادی خواهانه و تعداد زیادی از سازمان های غیر دولتی
و گروه های حامی حقوق بشر مورد پشتیبانی قرار می گیرند که منجر به دستیابی آنها بر
گفتگوهای جهانی حقوق و معانی مشابهی از "حق داشتن حقوق"، ملهم از جنبش
های اجتماعی سائوپائولو
می شود. بنابراین؛ جنبش هایی جهت سازماندهی مهاجران، پیرامون حق تشکیل اتحادیه
و رای دادن وجود دارد. علاوه بر
این، مهاجران فقیر شهر داخلی لس آنجلس، خانه های ارزان قیمت را اجاره و حتی گاهی
نیز خریداری می کنند و به طرز ماهرانه ای آنها را
تغییر می دهند، تزئین می کنند و به همه کالاهای مورد نیاز یک شهروند مدرن
شهری از ویدئو، تلویزیون، بازی های ویدئویی و سوغاتی دیزنی گرفته تا تلفن های همراه، کامپیوترها و وسایل نقلیه فراگیر
مجهز می کنند.
در
لس آنجلس مانند سائوپائولو؛ فضای خانگی و مصرف، شیوه ای
برای شرح نشانه هایِ تعلق و تمایز هستند.
با این حال، نمادین ترین
بازآفرینی هویت ها و حقوق در متروپلیس های جهانی مانند لس آنجلس از تصریح
هویت های قومی و فرهنگی می آیند.
همانطور که مهاجران غير انگلو از گروه های مختلف قومي به اکثریت تبديل
شده اند، لس آنجلس به طور فزاینده ای به مثابه فضایی چند فرهنگی توصيف شده است.
این تحول جمعیت شناسی به برخی از ناظران توسعه، یک سینکسم
فرهنگی جدید در لس آنجلس، آمیزش بین فرهنگی، ائتلاف سازی و غیره را پیشنهاد داده
است. در اینجا بحث های زیادی در مورد هیبریدی (آمیزش
نژادی، قومی و فرهنگی) و فرهنگ مرزی، قلمرزدایی و فرهنگ های دیاسپوریک (دوراز
وطنی) وجود دارد.
به طور خلاصه، اگر فضای مسکونی محله، منبع مطالبات جدید درباره هویت و
تعلق در سائو پائولو باشد، در لس آنجلس؛ جابجا شدگی قومی و اصلاح مجدد چارچوب ها
است که فرهنگ و سیاست مدنی جدیدی را تولید می کند.
با این حال؛ در دو دهه گذشته، تحولات قدرتمند در هر دو منطقه
متروپلیتنی این جنبش های متنوع برای گسترش شهروندی و هویت های مدنی را به خطر
انداخته است. فرایندهایی که مطالبهء ادغام را تخریب می کنند و بصورت کالبدی درمحیط
شهری تجسم یافته اند. مورد سائو پائولو در این زمینه نمونه واضحی است؛ هرچند که در
لس آنجلس نیز این امرمشهود است. همانطور که حاشیه، شهری شده بود و به طور نمادین و
قانونی در شهر ادغام شد و روند دموکراتیزه سازی ریشه گرفت و فقرای کارگر به مثابه
بازیگران سیاسی شناخته شدند؛ نخبگان شروع به عقب نشینی از شهر، به ویژه از فضای
عمومی آن کردند. آنها از ترس جرایم خشونت آمیز ـکه در واقع از اواسط دهه 1980 رشد چشمگیری داشته است ـ به عنوان توجیه اصلی خود برای مهاجرت صد ها هزار نفری به حومه شهری
برای کنترل بهتر و طرد فقرا استفاده کردند. برای محل اقامت، کار و تفریح خود
سرزمین های محصور مستحکم ساختند. دیدگاه جدیدی از فضیلت های ابتکاری خصوصی را
پذیرفتند که مخالف سیاست های نئولیبرالی که در
مدیریت اقتصاد اتخاذ نمودند؛ نیست. این سیاستها منجر به کناره گیری دولت از حوزه
های مختلفی شد که در آن به طور سنتی نقش مرکزی داشت، مانند خدمات شهری، زیرساخت،
مخابرات، تولید فولاد و نفت و غیره.
سیاست های نئولیبرالی منجر به
بحران اقتصادی شدیدی شده که ادغام پیوسته
فقرا به سوی شهر را از طریق فرایندهای خود ساخت، به خطر انداخته است.
