محو شدن شهر زمانی [تمام قد] محقق می شود که فرم
کاملا منحل گردد؛ وقتی فرم از بند فضا رها می شود و فضا با سرعت ـ پدیده ای که
متناسب با گذر زمان ارزیابی می شود ـ عجین می گردد. به موازات انکه رابطه فضاْ فرم
به رابطه فضاْ زمان تبدیل می شود، قواعد نوینی از توسعه شهری در قالب جابه جایی ریشه ای مناسبات دیالکتیکی سنتی
میان فضا و فرم مصنوع نضج می گیرند. در میان اندیشمندان شاید پل ویریلیو نسبت به
حذف و افول فرم صراحت و وضوح بیشتری دارد او در کتاب زیبایی شناسی ناپدیدشدن می
نویسد:
آیا ما امادگی پذیرش واژگونی تمام مفاهیم فلسفی را داریم . . . پذیرش حرکت و سرعت
نه به مثابه جابه جایی بلکه به مثابه جای گیری و استقرارemplacement ، جای گیری و استقراری بدون هر نوع
جای مشخص، فارغ از جای دادن localization
جغرافیایی و هندسی، همان گونه که در ذرات مکانیک کوانتومی شاهدش هستیم؟ ما، در
حداقلی ترین شرایط، بایستی خودمان را به از دست دادن فهم مان نسبت به حس هایمان،
به از دست دادن قطعیت ها و عقل سلیم، ان هم حس هایی از جنس بازنمایی، مقید سازیم.
ما بایستی اماده از دست دادن توهمات مورفولوژیکال مان نسبت به ابعاد کالبدی باشیم.
این گذار ظاهرا اجتناب ناپذیر از فرم فیزیکال در تعارض کامل با ارجحیت دادن به
فرم کالبدی قرار دارد. ما با دو غایت مواجه ایم که روز به روز واجد مرزهای دورتری
از یکدیگرند؛ از یک سو اولویت دادن مطلق به فرم مصنوع و از سوی دیگر بی ارتباطی
کامل با فرم مصنوع. اما انچه مشهود است انکه تقریبا شکی نیست فرم در حال محو شدن
است و شهر در واقع در حال ناپدیدشدن درون یک فراگسترهْ حاشیه ی بی مرز
مگالوپلیتنی، دینامیک سرعت در حال بازنویسیِ اساسی و بنیادی ترین قطعیت های شهری
ماست.