سخن
گفتن در باب هنر، فضا و اثرات متقابلشان بر هم همچنان بی جواب مانده است. در این
باب، این گفتار، متمرکز بر دو هنر گرافیک و مجسمه سازی شده
است. مجسمههای ساخته شده همان بدنها هستند. موضوع آنها، شامل مواد مختلف و تنوع
در فرم است. فرم هایی که اینگونه ایجاد میشوند حدود پیوستگی و مرزهای خارجی آن
را مشخص میکند. به این ترتیب فضا به وجود میاید و به وسیله ی ساختار مجسمهها
اشغال می شود. فضا مشخصات ویژهای همچون محصور بودن، خالی بودن و قابل رخنه بودن
را دارا هستند. آیا مجسمه ی که فضا را اشغال کرده غالب و مسلط بر فضا است؟ بدنه
ی مجسمه چیزی را مجسم میکند. اما، آیا مجسم کننده ی فضا است؟ آیا مجسمه خود
را با پیروزی تکنولوژی بر فضا مطابقت میدهد؟
به
عنوان هنر، مجسمه با فضای هنری در ارتباط است. هنر و تکنولوژی بالاتر از
فضا، به سمت راهها و هدف ها، کار می کنند. اما آیا فضا، همچنان چون
گذشته دست نخورده باقی می ماند؟ (و تاثیری از هنر موجود در خود نمیگیرد؟) فضا،
آیا آن ماهیت همگن، پهناور، غیر قابل تشخیص در هر مکان ممکن و خنثی به سمت هر جهتی،
اما غیر قابل درک به وسیله حواس خواهد بود؟ فضا در میان ساختار مجسمه گون، میتواند
به عنوان شی قابل دسترس نمایان شود. فضا که حجمی از فیگورها را در خود محصور میکند
و به عنوان خلأ در میان احجام زیست میکند. آیا این سه مشخصه ی فضا، در اتحاد با
یکدیگر، صرفاً مشتقی از فضای فیزیکی- تکنولوژیکی نیستند؟ حتا اگر اندازه گیریهای
کمی نیز نتواند قابل اعمال در فیگورهای هنری باشند؟ اگر فرض کنیم که هنر
گردآورنده ی حقیقتی در کار هنری است، و حقیقت، هستی واضحی است؛ پس لزوماً نباید
فضا، ماهیتی حقیقی داشته باشد. در واقع چیزی که به عرصه ظهور میرسد ویژگی زیبای
شناسانه ی آن است.
چگونه
ما میتونیم ویژگی خاص فضا را پیدا کنیم؟ یک راه دقیق توجه به "زبان"
است. زبان با ویژگی "زدودن clear-away " که در آن مستتر است, با فضا در
ارتباط است. به این معنا که “زدودن” رها شدن از ناآرامی است. این زدودن آزادی و
رهایی را برای سکونت گاهها و منازل انسانی گردآوری میکند. “زدودن” یک نوع رهایی
از مکان است، به سمت تقدیر سکونت گزینی انسان که محافظت کننده از مسکن و مختل
کننده ی بیخانمانی است. “زدودن” مکانی را فراهم خواهد آورد که تجلی گاه “کمال”
خواهد بود یعنی آنکه “زدودن” “اهلی شدن، به عبارتی محلی شدن، ” سکنی گزینی را
فراهم میاورد. پس “زدودن” مکان را فراهم میاورد. “زدودن” بسیار ساده قابل تشخیص
است. و آنگاه که به معرض ظهور در آمد، همزمان بسیار سخت قابل تعیین است. چگونه این
“زدودن” اتفاق میافتد؟
“زدودن”
به معنای ایجاد فضا(جا باز کردن) نیست و جنبه ی دوگانه ی “اعطا کردن” و “ مرتب
کردن” با آن برخورد میکند. اولا جا باز کردن وجود “چیز” را تصدیق میکند. در
نتیجه “زدودن” باعث باز شدگی در میان “چیزها “ شده. و ظاهر چیزها را که به نظر
میرسد خود را به سکونت انسان واگذار کرده ند اعطا میکند. از طرف دیگر “جا باز
کردن” برای چیزها قابلیت وابسته بودن به یکدیگر را فراهم میاورد. حاصل این جنبه ی
دوگانه ی “جا باز کردن” و اعطا کردن”، “مکان” خواهد بود.
ویژگی
این “مکان” “تسلیم شدن” است. مکان همواره محلی را باز میکند که “چیزها “ را در
آن جمع آوری کرده و در ارتباط و وابستگی با هم قرار می دهد.
“
جمع آوری “ در مکان به عنوان آزاد سازی سکونت “چیزها “ در محل خودشان، آشکار
میشود، که به معنای محافظت کردن جمع آوری چیزها در ارتباط با یکدیگر است. سوالی که
ایجاد می شود این است که آیا مکان اولین و تنها برآیند “ جا باز کردن” است؟ یا آیا
“ جا باز کردن” ویژگی خاصی را از محل جمع آوری مکانها به دست
میاورد؟ اگر جواب به این سوالات مثبت باشد، در نتیجه ما باید به جستجو
ویژگی خاص “زدون” در “ محلی شدن” رفته و “ محلی شدن “ را به عنوان میانجی در
کنش و واکنش بین مکانها بدانیم.
ما
باید بپذیریم که “چیزها “ خود، “مکان”ها هستند. و صرفاً متعلق به مکان نیستند.
در نتیجه باید پذیرفت که: مکان به عنوان فضای از پیش داده شده وجود ندارد. فضا
تنها به وسیله ی حکومت “مکان” بر “محل” آشکار میشود. اثرات متقابل هنر و فضا میتواند
از خارج از تجربه ی مکان و محل برداشت شود. یعنی هنر به عنوان مجسمه فضا را اشغال
نمیکند بلکه مجسمه مکان را تجسم میبخشد. “مکان”، در نتیجه، به وسیله ی محافظت
کردن و جا باز کردن “ چیز " را گردآوری میکند.
حال
این سوال مطرح میشود که چه چیزی خلا فضا را تشکیل میدهد؟ خلا غالباً به عنوان
یک ناقص یا کمبود ظهور پیدا میکند. یا به عنوان شکست در پر کردن فاصلهها انگاشته
میشود. بار دیگر “زبان” میتواند راه گشا باشد. فعل ” خالی بودن” leeren
و “گردهم اوری”
lesenهر دو از جمعآوری میآیند که به مکان تسلط دارد و غالب است.
خلا به معنای” هیچ” نیست. همچنین به معنای کمبود یا ناقص نیز نیست. در مجسمه
وار تجسم کردن، خلا بازتاب دهنده ی مکان است.
درنتیجه
در تعریف مجسمه: تجسم گردآوری مکان و باز گذاشتن امکان محل برای سکونت انسان،
امکان درنگ در چیزهای محیطی و ملاحظات انسان است. به عبارت دیگر، مجسمه، مجسم
کردن حقیقت هستی در کار مکانها است. دقت در ویژگی خاص در این هنر (مجسمه سازی)
باعث میشود به حقیقت شک کنیم، به عنوان هستی پنهان، که لزوماً وابسته به تجسم
بخشیدن نیست.
در
آخر گوته میگوید: همیشه لازم نیست که حقیقت مجسم شود. کافی است که نوعای توافق
و مطابقت ایجاد شود. مانند صدای زنگ ناقوس کلیسا که نماد و نشانی از صلح است.