در کاتالوگ های اخیر ایکیا، آشپزخانه ها، تقریباً شلوغ و نامرتب به نظر می رسند. بزرگسالان و کودکان بصورت مید موشن، در صحنههایی پویا از
زندگی خانوادگی که به دقت صحنهپردازی شده، نشان داده می شوند. مردم با هم آشپزی می کنند، کار می کنند، تکالیف خود را
انجام می دهند، بازی می کنند، و چشمانشان به جزیره آشپزخانه دوخته شده است. چنین بازنمایی های تجاری از خانه معاصر، چشم انداز ی مداوم
و بی وقفه از کار و اوقات فراغت را به
نمایش می گذارد، جغرافیای سست و مرز سیال جزایر و شبه جزایر آشپزخانه (و مهمتر از
همه، حضور مردان) که بازتاب آرزوی یک خانواده معاصر و ظاهراً برابری طلب است. باهمیِ توأم با فراغت و آسایش خاطر در آشپزخانه اُپن جشن گرفته
می شود.
«میز آشپزخانه»
معروف، در بسیاری از داستانهای کارآفرینی موفق؛ ظاهر میشود و نمادی از ایدهآل
سرمایه سالاری متاخر معاصر برآمده از «شغل دوم» است – لیکن؛ همچنین، جهت انعطافپذیری
بیشتر خانههای ما.
آشپزخانه معاصر؛ نه تنها، باید ظرفیتی برای تغذیه داشته
باشد، بلکه؛ باید فضای مناسبی برای برای سرگرمی، اوقات فراغت و یک دفتر کار خانگی
یا کوچکترین مرکز تسهیلاتی رشد کسب و کارهای
نوپای استارت آپی جهانی محیا سازد. کار و اوقات فراغت در کنار هم و در یک فضا زندگی می کنند،
چه خوب و چه بد.
از منظر تاریخی در اروپا؛ این فضاهای چند منظوره، به
خانواده های کم درآمد تر اختصاص داشتند: آشپزخانه؛ نه تنها مکانی برای پخت و پز،
بلکه؛ تنها منبع گرما در خانه. تفکیک آشپزخانه از محل زندگی، مختص طبقات بالا بود.
تعداد بیشماری از اتاقها با عملکردهای متفاوت، نشاندهنده سلسلهمراتب احتماعی معینی
بودند، در حالیکه؛ بتدریج، خانههای یک اتاقه ظاهر میشدند، که در آن ساختارهای
اجتماعی، تخت تر و غیررسمیتر بودند. آشپزخانه به این دلیل به حاشیه رانده می شد که
یا محل کار خدمتکاران در خانوادههای طبقه بالا بود، یا در خانوادههای کم در آمد
تر، صرفاً، محدود به تابهای روی آتش بوده است.
در قرن نوزدهم؛ توسعه نظریه میکروبی و توجه به بهداشت، توجه
به تناقضی را تقویت نمود: آشپزخانه انگلیسی ویکتوریایی باید تا حد امکان به اتاق
غذاخوری نزدیک، و در عین حال؛ از انتقال بوی آشپزخانه به سایر اتاقها
جلوگیری میشد. نتیجه تقسیم بندی اجتماعی خانه در طراحی رابرت کر در خانه جنتلمن
در سال 1864 قابل توجه است، جایی که؛ تمام اتاق های خدماتی (از جمله آشپزخانه) در
زیرزمین و جزء قلمرو خدمتکاران هستند. همچنین؛ خدمتکاران دارای یک قسمت مجزا در
پشت خانه و راه پله مخصوص به خود هستند تا از تماس غیر ضروری با اعضای خانواده
جلوگیری شود. رابطه کار و فراغت در خانهT در سازماندهی معمارانه فضاها، طبقه بندی
شده و بسیار واضح است.
استقبال از
آشپزخانه و ادغام آن در قلمرو خانوادگی خانه، به طور جدایی ناپذیری با کاهش دسترسی
به نیروی کار خانگی مرتبط بوده است.
تا دهه 1950، بیشترین تعداد زنان در بریتانیا در بخش خدمات خانگی
استخدام می شدند. افزایش فرصتها برای اشتغال جایگزین در تولید، در طول انقلاب صنعتی، و نقشهای
اداری و خردهفروشی در قرن بیستم، برخی از دلایل اساسی این تغییر جهت و دور شدن از
خدمات خانگی حرفهای بودند.
