فیلم هانا آرنت از مارگارته فون تروتا، فیلمساز زن صاحب سبک سینمای نوین آلمان به تازگی در نیویورک به نمایش درآمد. وی که خود نیز تحت تاثیر جنبش چپ در آلمان بود، فیلم های متعددی از زنان تاثیر گذار مثل رزا لوکزامبورگ را در کارنامه خود دارد.
طرح اولیه فیلم در مورد کل زندگی هانا آرنت بود، اما از آنجایی که با جزییات بسیار و طولانی همراه می شد، بعدا فیلمساز تصمیم گرفت تنها بر برشی از زندگی این فیلسوف سیاسی تمرکز کند.
اما آنچه نقطه تمرکز فیلم است، مربوط به نظریه ابتذال شرارت است. هانا آرنت از سوی مجله نیویورکر ماموریت می یابد گزارشی در مورد محاکمه آدولف آیشمن، افسر ارشد نازی، تهیه کند. آیشمن در سال ۱۹۶۰ از آرژانتین توسط موساد، سازمان جاسوسی اسراییل، ربوده شد و در اورشلیم محاکمه گشت.
بعدها ۵ مقاله از هانا آرنت به صورت کتاب تحت عنوان "آیشمن در اورشلیم، گزارشی از ابتذال شرور" منتشر شد. بن مایه کتاب که محور فیلم نیز هست، در آن دوران جنجال های بسیاری را حتی در میان یهودیان و دوستان هانا آرنت برانگیخت، و او بسیاری از یارانش را از دست داد.
هانا آرنت کیست؟
او متولد ۱۹۰۶ در نزدیکی هانفر آلمان و تنها فرزند پاول و مارتا، پدر و مادر یهودی، مرفه و غیر مذهبی بود. وی در خردسالی پدرش را از دست داد. مادرش تمایلات سوسیال دموکراتی داشت. زندگی هانا با پدرخوانده و دو خواهر ناتنی دشواری های متعددی را برای هانای جوان به همراه داشت. وی در ابتدا با طعنه و کنایه در مدرسه به دلیل یهودی بودنش مواجه شد اما از مادرش آموخت که از هویت یهودی خود دفاع کند. هانا در جوانی تحصیل خود در فلسفه و ادبیات یونان را در دانشگاه ماربورگ رها کرد و به دانشگاه هایدلبرگ رفت.
رابطه عاشقانه او با مارتین هایدگر، فیلسوف بنام آلمانی، در دهه ۲۰ آشکار گشت. آرنت دانشجوی جوان فلسفه متوجه شد که عشق به هایدگر که صاحب همسر و فرزند بود، نمی تواند آینده روشنی داشته باشد. هایدگر استاد دانشگاه بود و بعد ها عضو حزب نازیست شد.
آرنت در سال ۱۹۲۹ پایان نامه دکتری خود را زیر نظر کارل یاسپرس، فیلسوف بزرگ آلمانی نگاشت که در آن دوران از منتقدان سرسخت مارتین هایدگر و تفکر محافظه کارانه بود.
زمانی که هیتلر به قدرت رسید، هانا یک بار دستگیر شد، اما سپس آزاد شد و به پاریس گریخت. ۱۹۴۰ با "هاینریش بلوشر" پژوهشگر تاریخ هنر، ازدواج کرد. بار دیگر در سال ۱۹۴۰ در فرانسهٔ اشغالشده، زمانی که در اردوگاههای موقت منتظر انتقال به کورههای آدمسوزی هیتلری بود، توانست از آنجا بگریزد، اما نه در فیلم و نه در نوشته ها مشخص نیست که او چگونه و با توصیه چه کسی توانست از اردوگاه های انتقال به کوره های آدم سوزی نجات یابد.
وی سرانجام به همراه همسر دومش بلوشر در سال ۱۹۴۱ به آمریکا گریخت، تبعیت این کشور را پذیرفت و زندگی توام با فقر را آغاز کرد. رابطه رفاقت آمیز توام با عشق وی با هاینریش بلوشر در لابه لای فیلم قابل لمس است. هانا آرنت کتاب های متعددی نوشت. هانا آرنت در ۱۹۶۳ به استادی دانشگاه شیکاگو رسید و درسال ۱۹۷۵ در نیویورک درگذشت.
انگشت بر نکته های جنجالی
مضمون فیلم که به دو زبان انگلیسی و آلمانی است، روی دو محور ویژه و تحریک آمیز می چرخد، اولی روی نظریه "ابتذال شرارت"؛ بر مبنای قدرت تفکر و عدم توانایی آیشمن بعنوان انسان فاعل که قادر به اندیشیدن است.
