تنها مثال والتر بنیامین از خشونت الاهی داستان کتاب
مقدس درباره قورح و پیراونش است که علیه موسا شوریدند و پیامد ان زنده زنده طعمه ی
زمین شدند.
مثال تصویری تر داستان یونس است، که گرهارد شولم در مقاله ای بدان پرداخت. . . شولم در ان
مقاله توضیح می دهد که انچه موجب می شود کتاب یونس اینچنین گیرا و پُرکشش باشد این
است که این متن قانون را جایگزین عدل می کند. . . این اثر اساسا یک کتاب "اموزشی"
و "تعلیمی" است:"یک انسان درسی درباره انچه نظام عادلانه است، می
اموزد و در حقیقت هیچ سیمایی برای اموزگار نماینده تر از خود خداوند نیست و هیچکس
هم برای شاگرد نماینده تر از خود پیامبر نیست."
طغیان یونس علیه خداوند و کفاره ی پی آیند او یک نمونه ی تمام عیار از تربیت این
پیامبر پیش رو می گذارد، کسی که، بنابر گفته ی شولم، در مقام "یک شخصیت کودکْ
مانند" به خواننده عرضه می گردد.
والتر بنیامین هم نیز یاداوری می کند:"این خشونت الهی فقط از سوی سنت دینی
گواهی نمی شود، بلکه ان را می توان در زندگی امروزی نیز، دست کم در قالب یک تجلی
تقدس یافته، پیدا کرد، خشونت تربیتی یا اموزنده که در شکل تمام عیارش بیرون از
قانون قرار دارد، یکی از تجلی های ان است."
ما چگونه باید این "خشونت آموزنده" را بفهمیم؟ به معنای باریک تر، این
می تواند نماینده ی معیارهای خشونت باری باشد که از سوی معلم ها به کار می رفتند
تا ارمان های اموزشی ان ها را براورده کنند. البته اموزش به این معنا بسیار فراتر
از ان چیزی می رود که ما گرایش داریم ان را به اموزش رسمی درون چارچوب نظام اموزشی
فروبکاهیم. حق انحصاری و تک قطبی دولت بر خشونت آموزنده در دو قرن گذشته بسیار
تاثیرگذار است.
افزون بر این، اموزش در قالب کلاس درس، با پافشاری اش بر حضور یک معلم و یک دانش
اموز، یکی برابر دیگری، آشکارا تنها روش خوب اثرگذاشتن بر ایده ها و کنش های اشخاص
نیست. از این دیدگاه، اموزش می تواند، از تلفیق یک مجموعه ی صریح یا تلویحی از
قوانین یا قواعد که در حالت عادی یک هدف خاص در ذهن دارد، کم و بیش متمایز باشد. .
. به طور خلاصه، هر کوشش زبانْ شناختی یا فکری و هر کردار انسانی، که قدرت ساختن یا بازْساختن یک انسان را دارد؛
که به ادمی امکان می دهد تا چیزهایی را یک جور متفاوت ببینید. . . به این معنا یک
قدرت اموزشی است.
البته، خشونت خالص زبان، اموزش و خرد می تواند تا درجه ای نامتناهی استثمار شود و
چنین نیز می شود (برای مثال، وقتی متفکر به استاد دگردیس می شود، یا هنگامی که
مراقبت از خویشتن به روش های انضباطی بدل می شود). ان گاه ما دیگر نه با وسایل ناب
و توانمند، بلکه با گونه ی دیگری از ابزار سروکار داریم که هدفش همان پایان افسوسْ
باری است که ما "سلطه" می نامیم. احتمالا به همین خاطر است که هانا آرنت
به گفته ی خودش در مورد روشنفکران همان قدر بیمناک است که امیدوار.