عُمَران ــ به ضم اول و فتح دوم. ع. آبادانیها.
و فارسیان به سکون استعمال نمایند به معنی آبادان.
فرهنگ آنندراج
تجربۀ
پدیدارشناختی از چیرۀ اعظم ساحات زندگی در سی چهل سال اخیر ایران به طرز ناامیدکنندهای
چنین مینماید که در اینجا مفاهیم و غایات به نقیض خود تبدیل میشوند. کافی است بعض
آنها را از خاطر بگذرانیم تا ببینیم که تمنای عدالت، سازندگی، اصلاحات، توسعه، مقابله
با فقر و فساد و تبعیض، پیشرفت علم و فناوری، رونق تولید و عزت و سربلندی ایران و
ایرانی در عمل به وصال کدام نتایج رسیده است. اگر این وضعیت را به فرض ثبوت بتوان به
عارضهای مزمن تشبیه کرد، فروریختن برج شمارۀ دو متروپل آبادان، آن هم زمانی که
حتی هنوز به بهرهبرداری کامل نرسیده بود، علامتی است که درجۀ وخامت بیماری را بیش
از پیش به طور واقعی و در عین حال نمادین یادآوری میکند. در این وجیزه کوشیدهام نمودی
از این وضعیت را با نگاه به دو متن از والتر بنیامین و همایون کاتوزیان به اختصار توضیح
دهم.
همایون
کاتوزیان در مقالۀ "ایران، جامعۀ کوتاهمدت"[1]
نظریهای دربارۀ مشکلات و مسائل توسعۀ سیاسی و اقتصادی بلندمدت در جامعۀ ایران
مطرح کرده است و علت اساسی کوتاهمدت بودن این جامعه را "فقدان یک چارچوب استوار و
خدشهناپذیر قانونی" میداند. در نبود حکومت مبتنی بر قانون است که ناامنی در تمام
اقشار و لایههای جامعه گسترده میشود و نه
فقط قدرت، بلکه جان و مال افراد نیز هر دم در معرض آسیب و فروپاشی است. به طور
خلاصه جامعۀ کوتاهمدت یا "کلنگی" جامعهای است که "در آن انباشت درازمدت علم و
دانش و سرمایه و فرهنگ مشکل است و در نتیجه یا درجا میزند یا در اثر نوسانات
گهگاهی از نو شروع میکند"[2].
انباشت درازمدت سرمایۀ تجاری و سرمایۀ صنعتی شرط لازم برای توسعۀ اقتصادی مدرن
بوده است و لازمۀ آن وجود قانون و نهادهایی بوده که میزانی از امنیت را تأمین کرده
و آینده را تاحدی قابل پیشبینی ساخته است.
نتیجۀ
فقدان لوازم مذکور در جامعۀ کوتاهمدت ایران، اگرچه قدری مبالغهآمیز به نظر برسد،
چنین میشود که اگر پیش از قرن بیستم شخصی که از خانهاش بیرون میآمد اطمینان
نداشت که تا عصر وزیر میشود یا چهارشقه میشود و به چهار دروازۀ شهر آویزان میشود،
امروز بعد قرنی و به گونهای دیگر نه کارگری که صبح سر ساختمان میرود مطمئن است
که عصر زنده به خانه برگردد، نه کسی که داراییاش را در یک پروژۀ تجاری سرمایهگذاری
کرده میتواند از امنیت و انتفاع مالی خود آسودهخاطر باشد. جان و مال به موازات
کار و سرمایه در جامعهای که حادثۀ متروپل را تجربه کرده است، بیش از پیش آسیبپذیر
و شکننده مینماید.
