یکی از دوستان قدیمی که پس از سال ها کار و درس خواندن از اروپا برگشته بود و از دفتر و کارهایمان بازدید می کرد، یکجور رشد غیرمتقارن و غیر همگن در دفتر را به ما گزارش کرد: رشدی کج و معوج در بعضی قسمت ها شاید به دلیل تمرکزی بیش از اندازه روی آنها و لاغری و ضعف در بعضی قسمت های دیگر. مثل صورتی که مثلا یک چشمش بیشتر از چشم دیگرش رشد کرده باشد. یکجور ناقص الخلقگی....
برای من که معماری ـ و نه البته نقشه کشیدن ـ را بدون معلم تمرین کرده ام، داشتن برداشت شخصی از پروژه های معماری چیز غریبی نیست، برداشتی که با گذشت زمان متوجه شده ام بسیاری از آنها بیش از اندازه ایده آل گرایانه، بی ربط، اغراق آمیز یا بی پایه بوده اند. گاهی اوقات علت آن ناقص الخلقگی را هم در چنین جاهایی دنبال می کنم یاد گرفتنی مبتنی بر اختراع دوباره چرخ، آزمون و خطاهایی تجربه گرا و برداشت و تاویل از راه دور از پروژه های معماری بر اساس تصاویر چاپ شده و متن هایی عموما با ترجمه و تلخیص هایی غیر حرفه ای و در بهترین صورت منتزع از زمینه فکری خود. به همین علت هم نوشتن از ساختمانی که هنوز تجربه ای از حضور در فضایش نداشته ام - در عین خنده دار و غم انگیز بودنش - عجیب به نظر نمی رسد.
معماری را من همواره اینگونه دوست داشته ام: توجه همزمان به دو وجه متفاوت از فضا. اول سازماندهی کلان که کنش و واکنش ناشی از نحوه چیدمان فضاها و ارتباط میان آنها باعث شکل گرفتن ساختار اثر بشود از یک طرف و از طرف دیگر نحوه ای که هر فضا خود را به مخاطب می گشاید و نشان می دهد، جوری که با حس های متفاوت او ارتباط برقرار می کند و باعث فهم و ادراک فضا می شود. رنگ آمیزی ای که با نور و بافت و شکل اش ایجاد می کند و باعث می شود که مخاطب "چیزی " حس کند و فضایی را گرم، سرد، خودمانی یا رسمی حس کند یا از این مرز ها هم رد شود.
این مفهوم در مورد فضا و نحوه کارکردش برداشتی است که من از لوکوربوزیه داشته ام: وقتی که از شیوه های متفاوت سازماندهی پلان ها حرف میزند و ایده ها و استراتژی هایی که در مورد انواع برنامه ریزی کلان فضایی از ساختمان تا شهر را دارد و وقتی در ساختمان کلیسای رونشان با برش های فرم، بافت و نور فضا را به چیزی بسیار شخصی، شهودی و خود بسنده تبدیل می کند. ساختمانی که نور دیگر از نور صنعتی و یکسان کارهای گذشته تغییر شخصیت داده و نقش فعال، دراماتیک و نمایشی در فضا بازی می کند، شکل دیوار و سقف، در مرز مبهم بازیگوشی و روحانیت باقی می ماند و بافت متخلخل و رنگ شیشه ها تاثیر نور را بیشتر می کند. برای من همواره مثل فیلمی بوده ست که نه تنها ساختاری دقیق و ایده و منطق مشخص روایی دارد بلکه هر لحظه هم تو را با بیان قدرتمند و بازی همدلانه بازیگرانش و فضاسازی صحنه هایش افسون می کند.
کلیدواژه ها: رونشان (و این خبر). لوکوربوزیه