در سپیده دمان دوران مدرن بود که مسئله ی خانه ی
اجاره ای بدل به یک عرف شایع در شهر گردید. خانه ها نه فقط برای انکه سرپناه یک خانواده
و خاندان باشند ساخته می شدند، بلکه می شد ان ها را به افرادی خارج از خانواده و
خاندان نیز اجاره داد.
معمارِ قرن شانزدهمیِ ایتالیایی؛ سباستیانو سرلیو یکی از رساله های مجموعه ی هفت
رساله بر معماری اش را به مسکن اختصاص داد. یکی از نکات بسیار جالب در رساله سرلیو
تمرکز بر طراحی خانه برای تمام طبقات جامعه بود.
به طور مثال، برای اولین بار در این رساله، چگونگی طراحی خانه برای روستاییان و
صنعت گران مورد بحث قرار گرفت. در این دو مورد سرلیو به طور مشخص یک واحد زیستی
حداقلی پیشنهاد داد که به وضوح انعکاسی بود از زیست شخصیت زاهدماب و ریاضتْ کشِ
ساکنانش. البته ریاضتْ کشی انتخاب ساکنان این خانه ها نبود.
خانه های کوچک سرلیو
نه از برای پاسخ به انزوای زهدورزانه ساکنانش و نه در پاسخ به انتخاب اگاهانه شان
در طرد مالکیت خصوصی طراحی شده بود، فقر متجسد در خانه های حداقلی سرلیو تجسد نوعی
از فقرِ متمرکز بر بهره وری است، چرا که شرایط زیست برای طبقه فقیر را کمی بهتر و
قابل تحمل تر می سازد و ان ها را قادر می کند تا فعالیت شان را زنده نگاه دارند و
به سوژه هایی فعال؛ کارگران، بدل شوند؛ سرلیو تلاش می کند از ان ها طبقه کارگر
بسازد.
در این جا، خویشتن داری و خودْپرهیزیِ معماری، مشخصه تکامل مسکن اجتماعی مدرن از
سرلیو تاکنون است، مشخصه ای که نمایانگر اخلاق ایثار و کار سخت به منظور افزایش
تولید است.
البته انچه حائز اهمیت است، انکه سرلیو برخلاف معمارانی که همه تلاششان طراحی برای
پادشاهان و پاپ ها و کاردینال ها بود، تلاشش را بر طراحی خانه برای وکلا، تجار و کارمندان
دفتری نیز متمرکز می ساخت، او جامعه را در مقیاس وسیعی مد نظر قرار داد، با
معیارهای امروزی، می توان سرلیو را "معماری دارای تفکر اجتماعی" خواند،
معماری که ترسی از کنار نهادن فرم های مونومنتال به نفع تلاش برای تحقق بهبود
اجتماعی نداشت.
با این حال و علی رغم تمام وجوه مثبت و نیت های
صحیحی که معماری مبتنی بر تفکر اجتماعی با خود دارد، این گرایش، بعضا، اشکارکننده
ی جنبه های به شدت مسئله دار تبیین معماری به مثابه یک آپاراتوس خدای گونِ بندهِ
نوازِ اعانه دهنده است.