کاتوزیان
جامعۀ کوتاهمدت را علت و معلول "فقدان ساختار" در تاریخ ایران میداند. این فقدان
ساختار به زعم او نتیجۀ دولت استبدادی است که به ظهور "جامعۀ خودسر" میانجامد و "هرگاه تسلط دولت بر آن تضعیف شود به آشوب میگراید". فاجعۀ متروپل و شواهدی از
این قبیل نشان میدهد با آنکه بیشتر از دو دهه از طرح نظریۀ تطبیقی جامعۀ کوتاهمدت
میگذرد، این نظریه همچنان میتواند ابعادی از موانع توسعۀ پایدار در ایران معاصر را
توضیح دهد. اما نزدیک به یک قرن پیش از این و حدود هفت دهه پیش از طرح نظریۀ جامعۀ
کوتاهمدت کاتوزیان، والتر بنیامین[3]
تحلیلی از ساختار اجتماعی و فضایی شهر ارائه کرده است که امروز برای توضیح واقعۀ
متروپل عمیقاً معنادار و مرتبط به نظر میآید.
بنیامین
در سال 1924 سفری به جزیرۀ کاپری کرد و در آنجا به واسطۀ ارنست بلوخ با کتاب تاریخ
و آگاهی طبقاتی[4] لوکاچ که به تازگی منتشر شده
بود آشنا شد و این نخستین مواجهۀ جدی او با ماتریالیسم تاریخی بود. در همین سفر با
هنرپیشه و کارگردان بلشویک، آسیا لاسیس[5]
ملاقات کرد و چخماق این دو بود که آتش اشتیاق به اندیشههای مارکسیستی را در سینۀ
بنیامین افروخت. ثمرۀ آن چند هفته اقامت در ایتالیا مقالهای به نام «ناپل» بود که
با همکاری لاسیس نوشته شد و در 19 اگست 1925 در فرانکفورتر زایتونگ به چاپ
رسید. این مقاله تلاشی است برای ثبت کیفیت کوتاه و زودگذر زندگی اجتماعی در حلقهای
از تصاویر. این متن اگرچه در زمان خود توجه زیادی جلب نکرد اما امروز میتوان دید
که همهچیز از ناپل شروع شده است؛ عزیمت بنیامین در مطالعۀ شهر از این نقطه سرگرفت
و با کار ناتمام او راجع به پاریس قرن نوزدهم به اوج رسید.
مقالۀ "ناپل" نخستین نمونۀ تلاش بنیامین برای بسط یک تجربۀ انتقادی رهاییبخش است. شهر
ویرانۀ درندشتی است محتاج خاکبرداری محتاطانه و عملیات نجات. در تأملات شهری
بنیامین مفهوم تخلخل[6]، که بر وجود خللوفرج بسیار و
نفوذپذیری بالا دلالت دارد، از مفاهیم اصلی است. تخلخل به تعبیر او "قانون ابدی
زندگی" در این شهر است که همهجا به چشم میخورد[7].
از این اصطلاح برای توصیف تلقی خود از فرم خاص و مخصوص ساختار اجتماعی، مکانی و
زمانی در ناپل استفاده میکند. تخلخل اشاره دارد به فقدان مرزهای روشن میان پدیدهها؛
رخنۀ چیزی در چیز دیگر؛ ادغام کهنه در نو؛ محو شدن عمومی در خصوصی؛ و درهمگداختن
لاهوتی و ناسوتی. شهر با اوصافی مانند آنارشی فضایی ـ مکانی، اختلاط اجتماعی و،
مهمتر از همه، موقتی بودن و ناپایداری شناخته میشود. در همین نقطه است که "جامعۀ
کوتاهمدت" کاتوزیان با "تخلخل" بنیامین تلاقی میکند و تصویر برج فروریختۀ متروپل
را همچون نمادی از تجربۀ مکرر تاریخی و روزمرۀ ما به ناکام و ناچار پیش چشم میآورد.
بنیامین
با مرکزیت بخشیدن به مفهوم تخلخل توجه را به چند مضمون جلب میکند. از لحاظ ساختار
فیزیکی شهر، مفاهیم بیجاشدگی و آوارگی در محیط شهری را برجسته میسازد. علاوه بر
این مبیّن بیثباتی و کوتاهمدت بودن فرمهای معمارانه و اجتماعی است و در عین حال
به تداخل امر مدرن در امر سنتی و فضای داخلی در فضای خارجی اشاره دارد. از نظر او
ناپل شهری است فاقد ترتیبات مشخص مکانی و مرزبندیهای روشن. موجودیت بیبرنامه و
آشوبناکی است که در آن فضاها و ساختمانها توی شکم هم رفته و در یکدیگر ادغام شدهاند.
