دیاگرام در گفتمان ژیل دلوز، طی یک دوره طولانی، آرام آرام
در قالب یک مفهوم نسبتا ثابت ولی به طور کلی، چند معنایی polysemantic دچار تغییر و تحول شده
است.
این تغییر و تحولات در گفتمان ژیل دلوز برای دیاگرام سه
کارکرد متفاوت رقم زد:
ـ دیاگرام برای ژیل دلوز تحت شمول ضدِ دلالتگری a-signifying تعریف می شود، اگرچه وقتی در مواجهه با ادبیات و هنر قرار می گیرد، مثلا
در کتاب هایی که دلوز در مورد پروست و بیکن نوشته است، ظرفیت های زایشی خود را
متبلور می سازد
ـ دیاگرام برای ژیل دلوز واجد ظرفیت های سازمان دهی کننده
است، وقتی که در قالب فرایند گشودن و خالی کرد آپاراتوس های apparatuses اجتماعیْ سیاسی عمل
می کند، این بارزه از دیاگرام نزد ژیل دلوز وقتی در مورد سامانه های dispositifs فوکو می نویسد معنا
پیدا می کند
ـ دیاگرام برای ژیل دلوز وقتی که در تلاش برای توضیح حیات
اکولوژیکی است، روندهای توپولوژیکال و مکانیکی را بسط می دهد، این بارزه از
دیاگرام نزد ژیل دلوز در اثار ژئوْانتولوژیکال geo-ontological او مصداق پیدا می
کند، اثاری که غالبا به همراه گتاری به رشته تحریر در اورده است
در تحولات سی ساله اخیر گفتمان معماری، ژیل دلوز به چهره ای
شاخص در میان معمارانی بدل شده است که به دنبال نوعی از پشتیبانی تئوریک در
استفاده یا سواستفاده از دیاگرام های معمارانه بوده اند. علی رغم این استقبال وسیع،
ماهیت چندْمعنایی و چندْوجهی دیاگرام نزد ژیل دلوز مبتلا به دو اسیب بزرگ است؛ یا دیاگرام
در ترجمه به معماری گم شده و برگردان هایی کاهنده از ان وارد گفتمان معماری گردیده
یا از ظرفیت های پراجکتیوش استفاده های رقیق و ابکی به عمل امده و معمار صرفا برای
فاصله گذاری اش با منطق بازنمایی representative
logic مبتنی بر پلان و
برش بدان چنگ زده.
این در حالیست که اگر منصفانه بنگریم، ماهیت چندْبعدی دیاگرام
نزد ژیل دلوز اورده هایی بس عمیق تر برای فهم محیط های طبیعی و مصنوع در انبان خود
دارد. برای فهم رابطه دیاگراماتیک میان فضا و معماری بایستی دوباره ظرفیت های
چندْالگویی دیاگرام نزد ژیل دلوز را خواند؛ الگوهایی که می توان ان را در فرایند
خلاقانه ای همچون هنر، دینامیسم های قدرت انگونه که در سامانه های اجتماعیْ سیاسی
رخ می دهد و توسعه ی دو طرفه ی ارگانیسم ها در هماهنگی با محیطشان انگونه که در
اکولوژی شاهد ان هستیم مشاهده کرد. از درون این خوانش چند وجهی و چند لایه ایست که
معماران متوجه می شوند، دیاگرام صرفا ترسیمی بر کاغذ نیست که تلاش کند به انچه بر
فضا می گذرد بپردازد بلکه به موازات دیاگرام روابطی است که بر بدن ها و خود زمین
نیز ترسیم می شود.