همزمان با صنعتی شدن و ساده سازی کار کارخانه در طول انقلاب صنعتی، هدف مهندسان
امور خانگی بهبود عملکرد در آشپزخانه بود. نظم و کارایی، توسط نویسنده و مربی آمریکایی؛ کاترین
بیچر که بین سالهای 1842 تا 1874 مطالب زیادی در حوزه اقتصاد و علم خانوار
منتشر کرد؛ واجد ارزشهای اخلاقی عزت و احترام بود. پلان خانه پیشنهادی بیچر، با یک کابینت جمع و جور آشپزخانه
در مرکز آن و گفتمان زن خانه دار در رأس وظایف خانگی، تصویری از آشپزخانه به مثابه
کابین کاپیتان کشتی خانوادگی ایجاد می کرد. بیش از پنجاه سال
بعد؛ کریستین فردریک، نویسنده کتاب «مهندسی خانوار: مدیریت علمی در خانه
1919»، و لیلیان مولر گیلبرت، که در سال 1929 «آشپزخانه کاربردی»
را برای شرکت گاز بروکلین بورو ارائه داد، لایه های مضاعفی از تفکر طراحی برای آشپزخانه های خانگی را در تلاش جهت صرفه جویی در وقت و انرژی خانم
خانه معرفی کردند.
اگرچه ایدههای
چیدمان کارآمد و تکنولوژی جدید به مثابه رهایی از مشقتهای کار خانگی، جایگاه زنان
را در خانه تثبیت نمود، وعده زمانی آزاد بیشتر را نیز برای نخستین بار به وضوح؛ پدیدار ساخت. در بسیاری
از نمونههای معماری مدرنیستی، آشپزخانه؛ نشاندهنده مجادله
ای بین پیشرفت تکنولوژیکی و یک الصاق کارکردگرایانه با توجه به بهداشت و تفکیک است. همچنین؛ محل آشپزخانه در خانه ارتباط مستقیمی با کارکرد آن دارد. در پلان ویلا
ساوای لوکوربوزیه، ساخته شده به سال 1931، آشپزخانه؛ جمع و جور و عملکردی است. محصور، در کنج،
که توسط خدمتکاران (که اتاق های آنها در
طبقه همکف، کنار گاراژ بود) استفاده می شد.
آشپزخانهء خانه شیشه ای از لینا بو باردی (که گفته می شود از ویلا ساووا
الهام گرفته شده است، اگرچه؛ بیست سال بعد تکمیل شد) رابطه ای مشابه با سایر بخش
های خانه دارد. خانه را می توان به مثابه دو بنای الحاقی مشاهده کرد: خانه ای که روی پیلوت
ساخته شده و پیرامونش را شیشه فرا گرفته
است، شامل مناطق نشیمن و اتاق خواب های خانواده.
و در پشت، یک جناح کاملاً ساده و کمتر شفاف، شامل مناطق خدماتی و محل اقامت کارکنان
(شامل سه اتاق خواب) است. آشپزخانه بین این دو حوزه متمایز کار و اوقات فراغت قرار دارد. بو باردی
تجهیزات نوآورانه آشپزخانه را در مجموعه ای از عکس های متعلق به دهه 1950 نشان می
دهد. کار روزمره توسط کارکنان خانه انجام می شد، اما؛ امکان گذران وقت بو باردی،
بعنوان صاحب خانه در آشپزخانه، چندان دور از ذهن نبود، صرفاً؛ به این دلیل که او
یک زن بود.
آندسته از طراحان مدرنیستی که نگران بهسازی خانه برای
ساکنان طبقه کارگری بودند، نیز؛ بر ایده آشپزخانه به مثابه فضایی که صرفاً به پخت
و پز اختصاص داده شده بود؛ تمرکز داشتند.
کمیته مسکن که در سال 1926 آشپزخانه فرانکفورت را راه اندازی کرد، از بازگشت
به «آشپزخانه برای غذا خوردن» (Wohnküche) چند منظوره طبقه کارگر
واهمه داشت.
در نتیجه؛ آشپزخانه فرانکفورت یک «آشپزخانه برای کار» (Arbeitsküche) واقعی بود – آنقدر کوچک که دقیقاً برای یک خانم خانهدار جا داشت. آشپزخانه ای
که در استانداردهای فضایی بریتانیایی پارکر موریس 1963 نشان داده شده نیز؛ صرفاً
برای پخت و پز انفرادی بوده و تصریح می کند که زن خانه دار باید بتواند فرزندان
خود را حین کار در آشپزخانه ببیند، اما؛ همچنین؛ کودکان باید دور از وسایل برقی
باشند.
پس از جنگ جهانی دوم، تکنولوژی جایگزین قابل اعتماد و مقرون
به صرفه ای برای خدمتکاران در نظر گرفته شد. انتقال بار مسئولیت کار خانه از کمک های
خانگی مستخدمان به زنان خانه دار، تغییر
بزرگی در سبک زندگی برای طبقات متوسط بود. انتقال کار از خدمتکاران به کدبانوی
خانه؛ اهمیت و جایگاه آشپزخانه و زحمتی که در آن اتفاق می افتاد را، افزایش داد.