اولویت بخشی به راه حل های خصوصی به معنای رویکردی جدید نسبت به فضای شهری توسط
نخبگان است. این امر عمدتاً مستلزم سوداگری فضاهای شهری و عمومی برای فضاهای خصوصی
جدید در برابر کاربری عمومی است. این نوع از تجارت دارای
نمودهای گوناگون است. یک کمپین تبلیغاتی برای
اجتماع دروازه ای پارک تفریحی مربوط به نخبگان سائوپائولو، راهی کاملا سنتتیک جهت ابراز
پیدا کرد. منطقه مسکونی محصوری که میدان وُوژ
نامیده می شود به طور عینی، نسخه ای از میدان وُوژ پاریسی است. اما این
مکان درون یک
قلعه با دیوارهای بلند قرار دارد و دستگاه های امنیتی متعددی توسط
ارتشی از نگهبانان خصوصی، 24 ساعته در حال فعالیت هستند. یک نسخه برداری بسیار
نزدیک به اصل میدان در پاریس: تنها تفاوت در این است که یکی در پاریس، مکانی عمومی
است و دیگری در برزیل، مکانی خصوصی. از این دست
مکانها به مثابه راه حل های خصوصی محور در
حال گسترش اند و تبدیل به مطلوب ترین و
متمایزترین راه حل ها شده اند. فضاهای خوب شهری پیشین برای افرادی که نمی توانند
تحرک مکانی داشته باشند و پشت دیوار ها زندگی می کنند به فضاهای بی مصرفِ رهاشده
تبدیل شده اند. امکان دارد در لس آنجلس، دیوارها و دستگاه های امنیتی کمتر آشکار
باشند، اما در برزیل اینگونه نیست. جوامع دروازه ای و فضاهای امن برای تجارت، کار و اوقات فراغت در سراسر
متروپلیتن گسترش یافته و نشانه هایی از "واکنش مسلحانه" اعلام شده اند که
در زمینه بیان تمایز در محیط شهری جدید مهم بشمار می روند. خصوصی سازی و مرزهای صلب
(مادی یا نمادین) فضاهای باز تر را تکه تکه می سازند و در خدمت حفظ گروه ها بصورت جدا از هم هستند.
جداسازی ها به طور مداوم از
راه های گوناگونی انجام می شوند: از راه دیوارها، ابزار های طراحی، سوءظن، تعصبات و
ترس از جرم.
این ترس مولد است: منجر به انتشار مکالمات روزمره در سراسر جهان می
شود که نمادهای جدید تبعیض و جرم انگاری افراد فقیر و اعضای گروه های قومی را نمایان
می سازد. افزون بر این؛ ترس، گسترش یک صنعت پررونق از خدمات امنیتی مورد نیاز برای
اجرای رژیم جدید فاصله ها و مرزهای فضای شهررا مشروع می سازد. گسترشی که تا حدی
یکی از منابع اصلی مشروعیت دولت مدرن را بی ثبات می گرداند: انحصار بر ابزار
خشونت.
همانطور که نخبگان به سرزمین محصور مستحکم و خصوصی خود باز می گردند، این
فضاها به معتبرترین تجلی از شان و تمایز تبدیل شده است.
بدیهی ست پس از آن، ناگزیر این زبان جدید تمایز، به حاشیه سائو پائولو
و شهر درونی لس آنجلس می رسد. به مثابه نقطه عطف زیبایی
شناختی امنیت؛ سازندگان خانه های "خود ساخت" در سائو پائولو، در حال
حاضر نمای ساختمان شان را برای بیان شخصیت شان، از طریق طراحی های ماهرانه ی حصار
ها و دروازه ها تغییر می دهند و در گفت و
شنود های جدی خود، افراد فقیری که نمی
توانند صاحب خانه شوند را خوار می شمارند و نادیده می انگارند. در لس آنجلس، اقلیت های قومی در فضاهای
شهر داخلی، با یکدیگر مبارزه می کنند. فضاها
به کمک نیروهای پلیس نه به ندرت، به مناطق جنگی وحشتناک تبدیل می شوند. جرم
و خشونت در سائوپائولو بسیار بیشتر از لس آنجلس است، اما در هر دو متروپلیتن،
خشونت در مناطق فقیرتر بیشتر است و به ویژه فقرا را قربانی می سازد. این مورد
همچنین در میان فقرا و اعضای اقلیت های
قومی که حقوق مدنی شان به ویژه نادیده انگاشته می شود؛ دیده شده است.
