نوشتار پیش رو از جفری اِم هورنستِین، نقدی بر کتاب
فضاهای امید دیوید هاروی است.
دیوید هاروی در فصل نتیجه گیری
کتابِ " فضاهای
امید "می نویسد: "تا زمانی که
ما معماران شورشی بر شجاعت ذهنمان آگاه
نبوده و و به صورت نظری
با یک ناشناخته برخورد کنیم، همچنان به مثابه اُبژه ای ازجغرافیای تاریخی ادامه
خواهیم داد (مانند زنبوران کارگر)؛ به جای سوژه ای کنش مند، به طور آگاهانه
توانایی های انسانی را در چارچوب محدودیت های خود قرار خواهیم داد" (255).
فضاهای امید به مثابه قاعده ای مناسب در راستای جغرافیای مارکسیستی دو دهه گذشته مطرح
می شود. از کتاب "محدودیت های
سرمایه"، که در آن هاروی در ابتدا با بررسی نقد مارکسیستی پسامدرنیسم، ازآنچه
را که او به نام ماتریالیسم تاریخی-جغرافیایی می نامید، شروع کرد تا کتاب
"شرایط پست مدرنیته" و فراتر از آن، او صبورانه تلاش کرده است تا به
تئوری رادیکال بازسازی فضایی و زمانی بپردازد که توسط سرمایه داری جهانی ساخته شده
است.
پروژه کلی او در "فضاهای امید" این است که از لحاظ نظری و
سیاسی، " بحث
جهانی سازی" در مرکز فعالیت سیاسی معاصر با "بحث بدن " در نظریه
پست مدرن ارتباط برقرار می کند. برای هاروی، پراکسیس سیاسی رادیکال نه تنها می
بایست سویه های مختلف مورد نیاز جهت درک زندگی اجتماعی و سیاسی را در نظر بگیرد
بلکه همچنین می بایست سایت های چندگانهء
میان آنها را نیز مورد توجه قرار
دهد (15). این کتاب غالباً به وعده خود عمل کرده است تا "نقاط مکالمه" را با قصد حرکت به سوی "چشم انداز یوتوپیایی
پویا" از تحولات اجتماعی چند سطحی فراهم نماید که تحقق نظم و آزادی را توامان ممکن
می سازد (242).
فضاهای امید تلاشی است جهت بهسازی تفکر
یوتوپیایی در راستای تجدید نظر بنیادی و بازسازی
تولید انبوه در مقیاس جهانی توسط
آنچه جوزف شومپیتر «ویرانی خلاق سرمایه داری» نامید. زمان فشرده و فشرده سازی فضا
توسط سرمایه طی پنجاه سال گذشته یا بیشتر، حفظ شده و طبقه کارگر و (متحدان فکری آن) را خنثی کرده
است، این روند با سرعت در حال وقوع است. اما با توجه به این که
تحولات اخیر، به وضوح تحت عنوان "ضد جهانی سازی" قابل تعریف است، انسان
ها آغاز به مبارزه با آن کرده اند و استراتژی های انعطلف پذیر و خلاق مقاومت را به
مثابه عامل سرکوب سرمایه طراحی نمودند.
هاروی قصد دارد جنبش ها و گرایشات گوناگون را از طریق "یوتوپیاگرایی دیالکتیکی"
در هم ادغام کند؛ یک روش تجزیه و تحلیل و
پراکسیس رادیکال که در سطوح فضا و زمان
منتشر می شود(182).
شاید بزرگترین کمک هاروی به اندیشه های رادیکال، تلاش مداوم او برای
همپوشانی ماتریالیستی تاریخی مارکسیستی با چشم انداز جغرافیایی بوده است. هاروی معتقد است که مارکسیسم تمایل دارد از
روشهایی که "ابعاد جغرافیایی" به انباشت سرمایه و مبارزه طبقاتی در جهت ادامه حیات با "تقویت قدرت
بورژوایی و سرکوب حقوق و آرمانهای کارگر" می پردازد؛ ارزش زدایی نماید (31).
