گسترش های افقی
شعاع های
خارج شده از نقاط نزدیک به گره های نشان
گذاری شدهء شهر مرکزی، مسیرهای پیش فرض مبتنی بر
نظریه شهری سنتی هستند. برش های عرضی؛ تقارن ها یی را پیش بینی می کردند که توجه بسیاری از نسل
های قدیمی نظریه پردازان شهری و تجربه گرایان را بخود جلب کرده بودند. مدل های رسمی مورفولوژی شهری
به طور معمول با فرض یک مکان مرکزی ساختار مند و سازماندهی چشم انداز پایدار به سوی
الگوهای قابل کشف توسعه هینترلند و منطقه سازی ایجاد شده بودند. خاستگاه های پنهانی عمیق تر این فرآیند ساختاری، معمولا نشان داده نمی
شوند و جغرافیای تاریخی پروبلماتیک آن تقریبا به طور کلی ساده سازی شده است، اما
سطوح حاصل از هندسه اجتماعی همچنان به مثابه تجلیات جغرافیایی نظم خام دستانه ء ناشی از تأثیرات نقاط نزدیک به
گره، قابل مشاهده اند. آنها همچنین بخشی از فضایی شدن زندگی اجتماعی هستند، مشخصه گسترش
یافتگی شهری.
ابتدایی
ترین هندسه شهری، برآمده از انباشت شعاعی شدت کاربری زمین در اطراف مرکز به لبه
بیرونی، بازتابی از چشم انداز
Thunian است که به تلویحی ترین شکل در شیب منفی تراکم جمعیتِ نمونه دو پارامتری کنترل ناپذیر (TPNEPDG)
منعکس شده است: بخشی به دلیل تقریبا نمونه آوری جامع و یکنواختش، نظریه پردازان
شهری را با عینیت پیش بینی شده و قدرت توضیحی ظاهری اش، وسوسه می نماید. از اکولوژیست های شهری مدرسه قدیمی شیکاگو تا اقتصاددانان شهری جدید و
از جمله همه کسانی که متقاعد شده اند تجزیه و تحلیل جغرافیایی به طور طبیعی با
توضیح اولیه تراکم جمعیت های متنوع آغاز می شود (بورژوازیی ترین فرضیه های تحلیلی
مورد ادعای مارکس)، TPNEPDG؛ راهنمایی جهت درک تک بعدی از شهرسازی
بوده؛ که درون مرزهای
محدود مورد اطمینان خود، کارآمد است.
تراکم های
جمعیتی در اطراف مراکز شهرها، حتی در مجمع الجزایر چند مرکزی لس آنجلس، بسیار زیاد
است. (جایی که ممکن است چندین ده از این انباشت
ها وجود داشته باشند). همچنین یک ریتم مسکونی متحدالمرکز الحاقی همراه با چرخه
زندگی خانوادگی و امتیازات نسبی در دسترسی به بخش های متراکم در مقابل دسترس پذیری فضای زندگی در بخش های کم تراکم وجود دارد. (حداقل برای کسانی که می
توانند برای چنین آزادی های انتخابی هزینه کنند) . ارزش زمین
(زمانی که بتوان آنها را دقیق محاسبه نمود) و برخی از تراکم های شغلی نیز تمایل دارند بخش های کم تراکم به سمت خارج از
مرکز را دنبال نمایند.
اضافه کردن مسیر درجهت کاهش فاصله، از نظم درجه بندی های متحدالمرکز اقلیدوسی می کاهد، و بسیاری از دقیق ترین هندسه های شهری به این ترتیب از دنبال
نمودن این مسیر تا حدودی مغشوش خودداری می کنند. اما مسیر در واقع دیگران را وادار می سازد با توجه به ظهور جدا کننده
های تصادفی و بخش های شروع شونده از مرکز،
آن را مناسب سازی نمایند. جدا کننده های بخشی لس آنجلس بویژه هنگامی که دایره داخلی اطراف مرکز شهر را ترک می کنید، نمایان می
گردند.
به
عنوان نمونه، ویلشایر کریدور (تصویر بالا)، سیتادل های شهر مرکزی را تقریبا بیست مایل به غرب به
سمت پاسیفیک گسترش می دهد و چندین مرکز شهر برجسته دیگر اما کوچکتر را در
مسیر احیا
می نماید. (میراکل مایل جایی که این گسترش آغاز می شود،بورلی هیلز، سنتری
سیتی، وستوود، برنتوود، سانتا مونیکا).