فقدان مرزهای روشن در معماری شهر، تردد در آن را دشوار کرده و کیفیتی مخمصهگون و هزارتو
به آن داده است؛ لابیرنتی که راه گریز ندارد. در ناپل به نظر نمیرسد که هیچ
وضعیتی به قصد دائمی بودن ایجاد شده باشد. او مینویسد:"به سختی میتوان تشخیص
داد که در کجا ساختمان هنوز در حال احداث است و از کجا فرسودگی شروع میشود"[8].
هدف بنیامین در مقالۀ "ناپل"، فاش کردن فرایند عمران به منزلۀ تولید ویرانههای
فوری است. ناپل ویرانۀ ابدی است و در اینجا مفهوم ویرانه اساساً با تصویر لابیرنت
پیوند میخورد؛ ویرانهای که نمیتوان از آن بیرون شد.
شهر
غریبی است ناپل؛ شهری فاقد اصول ساختاری مکانی و زمانی مشخص و فاقد عناصر سازندۀ حیات
کلانشهری (متروپلی). الگوهای مدرن سازمان اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در ابتداییترین
حالت قرار دارند و درحالتوسعه بودن آن سبب میشود نه نو به نظر برسد نه قدیمی. بنیامین
در مواجهۀ خود با آن سعی میکند تقابل میان حس مدرن و محیط پیشامدرن را به واسطۀ
مفهوم تخلخل و تجلی آن در مضامین مختلف بیان کند[9].
نکتهای که بنیامین در تحلیل خود توجه کافی به آن نشان نمیدهد این است که هرجومرج
و بینظمی شهر از یک سو و فعالیتهای اقتصادی مشکوکی که توسط ساکنان آن انجام میگیرد
از سوی دیگر، چندان ناشی از رد آگاهانۀ سیستمهای نظم سرمایهداری مدرن نیست، بلکه
از توسعهنیافتگی اقتصادی، فقر، ازدحام جمعیت و فلاکت ناشی میشود. اگرچه بنیامین
به جلوههایی از «فقر و فلاکت» در ناپل اشاره میکند اما از درگیر شدن انتقادی با
نیروهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی به وضوح غفلت میورزد و در نتیجه فراموش میکند
که در زمان بازدید او از ایتالیا زمام قدرت به دست موسولینی بود و دولت فاشیستی در
حال ساخت و تجهیز.
[1] محمدعلی همایون کاتوزیان،
ایران، جامعۀ کوتاهمدت و ۳ مقالۀ دیگر، ترجمۀ عبدالله کوثری
(تهران: نشر نی، 1400)، صص. 9-39.
[2] محمدعلی همایون کاتوزیان،
«در تعصب و خامی و تجلی آن در جامعۀ کلنگی»، در: تضاد دولت و ملت: نظریۀ
تاریخ و سیاست در ایران، ترجمۀ علیرضا طیب (تهران: نشر نی، 1381)، ص. 214.
[3] Walter Benjamin (1892-1940)
[4] گئورگ لوکاچ، تاریخ
و آگاهی طبقاتی، ترجمۀ محمدجعفر پوینده (تهران: تجربه، 1377). کتاب ابتدا
در 1923 و بعداً با پیشگفتاری جدید در 1967 منتشر شد.
[5] Asja Lācis (1891-1979)
[7] Walter Benjamin, One-Way Street and Other
Writings, tr. Edmund Jephcott and Kingsley Shorter, with an
introduction by Susan Sontag, (London: Verso, 1985), p. 171.
[9] Graeme Gilloch, Myth and Metropolis: Walter
Benjamin and the City, (Cambridge: Polity Press, 1997), p. 34.