الکساندر کوژِوْ، فیلسوفی که از خادمان بزرگ تمدن فرانسه نیز می باشد، در سال 1945، مقاله ای نوشت تحت عنوان "امپراتوری لاتین: طراح یک دکترین برای سیاست فرانسه". این مقاله از انچنان موضعی برخوردار است که همچنان می تواند مد نظر باشد و راه گشا.
مقاله حاوی پیش بینی ای شگفت انگیز است، کوژوْ بر این گزاره تاکید می گذارد که المان، خیلی زود تبدیل به بزرگترین قدرت اقتصادی اروپا خواهد شد و فرانسه به جایگاه دوم در اروپای غربی تنزل پیدا خواهد کرد. او به وضوح پایان عصر دولتْ ملت ها را که تا ان زمان تاریخ اروپا را تحریر کرده بودند پیش بینی می کند، بر قوام نظرورزی او به موازات ظهور دولت مدرن و زوال صورت بندی های سیاسی فئودالی و شکل گیری دولت های ملی، راه بر حدوث صورت بندی های سیاسی جدیدی هموار می شود که کوژِوْ ان ها را امپراتوری ها می نامد، مفهومی که فراتر از مرزهای ملی مقرر می گردد.
نیاز مبرم به تمرکز مجدد بر همْ بندی های فرهنگی
درست بر قوام انچه کوژو می گوید، این امپراتوری ها نبایستی بر اساس واحدهای انتزاعی بیگانه با همبستگی های واقعی مذهبی، فرهنگی و سبک زندگی شکل گیرند. امپراتوری ها به گمان او واحدهای به لحاظ سیاسی چند ملیتی اند که از هم بندی ملیت های خویشاوند شکل گرفته اندـ ـ درست به مانند امپراتوری های آنگلوساکسن و امپراتوری اتحاد جماهیر شوروی که خود کوژو در زمان حیاتش ان را مشاهده کرده بود.
شاید از همین روست که کوژو پیشنهاد می کند فرانسه بایستی نقشی جهت دهنده در "امپراتوری جهان لاتین" ایفا نماید، امپراتوری ای که تحت لوای کلیسای کاتولیک و سنت هایی که از این کلیسا به ارث برده، سه ملت عمده ای (فرانسه، اسپانیا و ایتالیا) که از یک سو زبان هایشان ریشه ای لاتین دارند و در عین حال از گشودگی وسیعی به سمت کشورها و ملل حوزه مدیترانه نیز برخوردارند، از بعد سیاسی و اقتصادی یکپارچه خواهد شد. بر اساس نظر کوژو، المان پروتستان، به سرعت به قوی و غنی ترین کشور اروپا بدل خواهد شد ـ امری که نهایتا رقم خورد ـ و بلاشک با دیگر گرایش های قومیْ جغرافیایی فراْاروپایی ـ امپراتوری های انگلوْساکسن انگلستان و امریکاـ پیکره بندی را شکل خواهد داد که تحت شمول ان ملل لاتین، کم و بیش، به عنوان مجموعه ای حاشیه ای، اشکارا، به اقمار این محور تقلیل خواهند یافت.
امروزِ روز که اتحادیه اروپا بر قوام در نظر نیاوردن ارتباطات عینی فرهنگی بین ملت های متشکله اش شکل گرفته است، بازگشت به پیشنهاد کوژو و احیای ان مفید می نماید، چرا که انچه او پیش بینی کرده بود، روی در واقعیت کشیده است. اروپای موجود که با به کنار نهادن تمام قرابت های حقیقی و ذاتی مبتنی بر سبک زندگی، فرهنگ و مذهب، می کوشد بر پایه های صرفا اقتصادی به حیات خود ادامه دهد، به کرات ضعف هایش را، مخصوصا، در بعد اقتصادی نشان می دهد.
یونان، المان نیست
اتحادیه به اصطلاح اروپایی شروع به ترک برداشتن کرده است و در حال تقلیل به گستره جغرافیایی است که در ان منافع اقلیت غنی بر اکثریت فقیر تحمیل می گردد، چرا که در غالب مواقع این منافع با منافع ان ملت واحد گره می خورند و در تاریخ معاصر شاهد هیچ استثنایی نبودیم که در صورت بندی ان، ایده اتحاد در قامت یک ملت واحد توانسته باشد به کار اید و به حیات خود ادامه دهد. طرح این گزاره که یونانی ها یا ایتالیایی ها بایستی همچون المانی ها زندگی کنند نه فقط بی معناست، حتی اگر ممکن هم باشد، نهایتا، به نابودی میراث فرهنگی ای منجر می شود که در قامت یک سبک زندگی خاص نشو و نمو یافته[تصویر بالا که بخشی از تابوت پورتوناچیو را نشان می دهد که روایت نبرد المان ها و ایتالیایی ها بر ان حک شده نیز در همین راستاست]. واحد سیاسی ای که ترجیح خود را بر نادیده انگاشتن سبک زندگی قرار دهد، محتملا محکوم به شکست است و انچنان که تاریخ اروپا به شیوایی و فصاحت نشان داده است، حتی نمی تواند خود را در قامت یک واحد سیاسی نیز مستقر سازد.
به گمانم اگر نمی خواهیم، انگونه که بسیاری از نشانه ها حاکی از ان اند، شاهد فروپاشی به ناچار و غیر قابل اجتناب اروپا باشیم، بایستی بدون تاخیر از خود بپرسیم چگونه می توان قانون اساسی اتحادیه اروپا ـ قانونی که در چارچوب حقوق عمومی تعریف نشده است و بیشتر به موافقت نامه ای بین دولت ها می ماند و غالبا در معرض رای عموم هم قرار نگرفته است و یا اگر، همچون فرانسه، به معرض رای عموم گذاشته شده صراحتا [با رای 54.67 درصد رای دهندگان] رد شده است ـ را از نو پیکره بندی نمود. از همین روست که شاید بایستی تلاش کنیم، واقعیت سیاسی را به چیزی شبیه به ان چه الکساندر کوژو "امپراتوری لاتین" خواند، تغییر دهیم.
اتووود پیش از این برخی مفاهیم مد نظر جورجو آگامبن را به صورت مختصر مد نظر اورده است.