پل ویریلیو 10ام دسامبر 2018 از دنیا رفت، اولین برخورد من با دیدگاه هایش به گفت و گوی رامین جهانبگلو با او در کتاب نقد عقل مدرن بازمی گردد، این دیدگاه ها نه فقط در ان زمان که تازه کتاب به فارسی برگردانده شده بود بلکه همین امروز هم به شدت رادیکال، سرشار از نبوغ و تفاوت اند و گونه ای نظرورزی به دنیا در ان موج می زند که از فرط بدعت منزوی است و شاید به همین دلیل است که هیچگاه همچون دیگر هم نسلان فرانسوی اش در ایران شناخته نشد. اگرچه کتبی از ویریلو به فارسی برگردانده شده اند که غالبا در کلیات نگاه او را منعکس می سازند اما در جزییات به هیچ رو بایسته و شایسته تفاوت ادبی نگارشش نیستند. ویریلیو از ان رو که عمیقا درگیر استراتژی بود همچون فوکو، بودریار، دلوز و سارتر با سیاست در فهم روزمره و عامه اش درگیر نشد و چندلایگی رویکردی اثارش که پا در جهان های متفاوت داشتند، ادبیات فلسفی مد نظرش را به رتوریکی امیخت که ذاتا امکان تبدیل به ادبیات اکثریت شدن را نداشت، اگرچه غالب پیش بینی هایش از مرزهای امر نمادین و خیالی و جهان فانتزی گذشته اند و به جهان واقع ترجمه شده اند، شاید یکی از بهترین توصیف هایی که در فهم کنش ویریلیو در یادها بماند، توصیف یکی از ادنیشمندانی است که به شدت متاثر از اوست؛ بنجامین برتون: