واژه ی یوتوپیا را توماس مور انگلیسی در سال 1516 در کتاب خود ( یوتوپیا) ابداع کرد. ریشه ی این واژه از ترکیب U به معنای "نه" و topia به معنای مکان به دست امده، که ترکیب آنها واژه ی ناکجا را می سازد، این واژه از اٌتوپوس قانونگذار اسطوره ای، که گروهی روستایی نادان را به تمدن رساند؛ اخذ شده است.
در فرهنگ بریتانیکا اتوپیا چنین تعریف شده است: "مجتمعی فرهنگی (شهری) همگانی که ساکنان آن تحت شرایط کمال یافته زندگی کنند." در فرهنگ لاروس نیز این واژه چنین آمده است:" هر سیستم اجتماعی و سیاسی تخیلی که در آن روابط بین افراد و حکومت در حد کمال است." در واژگان شهرسازی ما نیز آرمانشهر تحت عنوان " مدینه ی فاضله " مطرح گردیده و به صورت مدون و مکتوب در کتاب مدینه ی فاضله ی ابونصر محمد بن محمد فارابی و در فرهنگ معین با این مضمون آمده است:"مدینه ی فاضله، مدینه ای است که ساکنان آن کوشش کنند که سعادت حقیقی را به دست آورند. اداره ی چنین مدینه ای به دست حکیمان و فاضلان است."
یوتوپیا بر قرار تمام انچه تاکنون امد یک فصل مشترک مفهومی دارد؛ در آن واحد تمامیت و تمامیت ساز است: تمامیت، چرا که محصول رویایی است که در آن اجتماع و تاریخ انسانها در یک واحد هماهنگ محصور می گردند و تمامیت ساز است به این دلیل که هیچ یوتوپایی بدون اجرای پروژه ی مکان مند ساختن کمال مطلوب اندیشه و کمال مطلوب زیستن در ذهن انسان وجود نیافته. شاخص یوتوپیا، پیروزی روح سیستماتیک است، چرا که فقط کمال است که تمامیت کامل را می سازد. این کمال نخست در امنیت که آرمانشهر از آن برخوردار است، جای دارد. دومین جنبه ی کمال در همسانی اشخاص است که ارتباطی تنگاتنگ با امنیت دارد. بنابراین آرمانشهر حاکمیت همسانی است که مظهر آن به ویژه یک شکلی در همه چیز یعنی در زبان، آداب، رسوم و قوانین و نیز مسلماً در کالبد شهرها و معماری خانه ها و مکانیسم طراحی باغ ها است.
برای حفظ این یکپارچگی و جلوگیری از تخطئه ی آن عمل جداسازی به ابزاری برای اعمال ایدئولوژی ارمانشهرگرایی مبدل شد و یوتوپیست ها یا ارمانشهرگراها به ساختن گونه ای کاملاً تمام شده از جامعه ای کامل که بر هر نوع کاربردی در عالم مقدم بوده و در ریزترین جزئیات اعمال شده است، روی آوردند.
قهراً تمامی آرمانشهرهایی که نزد افلاطون، کامپانلا و فوریه سراغ داریم از همان شکل گیری نمونه ی ذهنی، تا طراحی کاغذی، جامعه ای خودکامه را بنا نهادند و آرمانشهر را در قامت مادر تمام خودکامگی ها به نمایش گذاشتند. جمهور افلاطون را در نظر بگیرید؛ عبارت است از تصور پادشاهی فیلسوفان، فقط فیلسوفان، چون آنان حقیقت و جهان فراحسی را می شناسند و بنابراین می توانند حکومت کنند. یکی از مؤلفه های بنیادین قانون آرماشهر همین است، که سازنده ی آرمانشهر از دانشی کامل برخوردار باشد. حتی توماس مور بر این باور است که باید جامعه را حتی به لحاظ فیزیکی منزوی کرد و نباید به شهروندان آن اجازه ی خروج از آن را داد، زیرا احتمال دارد با مشاهده ی جوامع دیگر فاسد شوند. در اتحاد جماهیر شوروی، ایدئولوژی حصر مردم برای آنکه نروند و دوزخ سرمایه داری را ببینند، آبشخور همین نگاه بود. امر محصور سازی و نتیجه ی بر آمده از آن، تولید گتوهای فیزیکی دغدغه ی همیشگی آرمانشهر می باشد. از سوی دیگر دیکتاتوری فرهنگی هم مازاد بر آن است: افلاطون می خواست شاعران را از شهر مطلوبش بیرون کند؛ زیرا شاعر روان ها را تضعیف می کردند.
