چندی پیش در هواپیما به مطلبی در روزنامهای برخوردم که رابطه مدل موی ترامپ با موفقیت او در انتخابات آمریکا و مشی سیاسیاش را توضیح میداد؛ یعنی ارتباط یک دال یا نشانه عامه پسندِ (آمریکایی) با مدلول یا محتوای سیاسی عوامانه آن، که فراتر از خود او در کسوت یک کاندیدا، همچون یک رسانه، این چنین مخاطب فراگیر را به خود جذب و در کارزار انتخابات مؤثر افتاده بود، البته این بار با تأثیرات و پیامدهای احتمالاً خطرناک برای نوع بشر! این، آموزه و همزمان نقدی است مجمل بر شمای ساده شدهای از نظریه ونتوری در "آموزه های لاس وگاس" و کارکرد و پیامدهای آن که البته او، در سیره نظریاش، همواره ما را از این نوع ساده کردنها بر حذر میدارد. فرا رفتن از فرمها و تصاویر انتزاعی یا خودِ معماری، که در برداشت خود آیینِ مدرنیستی مبنای تمرکز معماری هستند، در عوض توجه به منویات درونی یا محتوای بنا و رابطه آن با مخاطب بیرونی، به معنای رسمیت یافتن دیگر لایه های معتبرِ همزیست با معماری و توجه به همزیستیِ به ظاهر متناقض و در عین حال پیشران آنها، چیزهاییاند که اسکات براون و ونتوری ما را به آن فرا میخوانند. نوعی عامه گرایی، که همچون کنشگری هنرمندانه اندی وارهول، در نقد عملی مدرنیسم و برای ارتباط دوباره معماری با انسان و جامعه، توسط ونتوری به آن فراخوانده میشویم. گرچه به ظاهر، این دستاورد مثبتی به نظر میرسد، اما از وجوه تاریک آن نیز نباید غافل شد. همچنانکه شیوه نظری خود ونتوری نیز، پرهیز از دوگانه گرایی و عبور از نگرش سیاه و سفید به پدیدهها را تشویق میکند. امروز، کیست که از گزند عامهگرایی افراطی لااقل در سیاست، جامعه، اقتصاد، فرهنگ و به تبع آن، در شهر، معماری و هنر، در جای جای جهان در امان مانده و کجاست که این نشانهشناسی عامیانه رسان هوارِ پسامدرن ـ که روی دیگری از آن در نشانهشناسی عوامپسند اسطورهای و آیینی پیشامدرن یا تاریخی قابل ردیابی است ـ با مراجعه به سیاق فلسفی میشل فوکو، از دستاندازی اقتدارگرایی و منفعت طلبی مصون مانده باشد! اسکات براون و ونتوری تلاش میکنند ما را، چنانکه اشاره کردم، از دوگانه گرایی، رادیکالیسم و چرخه ارزشهای سیاه و سفیدی که از افلاطون (ایدآلیسم) تا دکارت (راسیونالیسم) و از جهان یونانی (شاید هم پیشایونانی) تا دوران مدرن بر همه چیز و بر همگان سیطره نظری و عملی داشته و نوعی یکدستی، خلوص، صراحت، سادگی، تمام و کمال یا همگن بودن را در پدیدهها و فرم آنها ترویج میکند، رهانیده و به فراسوی نیک و بد ببرند. آنها در نظریه "پیچیدگی و تضاد" به واقع جهانی غیر همگن، التقاطی، دارای امکان جمع اضداد و عناصر متناقض و دارای قابلیت ابراز ایهام و ابهام، که آنرا منشاء بروز شور و سرزندگی (در فراسوی فرم) میپندارند، پیشنهاد می دهند. یعنی ترویج وجوهی زنده و طبیعی، که جهان مابعد صنعتی و جامعه ماشینی و خِردزده مدرن در غرب، کمر همت به ویرانی آن بسته بود. تلاشی برای عبور از وضعیتی مسئلهدار، که در گذار از نیمه اول قرن بیستم به نیمه دوم آن، عدهای بر آن شوریدند، از رایت با معماری ارگانیک تا چومی با معماری به مثابه آتشبازی، از لوکوربوزیه متأخر تا لویی کان و در جبهه دیگر، از هیپی ها تا وود استاک (همچون دیوگنس که بر قواعد اجتماعی فاخر یونانی شورید) و جنبش ماه می 1968 پاریس. اسکات براون و ونتوری تا آنجایی از ماجرا را که قادر به درک آن بودهاند، به ما گوشزد کرده اند، انها به ما یاداوری کردند معماری دارای گفتمانی پیشا و پسافرم است و همچون یک رسانه، اگر معماری با انسان، با مردم و با زندگی مرتبط نشود و شور و سرزندگی ناشی از همزیستی تضادها در آن امکان بروز نیابد و ایهام، ابهام، زیرو زبر، پیچشها و پیچیدگیهای ناشی از تناقضات در آن فرصت ظهور نیابند، میمیرد. و اما، ما به عنوان شهروندانِ این جهانِ شرقی، که هر روز و هنوز در تعلیق در میانه معادلاتی پرتناقض و پیچیده، زیستی درهمجوش، پر آشوب، شیرین و همزمان تلخ، و روزگاری دارای زیر و زبر، پرپیچ و خم و پر از ایهام و ابهام را در هر نفس تجربه و لحظه به لحظه، سر کرده و میکنیم، گویی که طعم گسِ برخاسته از آمیزش نیک و بد را آنچنان که در نظر اسکات براون و ونتوری آمده است، به عمق جان چشیدهایم. عنوان این یادداشت "تاریک و روشن اسکات براون و ونتوری: از نشانهشناسی موی ترامپ تا پیچیدگیها و تضادهای زیستِ شرقی ما" بوده است که به فراخور قالب انتشار مجموعه تغییر کرده است.