متفکری همچون میشل فوکو دو نوع از جوامع نسبتا نزدیک
به جوامع حال حاضر را تحلیل کرده است؛ او یکی را جامعه ی مبتنی بر حاکمیت و دیگری
را جامعه مبتنی بر انضباط می خواند. او گذاری بارز از جامعه حاکمیتی به جامعه
مراقبتی و انضباطی را که با ظهور ناپلئون همراه است؛ رصد می کند.
تحلیل های میشل فوکو از جامعه انضباطی مشهور و صحیح باقی مانده اند. جامعه انضباطی
با استقرار نواحی حبس تعریف می شوند: زندان ها، مدراس، کارگاه ها، بیمارستان ها.
جوامع انضباطی به این نواحی نیاز داشتند.
. . . البته فوکو به روشنی می گفت که جوامع انضباطی ابدی نیستند، او آشکارا فکر می
کرد که در حال ورود به نوع جدیدی از جامعه هستیم. قطعا برای سال ها بقایای متعددی
از جوامع انضباطی وجود داشته است، اما پیش تر می دانیم که در نوع متفاوتی از جوامع
هستیم که می توانند به بیان ویلیام باروز، جوامع کنترلی نامید.
در حال ورود به جوامع کنترلی هستیم که به طرز بسیار متفاوتی نسبت به جوامع انضباطی
تعریف می شوند، ان ها که نگران رفاه ما هستند دیگر به مکان های حبس نیاز ندارند. .
. حتا زندان ها، مدارس و بیمارستان ها پیشاپیش محل بحث های دائمی اند. آیا بهتر
نیست ملاقات های خانگی توسط پزشک را بسط دهیم؟ بله قطعا این اینده است.
کارگاه ها و کارخانه ها لبریز شده اند. آیا بهتر نیست از پیمانکاران فرعی بیشتری
استفاده شود و کارها در خانه انجام شوند؟ آیا شیوه های دیگر برای تنبیه مردم غیر
از زندان وجود ندارد؟ جوامع کنترلی دیگر از مکان های حبس گذر نمی کنند. حتی مدارس
نیز از این وضعیت مبرا نیستند. . . جالب است ببینیم که هویتِ مدارس و پیشه ها به
وسیله ی آموزش مدام به چه چیزی بدل می شوند؛ همان چیزی که اینده ی ماست. مدرسه
دیگر مستلزم گرداوری کودکان در مکان حبس نیست. کنترلْ انضباط نیست.
مردم را با یک بزرگراه محبوس نمی کنیم، اما با ساختن یزرگراه ها وسایل کنترل را
تکثیر می کنیم. . . مردم می توانند "آزادانه" و تا بی نهایت سفر کنند بی
انکه محبوس شوند، در حالی که کاملا تحت کنترل اند؛ این همان اینده ی ماست.