در قسمت بالا؛ یک جدا کننده طولانیتر از ثروتمندترین مناطق مسکونی قرار گرفته که همگن بودن
تقریبا شگفت آوری با پاسیفیک پالیسید و سواحل خصوصی مالی بو دارد، با تبلیغات واکنش مسلحانه و نشانه
هایی که می گویند "مهاجمان مورد شلیک قرار خواهند گرفت". [اشاره به اجتماعات دروازه ای]. در اینجا
پرآوازه ترین کانون های جنبش های صاحب خانه ها , تسلیحات به منظور کاهش رشد و حفظ محله
های فرضی آنها در مواجهه با دست اندازی به قلمرو، انسداد دید، مسدود کردن خیابان
ها و طبقه زدایی کردن از قسمت های مرکزی شهر وجود دارند.
به نظر
می رسد در مقابل، در سوی دیگر مسیرهای شرقی مرکز شهر، بزرگترین محله لاتین آنگلو آمریكایی وجود دارد، جاییكه در آن
بسیاری از افراد ممكن است به ضرب گلوله كشته شوند و به سختی در فقر به سر می برند. و کمینه یکی دیگر از جدا کننده
های برجسته ای است که به سمت جنوب از مرکز شهر به بندرهای دوقلو لس آنجلس-لانگ
بیچ، که هنوز هم یکی از بزرگترین بخش های دائمی شهری صنعتی در جهان است، گسترش یافته است.
سومین نظام
اکولوژیکی، فرم هندسی را همچنان ادامه می دهد، و این اجتماعات جایابی شده را به طیف های تک محور و جدا کننده به مثابه برآیندی از جدایی ارضی نژادها و قومیت ها درکنار هم قرار می
دهد. جداسازی بسیار قابل توجه است تا حدی که روش های آماری قراردادی اکولوژی شهری عامل
محور را با تعداد زیادی اجزای خرد، اما "قابل توجه" محیط زیستی سازگار
می سازد. در لس آنجلس -مسلما مورد جداسازی قرار گرفته
ترین شهر در این کشور- این اجزاء بسیار زیادند که از لحاظ آماری به کار می روند تا
فضامندی روابط اجتماعی طبقاتی که عمدتا در مناطق و جدا کننده های چشم انداز شهری
تعبیه شده اند را، پنهان سازند، اینطور نظر می رسد
آنها باید هرچه بیشتر خارج از
دید باشند.
این
هندسه های اجتماعی گسترده، مدل جذابی از جغرافیای شهری لس آنجلس را ایجاد می کنند،
اما مانند بسیاری از ارجاعات ذاتی نظریه شهری رسمی، آنها به طور جدی انحرافی و
خیالی اند. آنها به این دلیل
گمراه نیستند که اختلاف نظرهایی در مورد درجه ی صحیح بودن شان وجود دارد -چنین
استدلال تجربی مستمر صرفا ناشی از حساسیت گذرا بواسطه تحمیل بحث بسمت زمینه های
عقیم گفتمان تکنیکی است. در عوض، آنها با توضیحات ابهام آمیز، فریب
می دهند، با ترفند اهمیت داشتن ساخت شهری،
از طریق موجودیت قایم به ذات شان، خود را توضیح می
دهند، و نتیجه ای دیگر مطاق با خواسته خود را را شرح می دهند. کوواریانس جغرافیایی به شکل تجربی-نظم آماری به سمت علیت یابی پیش رفته و
بجا مانده است بدون تایخ- و بدون جغرافیای انسانی به رسمیت شناخته شده است که
سازمان فضایی را یک محصول اجتماعی سرشار از سیاست و ایدئولوژی، تضاد و مبارزه می
داند، قابل مقایسه با تاریخ سازی . درهندسه رویی هر شهر، از جمله لس آنجلس قوانین تجربی وجود دارند، اما
توضیحی در مورد کشف و ریشه یابی نمی دهند ، همانطور که اغلب مفروض است. شیوه های گوناگون و ریشه های مختلف باید برای دستیابی
به یک درک عملی و خوانش انتقادی از مناظر شهری مورد بررسی قرار گیرد. خطاهای تجربی می بایست همراه با دیگر اثرات دیسیپلینی جغرافیای مدرن، تخریب
گردند.
