تقریباً یک قرن پیش جان راسل استدلال می کرد که تاریخ ماشین ستیزی به اتحادیه ها، هرج و مرج طلبان و همه ی کسانی که می کوشند با منشی هر چند نادرست در مقابل پیشرفت بایستند می آموزد که آنچه از طریق خشونت جاهلانه و بدون منطق انجام شود چقدر ناچیز است، اما روندهای جاری تحقق چنین وضعیتی را ناگزیز ساخته بود، از زمان ظهور کشاورزی و پدید آمدن پیش ـ شهرها در دوران نوسنگی و پس از ان عصر برنز و به گفته گردن چایلد انقلاب شهری و عصر اهن هیچ دگرگونی ای ژرف تر از انقلاب صنعتی نبوده است. این انقلاب به ناگزیر و در زمانی خاص در غالب اقتصاد و جامعه ی سرمایه دار پدیدار شد و شاید این نیز گریز ناپذیر بود که این انقلاب به شکل یک اقتصاد لیبرال جهانی فرا رسد و تا مدتی به یک امپراتوری پیشگام وابسته باشد؛ بریتانیا. بریتانیا از یک سو منطقه ای بود تا اندازه ای شهری شده و از سوی دیگر بستری بود که در آن تجارت دریایی، گذر از نظام کارِ خانگی واجد خصیصه تولید محدود به کارخانه ی واجد خصیصه تولید انبوه، انتقال سرمایه و مهاجرت جریان داشت؛ این پتانسیل ها عواملی شدند برای تولید فرایندی که بیشتر تکاملی بود تا انقلابی، اما نویسندگان قرن نوزدهم برای توصیف آن اصطلاح انقلاب صنعتی را به کار بردند. گرچه این وضعیت موجب بالا رفتن سطح زندگی مردم شد و با تعریفی جدید از محل اسکان آنها؛ شهر، سرعت و حرکت را وارد زندگیشان کرد، اما در شرایط زندگی شان تاثیری انچنان برجای نگذاشت، شرایط معیشت کارگران انگلیسی همان اندازه بد بود که شرایط کارشان. آنها مجبور بودند ساعات طولانی کار و دستمزدهای پایین تر از هزینه ی ضروریات زندگی را بپذیرند، وضعیتی که نتیجه باورِ کارخانه داران و حامیانشان به این نکته بود که دستمزدهای ناچیز و سبک زندگی ناشی از آن برای کارگران مفید است.
این جهت گیری مدیریتی از سوی سرمایه داران موجب شد که در اوایل قرن نوزدهم و در اواخر 1811 بسیاری از این کارگران درمانده ی انگلیسی با هم متحد شوند و به تخریب کارخانه ها و ماشین ها روی آورند، این جنبش از ناتینگهام آغاز شد و در یورکشایر، لسترشایر و دری شایر دامن گستراند. اینان به عنوان اعتراض ماشین های کارخانه های نساجی را در هم شکستند، این دسته ها به نام لودیت ها شناخته شده بودند و نام خود را از رهبرشان ند لود هر چند با ماهیتی تخیلی گرفتند. این جنبش در میان کارگران با پشتیبانی گسترده ای روبه رو شد. خطر حملات لودیت ها برخی از کارخانه داران را به افزایش دستمزدها و دادن برخی امتیازات دیگر واداشت؛ اما این جنبش عمر کوتاهی داشت چرا که اقدامات آنها وحشتی برای مقامات پدید آورد و موجب شد دستور بازداشت و حتی اعدام آنها را صادر کنند.از نظر ادوارد تامپسن"ماشین ستیزی را می بایست به منزله ی نقطه ی بحرانی در لغو قانون گذاری پدرمآب و در تحمیل سیاست اقتصاد آزاد و علیه اراده و آگاهی کارگران تلقی کرد".ماشین ستیزی مستلزم کوششی برای تحمیل اولویت های ماشین ستیزان بر نظام سنگدلانه ی سرمایه داری بود. این نه به سان پاسخی کور، نه اعتراضی منزوی و نه به سادگی شورشی صنعتی بود. بلکه به شکل جنبشی مشخص، که دامنه ی عملیات خود را از روستاهای محلی به سراسر کشور وسعت بخشید و مسائل خود را با نوعی دقت و مواظبت برنامه ریزی کرد و به عرصه ی عمل رساند شکل گرفت و مابین حملات مسلحانه به کارخانه ها و فعالیت صنعتی و فراخوان برای اصلاحات سیاسی پس و پیش رفت و در یک کلام در قامت آنچه تامپسن آن را جنبشی شبه شورشی" خوانده است نمایان شد.