شما اثار میس ون دروهه را جزیی از اولین بارقه های
سوگیریِ متمرکز بر ایده ی "منحصر به فرد بودنِ بدون هاله" با استفاده از
عناصری همچون صفحه ی روْپِی و تیرهای آیْ شکلِ عریانْ در نما می دانید، از شما نقل
می کنم: "یک فضای به شدت حسی و کالبدی درون گونه ای از قالب تاریخیِ [انچه]
شهر ژنریک [می خوانند]." اگر بخواهیم تئوری شما را در متن چشم انداز جاری معماری امروز قرار دهیم، این پرسش
پیش می اید که شما چه موارد دیگری از ایده ی " منحصر به فرد بودنِ بدون هاله"
را طی سال هایی که بر اخرین پروژه میس ـ گالری ملی برلین ـ متمرکز بوده اید یافته
اید؟
پیر ویتوریل آئورلی:
میس ون دروهه را به نوعی امتداد و متممی بر هژمونی امر ژنریک می دانم، چرا که به
نظر می رسد میس، معماری است به شدت مشتاق و دلْ مشغول یک موقعیت خاص، یک تقدیر
تاریخی، که البته این توانْ مندی را نیز دارد تا ان موقعیت را به سمت چیزی تحقیقا
متضاد سوق دهد، میس ون دروهه می تواند به بازْساخت و احیای ایده ی مکان نائل آید،
بازْساخت انچه که امر ژنریک از منظر تاریخی تضعیف کرده است؛ انچه می توان ان را
تجربه جسمانی و کالبدی مکان ها خواند.
و البته میس ون دروهه به این مهم نه در قالبی نوستالژیک و از نظر بصری زیبا و بزک
شده بلکه در قالبی غیرِ فیگوراتیو دست می یابد، که رهْیافتی است در نوع خود
منحصربفرد. تقریبا بعد از میس هیچ موردی را ندیدم که توانسته باشد به کیفیتی که از
ان سخن رفت دست یابد، مخصوصا در کارهای متاخرش، کارهایی که کمتر مد نظر امده و
تقدیر شده اند، کارهایی از میس که بیشتر برای شرکت های بزرگ طراحی شده اند.
در این مجموعه از کارها، میس به وضوح پذیرای کیفیت های ژنریک شهر است و به موازات
تلاش می کند این کیفیت ها را درون موقعیتی قرار دهد که تحت شمول ان فهم از مکان و فرم و شاکله هایش و البته
همْ رسش تمام این عوامل، به هیچ رو نیروی غالبا دست کم گرفته شده ی متجسد در ذات شهر
ژنریک را نادیده نمی گیرد.
" منحصر به فرد بودنِ بدون هاله" عبارتی است که از یک فیلسوف پستْ
کارگرْگرا Post_Operaist به نام
پائولو ویرنو وام گرفته ام، ویرنو از مثال "مجموعه دار سکه شناس"
استفاده می کند، شخصی که انچه انتزاعی و
فراگیرترین مقوله ی تمدن ما یعنی پول است را در قالب ابژه هایی مادی همچون سکه و
اسکناس گرد می اورد.
مجموعه دار این آبجکت ها را جمع می کند و از ذات مادی و حسی شان لذت می برد (مجموعه
دار تفاوت ظریف رنگ ها در اسکانس های چاپ و توزیع شده در مقاطع زمانی مشخص را
تشخیص می دهد) مجموعه دار با این عمل، انتزاعی بودن و غیرواقعی بودن
فراگیرِ نهادینه
شده در کنه پول را تضعیف می کند(پول نشانه ایست که برابری انتزاعی تمام و کمال چیزها با انسان ها را تولید می کند و همین واقعی نبودن است که هسته ی مرکزی سرمایه داری را شکل می دهد).
از نظر من کاری که میس انجام می دهد دقیقا همین است، در اثار او ولعی برای
طراحی وجود ندارد، اگر بخواهم دقیق تر بگویم تلاش طراحانه برای تولید فرم به چشم
نمی خورد، هر چه هست قطعات صنعتی حاضرْ آماده ای هستند که کنار هم قرار می گیرند.
اما موضوع این است که این قطعات به نحوی همْ آیند می شوند که حضوری محتمل، حسی و
بی نهایت منحصر به فرد را تداعی می کنند و این کیفیت بدون از دست دادن خاصیت
ژنریکِ خاستگاه این قطعات به دست می اید، در عین حال این وضعیت ژنریک به سوی
کیفیتی مخالف سوق می یابد، به سوی کیفیتی حسی و از منظر تاریخی مستقر و جاافتاده،
به نگاه من، هیچ معماری پس از میس نتوانست به این چنین یکدستی consistency ، صلابتrigor و قطعیت conviction ی به صورت همزمان و یکجا دست یابد
.