به نظر می رسد، در میان نظریه پردازان شهری معاصر، دو نفر دیدگاه هایی نسبتا
مشابه داشته باشند؛ رم کولهاس و مارک اوژه، هر دوی این ها بر این باورند که منظر
معاصر شهری روز به روز ژنریک تر شده است.
به باور انسان شناس فرانسوی، مارک اوژه، ما شاهد
تعداد فزاینده ای از ناـ مکان ها در منظر شهری معاصر هستیم: مکان هایی مجهول که هر
جایی می توانند باشند، مکان هایی که در ان ها مردم چیزی نیستند جز رهگذرانی بدون
هیچ حس عاطفی ای به موقعیت شهری که در ان قرار دارند.
مارک اوژه یاداوری می کند جهان ـ به ظن او ـ تحت
شمول سوپرْمدرنیته دقیقا با جهانی که باور داریم در ان زندگی می کنیم مطابقت
ندارد، به گمان او ما هنوز نیاموخته ایم که چگونه به این جهان بنگریم. به رای او
ما بایستی بر بازْآموزی تفکر و فهم فضای معاصر همت گماریم.
مارک اوژه ناـ مکان ها را فضاهای خودْبس و درْخودْباشی self-contained می
بیند همچون پارک های موضوعی که تبلور تمام و کمال سوپرْمدرنیته اند. البته ناـ
مکان ها به صورت تام و تمام وجود
ندارند و بسط نیافته اند، چرا که مکانهایی که در آنها زندگی می کنیم هنوز هم گاهی
اوقات خودْمتشکلْ کننده اند، زمانی که افراد گردهم می آیند، امر اجتماعی را رقم می
زنند و مکان را سازمان می دهند.
در واقع بَرْساختِ فضاهای تحت شمول سوپرْمدرنیته، صرفا در گرو حضور افرادی است که
بر مبنای هویتی کالایی شده تعریف می شوند، انسان هایی همچون مشتریان، مسافران و
کاربران یا شنوندگانی که فقط وقتی وارد فضا می شوند یا از ان خارج می شوند شناسایی
می گردند.
برای مارک
اوژه حرکت، جا به جایی و همیشه در راه بودن، به عنصر اساسی افریدن ناـ مکان ها بدل
شده است، در تضاد با دیدگاه او کریستن نوربرگ شولتز، بر این مدعا پا می فشارد که
فضای شهری هیچگاه به موفقیت درخوری دست نمی یابد اگر به طور مثال توسعه زیرساخت
حمل نقل در اولویت وجودی اش قرار گیرد، چرا که چنین بارزه ای به تولید محیط با
معنا منجر نمی شود.
رم کولهاس، پدیده ی ژنریک شهر معاصر را به تحرک فزاینده در محیط شهری گره می زند،
او در قالب مقاله ای بی نهایت مناقشه برانگیز به نام "شهر ژنریک" ـ که
در سال 1994 به رشته تحریر در اورد ـ پرسش های زیادی در مورد پیشْ نمونه ای از شهر
جهانی انتهای قرن بیستم پیش می کشد.
او این پرسش را مطرح می کند که ایا شهر معاصر شباهتی به فرودگاه های معاصر ندارد؟:
"از منظر کامل بودن امکانات و زیرساخت ها، فرودگاه ها خیلی شبیه به محله های
شهر ژنریک هستند، برخی مواقع این تنها دلیل وجودشان است و بعضا به واسطه جذابیت
های مضاعف و ساختار سفینهْ طوری که دارند، هیچ راهی برای فرار از ان ها وجود
ندارد، مگر انکه از این فرودگاه به فرودگاه بعدی برویم."
رم کولهاس نگاهی جهانی دارد و تمرکزش بر کارکردهای متفاوت متروپلیس های معاصر است،
متروپلیس هایی با فرودگاه ها، هتل ها، مراکز خرید، آسمان خراش های شیشه ای و دفاتر
اداری مجهز به سیستم های تهویه، او توضیح می دهد :"هویت شهری درست مثل تله
موشی است که ممکن است موش های زیادی به طعمه اصلی اش دست پیدا کنند و برای قرن ها
نتواند موشی بگیرد."
برای رم کولهاس شهر ژنریک دیگر حول محور قلمرو عمومی تعریف نمی شود، بلکه فرشی است
که زیر پای سرمایه گذاران بخش خصوصی پهن می شود. از نظر رم کولهاس، شهر ژنریک بروز
هویت تاریخی اش را منع کرده است و مهمترین عناصرش را پل ها و تونل ها و مسیرهای
حمل و نقل عمومی اش قرارداده است.
برای کولهاس در شهر ژنریک فاصله بین مرکز و
حاشیه روز به روز بیشتر می شود و ساکنین شهر به مسکونینِ پل ها و تونل ها بدل می
شوند. . . از نظر کولهاس شهر با پیشینه و امکانات هویتی سترگ، شهری است ساکن و
مسکوت و مقید و غیرقایل تغییر.
بر مدار انچه رم کولهاس در شهر ژنریک می گوید، این قسم از شهرها بدون هر نوع
برنامه ریزیِ شهری ای توسعه می یابند، او در دل مقاله شهر ژنریک به یک پرسش اساسی
نیز پاسخ می دهد:"چه بر سر شهرسازی امده است؟" کولهاس می
گوید:"شهرسازی و برنامه ریزی شهری به پایان رسیده است و شهریت به وضعیتی
جهانی بدل شده و برنامه ریزی شهری در قامت یک دیسپلین ناپدید شده است."