دیکانستراکشن
برگردیم
به مرکز که برج های گردان مدور شیشه برنجی می درخشند، هتل بوناونچر
ایستاده است، نماد معماری شگفت آور طبقه ای، متشکل از لابیرنت های بخش بندی شده که تا
شصت مایل از اطراف آن امتداد می یابند. بوناونچر همچون بسیاری دیگر از بناهای مشابه که چشمان سیتادل های شهری را در نیویورک و سانفرانسیسکو،
آتلانتا و دیترویت نشان می دهند، به نمایشی متمرکز از فضامندی تجدیدساختارشده
شهر سرمایه داری متاخر تبدیل شده است: تقسیم کردن
و تقسیم شدن، همگن کردن و همگن شدن، غافلگیرانه مجموعه
بندی هایی انجام شده اما هنوز به طرز عجیبی درک نشده اند، ظاهرا در تلاش جهت ارائه
خود برای دیده شدن می باشد، اما به طور مداوم برای محصور کردن، بخش بندی، محدود کردن،
و ایجاد محیط کارسپیرال تحت فشار است. به نظر
می رسد همه چیزِ قابل تصور در این فضای میکرو-شهری، موجود و در دسترس باشند اما یافتن
آنها در مقیاس مکان های واقعی دشوار است، اینگونه از فضاها؛ بازنمایی شناختی موثر را مغشوش می سازند، بازتاب های سطحی
پاستیشی؛ هماهنگی را عقیم ساخته و به جای
آن، اطاعت را تشویق می نمایند. ورود به زمین برای کسانی که بی توجه تردد دارند،ممنوع می
باشد، اما در عوض، ورود در بسیاری از سطوح مختلف، از پل های هوایی عابر پیاده بالا به ورودی های خالی در زیر تشویق می شود. با این حال دوباره بیرون آمدن بدون مساعدت
بوروکراتیکی دشوار می گردد. به طرق مختلف، معماری آنجا، فضاهای تولید شده اسپیرال (پراکنده رو) لس
آنجلس را به اختصار بیان کرده و بازتاب می دهد.
هیچ همزمانی برای طراحی ساختمان بوناونچر و یا فضامندی اجتماعی ساخته شدهء شهرهای جدید جهانی وجود ندارد. هر دو طرح هماهنگی دارند، که منعکس کننده مشخصات و ضرورت های زمان و
مکان، دوره و منطقه است. بوناونچر توامان شبیه سازی چشم انداز تجدید ساختارشده لس آنجلس است و به طور
همزمان توسط آن شبیه سازی شده است. از این برهم
کنش تفسیری شبیه سازی های کوچک و بزرگ مقیاس، روش جایگزینی برای نقد جغرافیای
انسانی معاصر لس آنجلس وجود دارد که آن را به مثابه یک مزوکوسم پست مدرنیته می
بیند.
امروزه از مركز به سمت حاشیه، در هر دو
شهر درونی و بیرونی، دایره شصت مایلیِ حال حاضر ، متروپلیتن متزلزلی از جوامع، فرهنگ ها و اقتصادهای تکه تکه شده و
مجزا و عین حال همگن را تشکیل می دهد كه بطور
گیج کننده ای در میان تقسیم فضایی منظم احتمالیِ کار و قدرت سازمند شده است. همانطور که برای بسیاری الگودهی شهرنشینی قرن بیستم درست بنظر
می آید، لس آنجلس توامان همگامی با تاریخی را تنظیم می نماید و به شدت بیانگر اکستریم
های بیان معاصر است. ساخت مرزهای شهری و الحاق ارضی، برای نمونه
برداری از یک نمونه، ابرروال ترین لایه دیوانه وار اپورتونیسم را در
هر منطقه شهری تولید کرده است. جوامع محصور کوچک از زمین های شهری و کل قسمت هایی مانند بورلی هیلز، هالیوود غربی،
کالور سیتی و سانتا مونیکا، لکه هایی از توده سمت غربی شهر الحاق شده لس آنجلس اند، در حالی که نوارهای باریک زمین های شهری مانند شاخکهایی حساس برای تصرف به مخرج های کلیدی ساحلی بندر سان پدرو فرودگاه
بین المللی لس آنجلس می رسند. با این حال،
تقریبا نیمی از جمعیت این شهر در حومه سن فرناندو ولی-نیم میلیون نفر- زندگی می
کنند که از لحاظ آماری به عنوان بخشی از شهر مرکزی منطقه آماری استاندارد متروپلیتنی لس آنجلس- لانگ بیچ شمرده
می شوند.
