از انتهای قرن بیستم، که پخش وحشت تبدیل به یک نیاز و دغدغه شد،
تلویزیون ـ مخصوصا به واسطه پوشش زنده خبری ـ خود را در قامت فضای زنده و فعال پخش
این ژانر از واقعیت معرفی کرده است و روز به روز سهم بیشتری از این بازار را به
خود اختصاص داده. انچه تلویزیون برای ما می اورد، انتقال درْ آن و درْ لحظه آشوب و
تصادف است، تصاویری که پیش از این و در مقیاس وسیع، در قالب سینمای وحشت شاهد ان
بودیم.
از اینها گذشته، پس از استانداردسازی عقیده که از قرن
نوزدهم آغاز شد، حالا شاهد هماهنگیِ همْ زمان و بلادرنگ احساسات هستیم. رقابت
کانال های تلویزیونی برای به دست اوردن تماشاچیان بیشتر، تصادف های فاجعه بار را
به اخبار دست اولی تبدیل کرده که حتی اگر نمایشی خیره کننده هم نباشند باز هم، همه
ان را با حساسیت پی گیری می کنند.
گای دوبور در زیرین ترین لایه های مفهوم جامعه تماشا به این نکته
اشاره می کرد که سناریوی زندگی معاصر غالبا پیرامون دو پدیده جنسیت و خشونت شکل
گرفته است، تعبیری از جنسیت که در دهه 1960 خواهان آزادسازی در تمامی سطوح بود و
به مرور زمان نیز با از میان رفتن فزاینده موانع اجتماعی به این دغدغه دست یافت.
اگرچه مرگ آرام آرام جایگزین سکس شد و خشونت به خشونت مرگبار بدل گردید؛ گفته یکی
از برگزارکنندگان جشنواره فیلم های فانتزی آواریاز می تواند مویدی بر این واقعیت
باشد:"این مرگ است که در تلویزیون جایگزین سکس و عاشق لاتینی شده است."
تلویزیون به "موزه وحشت" یا "تونل مرگ" تبدیل شد و به تدریج
خود را به عنوان مذبح قربانگاه انسان تعریف کرد و با سواستفاده از صحنه های
تروریستی و نشان دادن کشتارهای جمعی بیش از انکه بر نقش اغواگرانه خود تاکید کند
درگیر نوعی از انحراف مبنایی شد. انچه پیش امده را می توان نسخه غربی تصویر کردن فاجعه دانست، نشان دادن بی واسطه
فاجعه در تلویزیون و دیگر رسانه های جمعی در اتحاد جماهیر شوروی و اقمار جنگ سردش
سانسور می شد، البته بجز فجایع طبیعی که پنهان کردنشان سخت بود، در باقی مواقع
رسانه ها با تاکید بر اینده درخشان، به صورت سیستماتیک هر نوع انحراف و عبور از
نُرم ها و هنجارهای پذیرفته شده را سانسور می کردند، تا انکه چرنوبیل رخ داد.
البته وقتی صحبت از سانسور پیش می اید، تفاوت لیبرالیسم و توتالیتاریسم صرفا در
روش خنثی کردن واقعیت های حقیقی نهفته است، اولی با تکرار بی ملاحظه و شدید فاجعه
و تراژدی، معنای ان را صلب می کنند و دومی با منزوی سازی و حذف هر نوع ناهمگنی و
تمایز، وحشت را درونی می کند.
هر دو واکنش به یک نتیجه ختم می شود؛ یکی که در غرب دمکرات اتفاق می افتد، کوری
روشن است؛ کوری برامده از وضوح و شفافیت بالا و دیگری که در گستره های دگماتیک
جهان عمدتا شرقی اتفاق می افتد، سانسور برامده از منع هر نوع ابراز تمایز است،
تمایل آگاهانه به نوعی از تیرگی و ابهام منبعث از کوری خودآگاه و از پیش تعریف
شده، نوعی از غفلت خودخواسته نسبت به فاجعه.