هانا آرنت، آیشمن افسر ارشد نازیست را به مثابه سازمانده کوره های آدم سوزی یا کمپ های مرگ، آنگونه که ديگران او را متهم می کردند، نمی دید. بلکه آیشمن را به مثابه چرخ دنده ای در دستگاه بوروکراسی نازی می پنداشت. آرنت بر این عقیده بود که آیشمن خود شریر نبوده، بلکه یک هیولای مسئول و معذور بوده، او در کوران محاکمات، همه آنچه را که انجام داده بود پذیرفت، و مدعی بود که دستور را اطاعت کرده و بنابراین احساس گناه نمی کند. مامور بوده و معذور.
نکته دوم که خشم بهودیان را برانگیخت، اتهام آرنت به شورای یهودیان در آلمان و لهستان برای همکاری در پیوند با جنایت همکیشان خود بود. به گفته آرنت، آنان به نازی ها در سلب مالکیت یهودیان و گردآوری قربانیان در یک محل و فرستادنشان به قطارها برای یک سرنوشت تاریک کمک رساندند. او بر این باور بود که بدون کمک رهبران یهودیان در این جنایت، رقم قربانیان (بین چهار تا شش میلیون نفر) غیرقابل تصور است. هانا آرنت آن را بدون شک تاریک ترین نقطه در کل این داستان غم انگیز می داند. اما اینکه جزییات این کمک تا چه حد بوده، نه در فیلم و نه در کتاب کاملا روشن نیست.
ریتم آرام و دود سیگار
فیلم از ریتمی آرام برخوردار است. استفاده از سایه و روشن ها و نورپردازی ساده و سکانس های نسبتا طولانی سبک زندگی تبعیدیان دهه ۶۰ در آمریکا را مجسم می کند. دود سیگار در این فیلم که اکثر سکانس های آن در آپارتمان دو اتاق خوابه و کوچک آرنت با نور کم به تصویر کشیده شده، شاید نمادی از اندیشه است. سیگار و دود آن فراتر از رفتاری روشنفکرانه غربی در این دهه می رود.
بارها اربارا اسکوا، بازیگر توانای سینمای آلمان، در نقش هانا آرنت، را در حال پک زدن به سیگار مشاهده می کنیم که مفهومی تجریدی از "اندیشه" را برای مخاطب متبلور می سازد. او با فرو دادن دود غلیظ و فرستادن آن به آخرین سلولهای پیکرش، تأمل و کنکاش ایده را نشان میدهد و لحظه مکث تنفسی، درونی کردن این اندیشه را به تصویر می کشد. بن مایه این اندیشهورزی خردگرایانه، سرانجام با بیرون فرستادن دود "تجزیه و تحلیلشده" از تن بر روی کاغذ، اساس نظریه "ابتذال شرارت" را پی ریزی می کند.
در فیلم از فضاهای بیرونی کمتر استفاده شده. تنها دوبار، هانا آرنت را با معشوق دوران جوانی اش مارتین هایدگر می بینیم. یکبار در دوران جوانی در فضای بسته و یکبار در کهنسالی هایدگر که دیدار در فضایی باز پاییزی با برگ های قهوه ای و زرد رنگ صورت می گیرد: نمادی از کهنسالی هر دو و آزاد شدن اندیشه آرنت از هایدگر.
کتابهای هانا آرنت
از میان آثار منتشر شده از هانا آرنت می توان به وضعیت انسانی (۱۹۵۸)، آیشمن در اورشلیم (۱۹۶۳) و مسولیت شخصی در دوران دیکتاتوری (تالیف ۱۹۶۴، انتشار ۲۰۰۳ پس از مرگ نویسنده) اشاره کرد.
کتاب اخیر تاملی است در پیوند با استقلال اندیشه و داوری فردی. از بطن این تامل، تحلیلی درخشان در باب قدرت بظاهر نامحتمل فرد در نظام های استبدادی و توتالیتر و موضوع شرارت در تاریخ ارائه شده است. بن مایه این کتاب به این موضوع می پردازد که چگونه یک فرد عادی در شرایط مشخص تاریخی می تواند جنایتکارترین اعمال را انجام دهد که غیر قابل باور است.
او با طرح مسئولیت اخلاقی تک تک افراد در قبال اعمالی که شخصا انجام می دهند، توجیه مامور بودن و معذور بودن را به زیر سوال می برد و اینگونه راه را برکسانی که قصد دارند افراد را به عنوان مهره، تنها قربانی قضا و سیستم جلوه دهند، می بندد. اما یک سوال را همچنان بی پاسخ می گذارند: نقش و مسولیت شخصی آنها در پدید آمدن و حتی تثبیت این نظام تا چه حد بوده است؟