چندین مکان دیگر نیز چنین تقلید صریحی را از
طبقه بندی استاندارد شهری، حومه، و برون شهری ایجاد کرده اند.
بیش از
130 حوزه شهری دیگر و چندین بخش از شهرستان،
همجوار و مستقر در اطراف شهر نامنظم لس آنجلس، در یک موزاییک چهل تکه اسپیرال و خیره کننده اداره می شوند. برخی نامهایی دارند که به ظاهر تعجب آور است. جایی که می تواند یک شهر صنعتی و یک شهرتجاری
باشد، طور واضح شکاف های سرمایه را به یاد
می آورد که الحاق آنها را تضمین می سازد. در مکان های دیگر، نام ها به طور معمول سعی می کنند تا
تاریخ رمانتیزه شده را باز پس بگیرند.
(همانطور که بسیاری از اجتماعات جدید به نام رَنچو یا چیزی
دیگر نامیده می شدند.) یا به حافظه جغرافیاهای جایگزین بپردازند(مانند ونیز، ناپل، باغ هاوایی، انتاریو، ساحل منهتن، وست
مینستر). در نامگذاری، همانند بسیاری از دیگر
فرآیندهای معاصر شهری، زمان و فضا، به طور
فزاینده ای به بازی گرفته و بسته بندی می
شوند جهت خدمت به نیازهای اینجا و حال، و تجربه زیسته شهری را به طور فزاینده ای مجرد ساخته ، از طریق شبیه سازی نمایش می
دهند، آنها کپی های دقیق از چیزی هستند که ماهیت اصلی و واقعی شان از دست رفته
است.
بخشی از روزنامه لس آنجلس تایمز (هربرت، 1985) 433 نشانه که هویت را در ابر فضای شهر لس آنجلس معرفی می کند
به مثابه "شهر تقسیم شده و قابل افتخار" وصف می نماید. هالیوود، بلوار ویلشر میراکل مایل و شهر
مرکزی در میان اولین مکان هایی بودند که این علائم جامعه را به مثابه بخشی از "برنامه
هویت یابی شهر"ِ سازماندهی شده توسط بخش حمل و نقل در اختیار داشتند. یکی از جدیدترین علائم برای آنچه که
"جدیدترین اجتماع شهر" اعلام شده، شکل گیری "دروازه بندر" بوده
در هشت مایلی ناحیه لانگ بلو-کُلاره که از سمت جنوب به سمت بندر می رود، نوار
قدیمی شوسترینگ
که در آن بسیاری از سی و دو هزار ساکن، اغلب روابط خود را با شهر
فراموش کرده اند. یکی از بنیانگذاران برنامه، ادعا دارد که توسعه آن جا را
مد نظر داشت: "در
ابتدا، اوایل دهه 1960، اداره ترافیک موقعیتی را اتخاذ نمود که همه جوامع، بخشی از
لس آنجلس بشمار آیند اما ما شهرها را درون شهرها نمی خواستیم ... لیکن در نهایت به دام افتادیم.
از لحاظ فلسفی آن را حس کردیم.