هاروی با تکیه بر استدلال هانری لوفور
که سرمایه داری تنها با اشغال و تولید فضا زنده می ماند؛ تئوری "توسعه
نابرابر جغرافیایی" را توضیح می دهد؛ تجزیه و تحلیل شیوه هایی که سرمایه
داری از آن طریق به اِشغال و تولید
پرداخته است، که آن را قادر می سازد تا بحران های سیستماتیک را از سر بگذراند و
جنبش های اپوزیسیون فضایی را متوقف سازد. سازمان فضایی با توجه به مبارزه طبقاتی
خنثی نیست (36). جنبش های کارگری در "قدرت فرماندهی در مکان ها" بهتر از
"کنترل فضاها" به معنای نمادی از یک
جنبه قویِ طبقه جهانی سرمایه داری، است. بنابراين؛ در بلندمدت، سرمايه به طور کلی موفق به سرنگونی سوسياليسم و
ديگر چالش های راديکالی، از طريق پراکندگی و تکه تکه کردن، جذب و جداسازی شده است.
موفقیت های گاه به گاهِ نیروی کار در طول زمان
بدلیل مزایای جغرافیایی سرمایه رو به زوال می روند. هاروی بحث می کند تلاش
هایی که برای جلوگیری و یا تضعیف یورش
سرمایه صورت گرفته است؛ موفق نبوده اند
چرا که قادر به مقابله در برابر انعطاف پذیری سرمایه در فضا نیستند. درسراسر فضاهای امید، هاروی خواستار یک "آلترناتیو
رادیکال" است تا بتواند با شتابزدگی
سرمایه رقابت کند "که اگر این امر محقق شود، یک موفقیت محسوب خواهد شد"
(243).
هاروی در بخشی از کتاب با
عنوان "فضاهای یوتوپیایی"، تمایز تحلیلی مهمی بین "یوتوپیا
گرایی زمان مند" و "یوتوپیا
گرایی فضامند" ایجاد می کند. دومی شامل "هیچ
جاهای" معروفِ یوتوپیای توماس مور، شهر زمینِ فراخِ فرانک
لوید رایت ، باغشهرِ ابنزر هاوارد؛ قصد کنترل زمان از طریق فضا، برای
تضمین ثبات اجتماعی با اصلاح فرم فضایی را دارد. پندارهای معاصر طرح های یوتوپیائی
اغلب گرایش های ذاتی اقتدارگرا در چنین طرح هایی را به رسمیت می شناسند، به ویژه
به این دلیل که آنها در قالب مادی درک شده اند. بدتراز همه "یوتوپیای
های تباهی"ِ مدرن از قبیل دیزنی لند و اجتماعات حومه ای دروازه ای،
برای محافظت ساکنان از دنیای بیرونی به
منظور "تسکین و آرامش، سرگرمی، اختراع تاریخ وترویج نوستالژی مربوط به برخی
از گذشته های اسطوره ای"، طراحی شده اند" (164). یک تضاد محوری در قلب
این نوع تفکر یوتوپیایی وجود دارد: این طرح ها معمولا به معنای تثبیت و کنترل فرایندهایی
هستند که باید برای ساخت آنها بسیج شوند (173).
در سوی دیگر، یوتوپیاهای زمان مند قرار دارند. اینها در کار
اندیشمندانی چون هگل و مارکس یافت می شوند و به لحاظ زمانی و مکانی گرایش
دارند به سردرگمی در" رمانتیسیسم پروژه های بی نهایت باز که هرگز به فرجام
نمی رسند". هاروی موردی قوی برای
نئولیبرالیسم تاچری و ریگانی به مثابه
نمونه های شدید از یوتوپیای زمان مند، تکمیل شده با ادعاهای هگلی برای
دستیابی به "پایان تاریخ" در
قالب دموکراسی سرمایه داری؛ ایجاد می کند. اما هر یوتوپیاسازی فرآیندی به ناچار با
مشکل تحقق در فضا مواجه خواهد شد. به همان شیوه که یوتوپیای
فضامند موجود باید با فرایندهای زمان مند جهت تولید آنها مقابله کند، "بنابراین یوتوپیاگرایی
فرآیندی، چارچوب بندی فضایی و ویژگی های ساخت و ساز مکان لازم برای تحقق آن" را
نقض می کند (179). نهاد سازی به سمت تباهی و از کار افتادگی گرایش دارد.