اگر قرار بود زن طبقه متوسط ، کار پرزحمت خانگی را در دستان خود بگیرد، مطمئناً؛ کار
به بازتعریف نیاز داشت.
در ایالات متحده؛ رونق پس از جنگ توسط شرکت هایی تقویت شد
که پیشتر؛ در جنگ شرکت داشتند، و اکنون؛ به جای آن؛ تولید کالاهای مصرفی را آغاز کرده بودند. زنان تشویق
شدند خانهداری را انتخاب کنند تا برای مردانی که از جبهه بازمیگردند، فضایی در
بازار کار ایجاد شود. خانواده
هستهای حومه شهر، نشانه ای از موفقیت و شکوفایی ملت بود، کار خانگی همسر با فشار
یک دکمه جادویی به شغلی «شایسته» ارتقا یافت. آدریان فورتی، مورخ معماری به
سال 1986، اشاره می کند: «چگونه میتوان
این ایده پوچ و غیرممکنی که تا به حال وجود داشته؛ واقعی جلوه داد؟» «به ویژه؛ در
قرنی که بیش از هر زمان دیگری از زنان انتظار می رفت دقیقاً به همان کاری که باید
حذف گردد؛ افتخار و در انجام آن تلاش کنند؟»
نیمه دوم قرن بیستم؛ شاهد تعدیل رژیم کارکردگرا بود که
آشپزخانه را به مثابه ماشینی برای پخت و پز تعریف می نمود. دیوارها از
بین رفته و مرزهای بین آشپزخانه و اتاق نشیمن -و در نتیجه بین کار و اوقات فراغت-
محو شده بود. گرچه؛ زنان همچنان عمده کارهای خانگی را انجام می دادند، آنها نیز به طور
فزاینده ای وارد اشتغال همراه با حقوق شدند. در نتیجه؛ تمایل به برسمیت شناختن آشپزخانه خانگی به مثابه محل کار کاهش یافت. در سال 1999، جودی آتفیلد، مورخ طراحی،
«طرح باز» را به مثابه یکی از مهمترین تحولات فضای داخلی خانگی بریتانیا از زمان
جنگ جهانی دوم معرفی کرد.
کشمکش بین مفهوم خانه به مثابه یک فضای باز و دموکراتیک و
واقعیت های کار در «کتاب آشپزخانه» (1977) ترنس
کانران به تصویر کشیده شده است. طبق آن؛ آشپزخانه باید تقریباً با تمام اتاق
ها در خانه مرتبط باشد: راهرو (پاسخی در برابر درب ورودی)؛ باغ (چیدن یک دسته
جعفری)؛ اتاق ناهار خوری (چیدن میز غذا)؛ اتاق نشیمن (شام-تلویزیون)؛ انباری و
رختشویی.» آشپزخانه هنوز مرکز فرماندهی و قلب عملکردی خانه است، چنانکه؛ کاترین
بیچر بیش از 130 سال پیش از آن توصیف کرده است، همچنین؛ یک حس خوب برآمده از
تندرستی و فراغت و آسایش خاطر وجود دارد:
به عنوان مثال در ارجاعات نسبتاً رمانتیک به خانه باغ گیاهی سالم. آشپزخانه با
پلان باز معاصر زمینه را برای اداره مشترک و برابریطلبانه خانواده فراهم میکند،
اما قانون -و واقعیت – از این امکان؛ عقب مانده است. همانطور که ادوینا آتلی در مقاله «جنگ به پا کردن» اشاره کرد، این سیاست دولت است که زنان؛ اکثر کارهای بازتولیدی را
انجام دهند. او می نویسد: «بدون مرخصی کاملاً برابر والدین، امکان دستمزد یا حقوق
برابر وجود نخواهد داشت.»
ایده حذف و تغییر آشپزخانه از خانه، مناقشه برانگیز است، و گواهی ست بر؛ محافظه
کاری هتروپاتریمونال، که همچنان؛ دلبسته اتاق می باشد. معمار؛ آنا پویجِینر، مخالفت شدیدی را بدلیل تحقیقات خود
در مورد شهرهای بدون آشپزخانه تجربه کرده است، از ساختمان های هتل های نیویورک در
اوایل قرن بیستم تا غذاخوری ای عمومی در لیما. این دومی ها؛ در پاسخ به مشکلات
اقتصادی و برای حمایت از کارگران اعتصابی، به دنبال تحولات بحران اقتصادی در دهه
1970 تأسیس شدند. گروههایی از زنان در یکی از خانهها جمع میشدند تا با هم آشپزی
کرده و به نوبت غذای خانوادهشان و جامعه
را محیا کنند. آشپزخانه های خصوصی به یک شبکه عمومی بدل شدند تا در حمایت
از کارگران اعتصابی و اخراج شده و خانواده هایی که به علت از دست دادن درآمد متضرر
شده بودند، متحد شوند. این آشپزخانهها با مقیاسپذیری و عمومی کردن آشپزی، رابطه
اقتصادی بین نیروی کار بازتولیدی و اقتصاد عمومی را آشکار ساختند و همبستگی
و آگاهی سیاسی را در میان زنان درگیر افزایش دادند. به تعبیر سیلویا فدریچی؛ آشپزخانه ها بار دیگر به کارخانه
هایی بدل شدند که زنان در آن کار می کردند.
