خورخه لوئیس بورخس داستانی دارد درباره ی مردمی مطرود
که به سوی دیگرِ آینه تبعید شده اند و حال همه گی مسخ گشته و صرفا به انعکاس
امپراتوری تبدیل شده اند که این بلا را سرشان اورده.
شاید بتوان نظام عظیم امرِ مجازی را در چنین قالبی فهم کرد، جایی که باقی چیزها [که
خارج از این نظم اند] همه گی در حکم کلون و روگرفت اند، در حکم شکل هایی از طرد و
ذلت. اما در داستان از شباهتِ ان افراد مطرود به حاکم ستمگر رفته رفته کاسته می
شود تا این که روزی فرامی رسد که ان ها از ان سوی اینه به جای اول خود بازمی
گردند.
بورخس می گوید آنان این بار دیگر هرگز شکسته نخواهند خورد. آیا ما می توانیم چنین
کاتاستروفی را در نظر آوریم و هم زمان انقلابی این چنینی را تصور کنیم که بر ضد
قدرت خیز می گیرد؟
من بیشتر مایل ام که پیروزیِ بزرگِ امرِ مچازی را به گونه ای تصور کنم که در ان ما
همه گی به واپاشی می رسیم. چه چیزی جایِ ان [امرِ مجازی] را می گیرد؟ گفتن اش
دشوار است، چون ورای امرِ مجازی هیچ چیزی نمی بینیم مگر ان چیزی که زیگموند فروید به ان
"نیروانا" می گفت، عرصه ای از مبادله های یک جوهرِ ذره ای؛ همین و بس.
چیزی باقی نمی ماند جز نظامی از امواج که ما را به نظمِ ذرات در جهان فیزیکیِ محض
پیوند می دهد، جهانی که دیگر هیچ انسان و اخلاق و متافیزیکی در ان پیدا نمی شود.
به این ترتیب ما به یک مرحله ی مادی بازمی گردیم، به چرخش و گردشِ بی معنای
عنصرها. . .