از تاثیرات مهم سیاسی کار اسپیواک می توان به حوزه مطالعات
زنان و نظریه فمینیستی اشاره کرد. جودیت باتلر در کتاب بدن هایی که اهمیت دارند (1993)
به بحث اسپیواک درباره ذات گرایی راهبردی رجوع می کند تا از این طریق نظریه ای را
در باب نمایش پذیری جنسیت توضیح دهد. هم چنین اندیشمندان بسیاری از نقد اسپیواک بر
همدستی فمینیسم با سرمایه داری بهره گرفته اند، از جمله، منتقد فمینیست کاناداریی
جولیا امبرلی در آستانه های تفاوت (1993)، لائورا دونالدسون در استعمارزدایی از
فمینیسم ها (1992) و قوم نگاری فمینیسم کامالا ویسوسواران در افسانه های قوم نگاری
فمینیستی (1994). اسپیواک در دو مقاله "دیدار تازه با فمینیسم فرانسه" و "باز هم
فمینیسم و واسازی؛ مذاکرات" انتقادات قبلی خود از فمینیسم فرانسه را بازنگری
کرده و این بار در عوض به بازاندیشی سیاسی، تاریخی و نظری فمینیسم های به طور
متمایز و آشکار فرانسوی در رمان ها و نوشتار انتقادی نویسنده فمینیست الجزایری؛
اسیه جبار پرداخته است.
علاوه بر این اسپیواک روز به روز انتقادات خود علیه سیاست های توسعه جهانی سازی که
زنان جهان سوم را هدف قرارداده اند بی پرده تر بیان کرده است. اسپیواک در واکنش به
کنفرانس سازمان ملل متحد درباره زنان در پکن در سال 1995 تاکید می کند که زنانی که
در نیمکره جنوبی زندگی می کنند، امروزه بار سنگین استثمار اقتصادی را بر دوش می
کشند، حال انکه در نمایش جهانی سیاست بین المللی جایگاهی ندارند. به کوتاه سخن، گفتمان
حقوق زنان در سازمان ملل به نحو تناقض آمیزی فقیرترین زنان جنوب را نادیده می
گیرد، یعنی همان زنانی که سازمان ملل ادعای نمایندگی انان را دارد. اسپیواک در
نوشتاری بازپسین، در مقاله "دادخواست برای تغییر" (2000)، نسبت به زبان
اعلامیه های سازمان ملل درباره حقوق زنان هشدار داده است، زیرا او معتقد است که
اینگونه اعلامیه ها اساسا نفس توانمندسازی سیاسی زنان جهان سومی را به چیزی در حد
دسترسی به اینترنت و حق برخورداری از کارت اعتباری تقلیل می دهند. مشکل اساسی
ادعای نمایندگی منافع سیاسی زنان جهان سوم این است که هیچ تلاشی برای تغییر شرایط
زیرْساختی تداوم بخش به فقرزدگی این زنان روستانشین، انجام نمی گیرد.
به این ترتیب چرخش سیاست های توسعه و گفتمان سازمان ملل در رویارویی با نابرابری
های جهانی امروزین بین زنان حرفه ای تحصیلکرده در کشورهای صنعتی پیشرفته ی شمال و
زنان فرودست در کشورهای در حال توسعه ی جنوب به نظر خالی و بدبینانه می اید.
انتقادات اسپیواک از سیاست های توسعه برای زنان به نیاز فوری به نظرگاهی بیناـ
ملیتی در اندیشه های فمینیستی نمود بیشتری بخشیده است. ام. ژاک. الکساندر و چاندرا
تالپاد موهانتی در مجموعه مقالاتی تحت عنوان تبارشناسی های فمینیستی، مرده ریگ های
استعماری، آینده های دموکراتیک (1997) رویای فمینیسم غربی برای رسیدن به ایده ی "خواهران
جهانی" را مورد انتقاد قرار می دهند. از نظر الکساندر و موهانتی، ایده
فمینیسم جهانی قابل اجرا نیست زیرا دانش تمامی زنان را در چارچوب محدود تجربیات
زنان سفیدپوست غربی طبقه متوسط تعریف می کند.
الکساندر و موهانتی به جای ایده "خواهران جهانی" رویکردی دقیق تر و
موقعیت مندتر پیشنهاد می کنند، که ان را فمینیسم بیناـ ملیتی می خوانند. از نظر
الکساندر و موهانتی چنین رویکردی اساسا به معنای روشی برای اندیشیدن درباره زنان
در زمینه های شبیه به هم در سراسر دنیا و در فضاهای متفاوت جغرافیایی است، نه
درباره تمامی زنان در همه جای دنیا. این تلاش انتقادی در جهت تعیین موقعیت و
جایگاه اجتماعی زنان در چارچوب بیناـ ملیتی شامل مناسبات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی
یکی از مهم ترین ره آوردهای اندیشه های اسپیواک بوده است.