لس آنجلس بزرگ است. شهر باید این سویه را که
جوامعی هستند که نیاز به شناسایی دارند به رسمیت بشناسد... آنچه ما سعی کرده بودیم از آن دوری
کنیم نشانه های خرد ومحلی بود. "در نهایت، نشانه های شهر به مثابه"
بازتاب غرور در حومه " توصیف می شوند. پس ما در این فانتزی لندِ نومینال (نام گرا) و نومِنال (ناپدیدار) کجا هستیم؟
برای
کمینه پنجاه سال، لس آنجلس توصیف مرسوم طبقه بندی شهری را آشکارا نادیده گرفته است،
چیستی شهر و حومه، از آنچه که می تواند به عنوان اجتماع یا محله شناخته شود، از
آنچه که در معرض شرایط الاستیک شهری است. در واقع، در شهر نوعی ساختارزدایی رخ داده است به سمت یک کولاژ گیج کننده از نشانه هایی که چیزی اغلب کمی
بیشتر از اجتماعات خیالی و نمایندگی های نامانوس مکان شهری را تبلیغ می نمایند. منظورم
این نیست که بگوییم هیچ محله ی واقعی در لس آنجلس وجود ندارد. در واقع، پیدا کردن آنها از طریق سفرهای
اکتشافی به یک سرگرمی محلی محبوب تبدیل شده است، به ویژه برای کسانی که از اجتماعات
مجاور در روند پراکنده رویی پی در پی چشم اندازهای براستی معمولی و غیر قابل
توجه، که بیشینه منطقه را تشکیل می دهند؛ بسیار جدا افتاده اند. اما تجربۀ شهری همچنان به طور فزاینده ای نادیده
انگاشته میشود، و لایه های بیشتری از پراکندگی را به فضای زندگی اضافه می کند.
لس آنجلس
معاصر بیش از هر زمان دیگری انباشت غول آسایی از پارک های مضمونی ست، یک فضای
زندگی فراگیر دیزنی ورلدی، به نظر می رسد. این قلمرو به ویترین هایی از فرهنگ های دهکده جهانی و مناظر آمریکایی ممتیک، مراکز خرید پذیرا و مین استریت های فریبنده، قلمروهای جادویی اسپانسری
مشارکتی، تکنولوژی بالا مبتنی بر اجتماعات پرتوتایپ آزمایشی آینده، بسته ای از
مکان های جذاب با امکانات متنوع برای استراحت و
تفریح تقسیم شده است. همه اینها؛ هوشمندانه، ایستگاه های کاری پر سروصدا و فرآیندهای کاری یاری رسان جهت نگهداشت سیستم را؛ پنهان می سازند. در
لایه رویی، ادعای خلق "شادترین مکان روی زمین" اورجینال می شود، فضاهای
محصوری که به رغم القای ظاهری حق انتخاب
آزادانه برای همه؛ بشدت توسط نظارت
کنندگان مخفی تحت کنترل اند. تجربه زندگی در اینجا می تواند بشدت سرگرم کننده و بطور
استثنایی لذت بخش باشد، به ویژه برای کسانی که می توانند به اندازه کافی از
عهده هزینه حضور بلند مدت خود درون این
سیستم جهت انتخاب و استقرار سبک های حمل و نقلی و مکان های استراحت شان برآیند. و البته، این سرمایه گذاری در طول سال ها
بسیار سودآور بوده است. خب بالاخره، این روند بر مبنای آنچه که به مثابه زمین نسبتا ارزان القا گردید؛ شروع بکار کرد و توسط ارتش دائمی تامین شده کارگر حتی ارزان تر وارداتی،
تقویت گشته، با دستگاه های مدرن تکنولوژی جدید پر شده است، دارای سطوح حفاظت و
نظارت فوق العاده ای است، تحت تهاجم صریح کارآمدترین سیستم های مدیریتی اداره می
شود، تقریبا همیشه قادر به تحقق آنچه وعده داده شده، در زمان مفید مناسب بوده است.
زیر این لایه
رویی نشانمندی نظمی اقتصادی وجود دارد، یک ساختار گره ای ابزاری، تقسیم فضاییِ
اساسا استثمارگر کارگری، و این سیستم شهری سازمان یافته فضامند در نیم قرن گذشته بیشتر
از تقریبا هر امر دیگری در جهان به طور مداوم مولد ثروت بوده است. اما چگونگی این امر
به طور فزاینده ای از نظر پنهان مانده است، مستتر در محیطی تخصصی تر در تولید
پیچیدگی و گیج سازی فراگیر. همانطور که در ایالات
متحده اغلب چنین بوده است، این ساختارزدایی محافظه کارانه، با سیاست زدایی بی حس
کننده روابط و تعارضات طبقاتی و جنسیتی اساسی همراه است. زمانی همه چیز پدیدار می شوند که، تکه تکه شده و سرشار از پاستیش
و فریبندگی اند، به نظر می رسد لبه های سخت چشم انداز نظام سرمایه داری [نئولیبرال]، نژادپرستی و پدر سالاری ناپدید شده، دود
می شود و به هوا می رود.
قسمت اول