در دوران مدرن، نخستین نشانه های این پدیده نزد ژان ژاک روسو یافت می شود، که اگرچه درباره ی آرمانشهر به معنای واقعی کلمه چیزی ننوشته است، اما تمدن را منحط و زیان آور می دانست و رویای مدلی از اصالت را در سر می پروراند که در آن بنا داشت جزئیات زندگی شهروندان از قبیل فرهنگ و تفریحاتشان را کنترل کند.
قانون آرمانشهر مانند خود آرمانشهر نقض ناشدنی است؛ این تغییر ناپذیری قانون، کمال آن را توصیه و ماندگاری مجموعه را تضمین می کند. آرمانشهر به شکل اتفاقی به وجود نیامده است، بلکه در محیط روشنفکری ناشی از نخستین تکانه های نوگرایی پدید آمده است؛ آرمانشهر رویای کمالی است که به کابوس تبدیل می شود ـ وجه ناپسند نوگرایی.
آرمانشهر در آغاز قرن هفدهم بیش از پیش مبنای مکانیکی و ماشینی یافت، و همین وجه آن را به روشنی در برابر مفاهیم کلاسیک دولت و جامعه قرار داد، و با جسم انسان گره زد. با مطالعه ی دیدگاه های آرمان شهری برخی از اندیشمندان به نظر می رسد ، در مقاطعی توجه به ساخت و شکل کالبد آرمان شهر اهمیت داشته است(دوران باستان) و در مقطع بعدی (دوران قرون وسطی) این اهمیت کمرنگ شده است و در تفکرات آرمان شهری عمدتاً جامعه ی ایده آل ترسیم گردیده است. مجدداً با رواج فرهنگ انسان گرایی و دوره ی رنسانس، محیط کالبدی مورد توجه قرار گرفته است و سپس ملاحظه می شود که در دوران انقلاب صنعتی مجدداً آنچه در زمینه ی شهر ایده آل مطرح می گردد، اصلاح نظام سیاسی و اقتصادی و اجتماعی جامعه است و شکل کالبدی در واقع به صورت پس زمینه ای برای طرح جامعه ی ایده آل و محیط مطلوب طرح می گردد.
بر سیاق انچه رفت همان گونه که ملاحظه می شود، به صورت تناوبی و رفت و برگشتی اهمیت کالبد ارمان شهر شدت و ضعف می یابد. به عبارتی آرمان گرایان شهری خود به دو دسته تقسیم می شوند:
1- آرمان گرایان کالبدی، که بیشتر به شکل شهر توجه دارند و معتقدند که با خلق و ساخت یک شکل مناسب، می توان به اصلاح شهر موجود و انسان های ساکن در ان اقدام کرد و اهداف مورد نظر را بدست آورد.
2- متفکرانی که در شهر و برنامه ریزی شهری اصالت را به جامعه مدنی و جامعه ی ایده آل می دهند و منشأ تغییرات و تحولات شهری را در ساختار سیستم اجتماعی می دانند. اینان را می توان آرمان شهرگرایان اجتماعی نامید، که شهر ایده آل را شهری با جامعه ی آرمانی به نظر می آورند.
نتیجتاً انکه محصول تولید شده، متناظر با ساختار واژه اش، آرمانشهر و بار مثبتی که بر مخاطب جاری می سازد نیست و تضاد حاکم میان وجود و ماهیتش تولید کننده ی محصوریت، همسان سازی، پاکسازی و نهایتاً خودکامگی می باشد.