تضاد میان فرآیندهای ترادیسیدن شهرهایی مانند لس آنجلس و سائو پائولو
مشهود است. مهاجرت بین المللی و چند فرهنگی گرایی،
تجربه هایی است که مرز ها را به چالش می کشند مانند دموکراتیک سازی و مطالبات
حقوق. واکنش به آنها؛ نژادپرستی، جداسازی و اقتدارگرایی هستند. گرچه سابق بر این، تجاربِ گشودگی
فضا مرسوم بود، اما اخیراً، تجارب غیر دموکراتیکی متشکل ازحصارکشی و عدم تحمل رایج شده است. مناطق
متروپولیتنی مانند سائوپائولو و لس آنجلس با هر دو نوع تجربیات مشخص می شوند، که به شدت بهم مرتبط و پیوسته اند. با این حال، واضح است آنچه
در سطح محیط ِ ساخته شده، بازتولید می شود، اساساً مرزهایی
صلب و غیر قابل تحمل هستند. فضای این شهرها عرصه محوری آشکارسازی تمایلات
ضد دموکراتیک است. مشکل اینجاست هنگامی که دیوارها ساخته می شوند، زندگی عمومی را به شیوه متمایزی شکل می دهند. هنگامی
که دیوارها صحنه را برای تعاملات عمومی تنظیم می نمایند، فضاهای مردمی و صمیمی کوچک
می شوند. علاوه بر این، گرچه سایر فرآیندها
ممکن است ساکنان شهرهای بزرگ را از محدودیت های محلی، پرکتیس
های محلی سازی فضا؛ آزاد و آنها را جهانی سازند، زمانی که فضاهای موجود بر اساس
اصول نابرابری و جداسازی سازمند می شوند، به سختی می توانند آزادی خواهانه باشند یا یکپارچگی را ترویج نمایند مانند آنچه در مورد ساکنین فقیر سائو پائولو و لس آنجلس روی
داده است.
از جمله شرایط لازم برای دموکراسی، این است که مردم؛ گروه های
اجتماعی مختلف را به مثابه شهروندان یکدیگر، به رسمیت بشناسند؛ یعنی داشتن حقوق
مشابه با وجود تفاوت هایشان. با این حال، شهرهایی که توسط دیوارها و مناطق
محصور جدا شده اند، احساس می کنند گروه
های مختلف، به جهان های جداگانه ای متعلق
اند و مطالبات غیر قابل مصالحه ای دارند. شهرهای از دیوارها، شهروندی را تقویت نمی
کنند، بلکه به تحلیل آن یاری می رسانند. افزون بر این، این اثر به
طور مستقیم به نوع رژیم سیاسی و یا قصد کسانی که در قدرت هستند، بستگی ندارد؛ زیرا
طراحی اجتماعات محصور و دیوارها به خودی خود یک منطق اجتماعی معین است.
جمعیت شناسی های شهری جدید از ترس؛ فرم های جدید نابرابری و جدا نگاه
داشتن گروه ها از یکدیگر را ارائه می دهند و جامعه پذیری جدید ی را ثبت می نمایند که
بر خلاف آرمان های جامعه مردمی مدرن و آزادی های دموکراتیک آن است.
هنگامیکه برخی از مردم، دسترسی به مناطق خاصی را از دست می دهند و
زمانی که گروه های متفاوت، مجاز به تعامل در فضای عمومی نمی شوند؛ ارجاعات به
آرمان های گشودگی، برابری و آزادی به مثابه اصول سازماندهی برای زندگی اجتماعی
امکان پذیر نیست، حتی به
مثابه آرمان ها. پی آیند های جداسازی و
محدودیت زندگی عمومی، جدی است: معماری و
برنامه ریزی "قابل دفاع" به جای جلوگیری از تعارضات، به طور واضح
منجر به ارتقا و گسترش نابرابری های اجتماعی و فقدان مشترکات شوند. اگر تجربیات جداسازی بیان شده در محیط شهری،
هژمونیک شوند؛ مردم با دموکراسی و امکان های
فرم های جدید شهروندی بیگانه می شوند. با این حال، با توجه به جدایی میان
انواع مختلف تجربیات در شهرهایی مانند لس آنجلس و سائو پائولو، همچنان امید وجود
دارد که این روند باژگونه رخ دهد، بدین معنی که تجربیات چالش برانگیز مرزها و دموکراتیزه سازی بتوانند به محیطِ ساخته شده گسترش یابند.