«خانه مراقبت»، اولین ساختمان مسکونی
مبتنی بر مراقبت بین نسلی در ایالات متحده است، که توسط رافی
سگال، با همکاری ماریسا موران جان و ارنست والری طراحی شده، و مستقیماً؛ به مسئله تبادل نیروی کار در آشپزخانه می پردازد. این طرح
که قرار است از سال آینده ساخته شود، شهروندان سالخورده و مراقبان و پرستاران با
خانواده هایشان را در تلاش برای رفع کمبود
ارائه مراقبت های مقرون به صرفه؛ سکنی خواهد داد. هر خانه شامل یک آشپزخانه کوچک
است و یک آشپزخانه مشترک بزرگ نیز وجود دارد که یک وعده غذای مشترک در روز و
همچنین؛ نوشیدنیها و میانوعدهها را ارائه می دهد. این فضا؛ از منظر عملیاتی، در
یک حوزه سیرکولاسیون کلان قرار می گیرد که آپارتمان های مراقبان را به آسانسور و
لابی پله ها متصل می کند. گنجاندن یک مرکز خشکشویی؛ یادآور پروژه مسکن تعاونی «لا بوردا» در بارسلونا _ژوئیه/آگوست 2019- است، که در آنجا؛
تعدادی ماشین لباسشویی در یک لابی بزرگ ایوانمانند قرار گرفتهاند. تکثیر این وسیله
مصرفی فردی در فضایی که نمیتوان آن را بهراحتی به مثابه خصوصی یا عمومی طبقهبندی
کرد، خصوصیت مفروض خانگیِ کارِ خانه را به
چالش میکشد.
البته؛ تصویر آشپزخانه بی مرز معاصر که بتواند کار و اوقات فراغت را در یک اجماع
بدون اصطکاک دربرگیرد، زاده و پرداخته تخیل انسان است. نیروی
کار خانگی با اختراع
دکمه فشار؛ ناپدید نشد، و با رایج شدن آشپزخانه های اِپن حذف نگشت. ایدئولوژی مدرنیستی برآمده از مکانیزاسیون و کارایی با
ایدئولوژی دیگری جایگزین شده است، که همچنان؛ بر مالکیت خصوصی و خانوار به مثابه
مصرف کننده مهم کالاها با ضمیمه شدن رفاه و فراغت متمرکز شده است. حذف آشپزخانه از خانه کمک می کند تا ساختارهای قدرت بین کسانی که مراقبت می
کنند و کسانی که تحت مراقبت قرار می گیرند؛ آشکار گردد؛ رابطه ای که، در غیر این
صورت؛ در خانه شخصی، به مثابه امر نامرئی باقی می مانْد.
آشپزخانه پیشنهادی مهندسان امور خانگی از این منظر مسئله
دار بود که صحنه را برای اجرای یک بازیگر مجرد - زن خانه دار - آماده می ساخت، لیکن؛
در مأموریت خود جهت بهبود شرایط کار زن خانه دار، رادیکال عمل می نمود. آشپزخانه اُپن
معاصر بسیار نزدیکتر به «آشپزخانه برای غذا خوردن» چند منظورهء طبقه کارگر در
گذشته است، با فضاهای آشپزی، غذاخوری و نشیمن سیال و متصل، با فاصله و تغییر روند
از اتاق تکعملکردی مدرنیستی. چشمانداز
دموکراتیک خانگی، نوید اجرای آشپزی و سرگرمی را به مثابه امری با فراغت خاطر و جمعی
ارائه میدهد، اما؛ ظاهر
فریبنده و دوپهلوی تندرستی؛ واقعیتهای
جنسیتی کار بازتولیدی را در خانواده هترو نورمیتیو (نگرشی که رابطه دگرجنس گرایی
را بهنجار و طبیعی می داند و همجنسگرایی را آسیب و نقص) پنهان میسازد. در چنین
قلمرو عاری از اصطکاک جزایر و کشوهایی که بی صدا بسته می شوند، گفتمان انکارناپذیر
کار خانگی به مثابه زحمت می تواند به طرح این سوال همواره مهم یاری رساند: خانه برای چه کسی توأم با فراغت و آسایش خاطر است؟
منبع: The Architectural Review