تئوری هاروی از توسعه نابرابر جغرافیایی کمک می کند تا گرایش سرمايه
به استفاده از "ثبات فضایی" را توضیح دهد، به عنوان نمونه، برای جلوگیری
از مقاومت ومخالفت مداوم در روند ایجاد الگوهای نابرابر افسارگسیختهء توسعه فضایی.
تمایز فضایی لزوماً بد نیست، اما انتخاب تحت سرمایه داری، اجباری است تا محصولی جمعی و مبتنی بر تصمیم گیری دموکراتیک. در عین حال، بسیاری از طرح های
یوتوپیایی، تمایلات اقتدارگرای سرمایه داری را در تلاش برای تحمیل همگنی فضایی در
جمعیت های گوناگون به نمایش در آورده اند. با الهام
از گفته معروف مارکس که " کارِ ناشیانه
ترین معمار از ماهرترین زنبورها مهم تر است
چرا
که معمار هر چند ناشی، ساختار خود را پیش از آنکه در
واقعیت بسازد، در تخیل پیش می راند و از آغاز می داند که می
خواهد به چه چیزی شکل بخشد"؛ هاروی از رادیکال ها خواست تا به مثابه "معماران شورشی"
عمل کنند (200). "یوتوپیاگرائی دیالکتیکی" که توسط چنین معماران شورشی
طراحی شده است، به فرم های گوناگون فضایی و شیوه های کنش سیاسی دموکراتیک باز منجر
خواهد شد.
شاید مهم ترین وظیفه هاروی در این کتاب، تلاش او برای ادغام سطوح مختلف
تحلیل اجتماعی و پراکسیس های سیاسی ضروری جهت
رادیکالیزم برای ارائه یک چالش بطور قابل ملاحظه چند متغیره و موثر در
راستای سرمایه داری است. بخش نهایی کتاب،
"گفتگوها در مورد آلترناتیو های چندگانه"، تلاش می کند تا راه حل
سودمندی را فراهم آورد، "دیالکتیک
یوتوپیا گرا"ی مبتنی بر گرایش های
تاریخی و جغرافیایی واقعی برای "شکل دهی
نیروهای سیاسی قدرتمند جهت تغییر" (195). این پروژه خواستار روبرو شدن با
وضعیت دشوار محوری پسامدرنیسم است: "چالش ها و مسائل
ماتریالیستی" از "اقتدار و تکمیل"، و یا چگونگی در واقع شروع تحقق
هر گونه ایده آل بدون چارچوب رسمی، بوروکراسی، و در نهایت، اقتدارگرایی. بسیاری از رادیکال ها تلاش کرده اند تا یک
دنیای جدید را تصور کنند. بیشتر یوتوپیاها در کنار ایستایی، راه را به اشتباه رفته اند و
قادر به مقابله با تغییرات زمانی نبوده اند، یا اخیرا لالالندِ پست مدنیستی، در
کنار سیالیت. یوتوپیا گرایی دیالکتیکی همچنان از نیاز به نظم موقت و ثبات آگاه است
و همچنین ضروری است که برای تغییر، باز باقی بماند. این امر اجازه می دهد که
"توسعه نابرابرجغرافیایی" به مثابه مخالف بازار اعمال شده و ناهماهنگی های دموکراتیکی سرمایه داری، به
صورت انتخابی وجود داشته باشد.
هاروی برای استقرار دستگاه نظری خود در عمل،
تصمیم به تجزیه و تحلیل محل تولدش، بالتیمور می گیرد، نمونه ای از همه
چیزهای اشتباه حتی درون مرکزی، که بنا بر گفته خودش ثروتمندترین سرزمینِ دنیا است.
او مسائل ساختاری شهر مشکل دار را بطور متناوب به
تصویر می کشد مانند صنعتی زدایی، رهاسازی شهر درونی، سرمایه گذاری همزمان در بخش
توسعه خصوصی برای افراد دارای امتیاز، در چارچوبهای بزرگتر منطقه ای، ملی و جهانی
توسعه اقتصادی و جغرافیایی ناهموار. بالتیمور تجسم تناقضات
پروژه نئولیبرالی است. به عنوان نمونه؛ برنامه
ریز شهری، جیمز را̊وس، یارانه
های عظیم عمومی را برای ایجاد بندر داخلی مشهوربالتیمور، یک منطقه فانتزی ساخته شده از زمین های بایر صنعتی فرسوده،
اختصاص داده است. بندر داخلی، غرفه ای بسیار مرتب و سرشار از مصرف است که جذابیت
آن برای اکثریت شهروندانی که در این شهر زندگی و کار می کنند، مقرون به صرفه نیست.
در اینجا ارتباط مستقیمی بین منابع تخلیه شده از خزانه های شهر با نام رقابت پذیری
—مورد استفاده برای جذب کالبد های توسعه
مانند بندر و دو ورزشگاه بزرگ ورزشی در دهه های 1980 و 1990— و فروپاشی زیرساخت های شهری و تخریب بسیاری از آن محله ها وجود دارد.
طی یک طنز غم انگیز بالتیموری، را̊وس پس از بازنشستگی خود، نهادی غیر انتفاعی
را برای کمک به اصلاح ویرانی های تحت فعالیت های پیشین خود به مثابه یک توسعه دهنده
به محله های همچون سندتون-وینچستر تاسیس کرد. اما ده ها هزار ساختمان متروک که به مثابه زخمی بر چشم انداز زرق و برق دار
باسمه ای بالتیمور است حاکی از خرابی های ساختاری عظیم می باشد که با راهکارهای
متداول درمان نمی پذیرد. این
توسعه ناهموار محلی، به نوبه خود، در فرآیندهای بزرگتر از تنزیل دولت رفاه، صنعتی
زدایی و توسعۀ گردشگری به مثابه ابزار
محوری انباشت سرمایه شهری، و تقسیم قدرت دولتی جانمایی شده است.
کاستی هایی که در فضاهای امید وجود دارد به طور عمده در آسان گیری آشکار هاروی از مزایای سرمایه در زمان ناشی می شود، شرکت ها خود را به مثابه یک نهاد حقوقی شبیه به شخصیت حقیقی جعل کرده
اند، با وجود این واقعیت که آنها غیر ارگانیک
هستند و بنابراین قادر به مقاومت در برابر تغییرات زمانی اند. در مقابل، کار به بدن
بستگی دارد، هم سیال و هم زمان-محدود است. یکی از شگفتی ها؛ تاکید هاروی
در مورد فرصت های مهار سرمايه در هر دوبعد زمان و فضا از طريق قوانين
انحصاری تجديد نظر شده می باشد. البته نهاد های حقوقی، فقط لحظاتی در
روند اجتماعی و سیاسی حضور دارند. با این حال، به نظر می رسد که پتانسیل دموکراتیک
تر به طرز عجیب و غریبی توسط قوانین انحصاری لیبرال در اواسط قرن نوزدهم جهت پیشی
جستن از فساد شایعی که در اعطای امتیازات ویژه
به شرکتها وجود داشت؛ از بین رفته است. برخی از سازمان دهندگان اجتماع بر مسئولیت شرکت هایی که یارانه های عمومی
دریافت می کنند، متمرکز هستند. تغییرات قانونی که
دموکراتیزه سازی شرکت ها را تحمیل کردند، یکی دیگر از جنبه های این مبارزه است.
هاروی
فضاهای امید را با بسنده کردن پایه تحلیل هایش
بر نظریات مارکس در زمینه دستاوردهای سرمایه داری؛ محدود می سازد -که به صورت قابل توجهی در مانیفیست کمونیست بر
آن اشاره شده است- "با فراخواندن معماری قرن شانزدهم به مثابه یک "حرفه فوق
العاده متعهد و قهرمانانه" (243).
همانطور که معماری کلاسیک به مثابه
بنده سرمایه تجاری در رنسانس ایتالیا ظاهر شد، هاروی تا حدودی آرزوی یک
معماری جدید و پسا سرمایه داری را برای باز کردن "فضاهای جدیدی برای تفکر و
عمل انسان" پیشنهاد می کند. اما پس از داستان غم انگیز او درباره زوال و سقوط
بالتیمور، تصور آن سخت است.